جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۱

نگاه "فهیم" به جدیدترین ساخته "آبیار"

«نفس» و حکایت فیلمسازی که پله پله بالا آمد/ ایکاش شتابزده عمل نکنیم!

نفس

سینماپرس: سرویس نقد و تحلیل/ نرگس آبیار نباید فراموش کند که استعداد، توانایی، جسارت و اعتماد به نفس  لازم را دارد تا بتواند در زمره ی فیلمسازانی قرار گیرد که خیلی سرتر از این باشد اما نه با شتاب زدگی.، بلکه با تمرکز بر "درام".

نرگس آبیار پله پله بالا آمده تا رسیده به نفس. او برای این بالا آمدن زیر پایش را محکم کرده است. خوانده، نوشته و مستند و کوتاه ساخته است.

فیلم بلند «اشیا ...» اگر چه دست گرمی اش بود ولی نوید دهنده ماندنش در سینما هم بود. فیلم ضعیف، ولی حس و حال هایی داشت که از یک  تکنیسین صرف سینما ساخته نبود بلکه بلدی می خواست. اما شیار ۱۴۳ حکایت دیگری شد. اینجا حس و حال و محتوا پیوند خورده بود با عوامل سینمایی. اما هنوز تا خروجی یک اثر با قابلیت هایی که بشود بیشتر از یکبار آن را دید فاصله داشت. قابل دفاع بود اما بی اشکال هم نبود. مضمون و پیام اش بیرون می زد.

حالا در فیلم «نفس» که انتظار می رفت چند قدم جلو آمده باشد فقط یک گام کوچک جهش داشته است  ، آنهم در زمینه ارایه اثری نوستالژیک ! و البته بکارگیری تکنیک هایی که تجربه گرایی نیست بلکه فقط تکنیک است.  
اهمیت دیگر فیلم نفس به این است که دوربین از تهران بیرون رفته و جذابیت های بخشی از کشورمان در آن خود نمایی می کند. شهر یزد و بازی بچه ها و رفت و آمدشان در کوچه ها و پشت بام هایش بوی کاهگل و عطر برگ درختان را منتشر می کند. همچنین بازی هایی دارد (منهای مهران احمدی) اگرچه بعضا به اغراق پهلو می زند ولی می شود تحملشان کرد.

شروع از گذشته این دیار به رغم یادآوری رنج و محنت هایی، ولی حال آدم را خوب می کند. رقابت برای گرفتن گوشت کوب سرسفره در یک خانواده شلوغ، قایق نفتی، چکمه ها و تصویر کتاب و کتابخوانی در محیط های کوچک و شهرستانها، قصه های حسن کچل و بازی های کودکانه، آرزوهای پایمال شده و  ...  همه حکایت هایی است که برای جمعیت  گذشته دلچسب و برای نسل کنونی تادیب کننده تا بدانند این مردم از چه دالان پر پیچ و خمی عبور کرده است. البته که این ها برای تاثیر بیشتر باید از طراحی در تک فصل ها و لحظه ها مبدل به یک قصه هارمونیک دراماتیزه می شد.
در واقع نفس از چند ناحیه آسیب جدی دیده است. اولین و مهمترین مشکل فیلم از آنجایی سرچشمه می گیرد که آبیار رمان نویس است و مستند کار کرده است. یعنی به جای اینکه فیلمساز از آن تجارب به نفع کیفی سازی فیلمهایش بهره ببرد، آشکارا در آن محیط مانده است. بنابراین فیلمش گونه (ژانر) ندارد. لحن اش  یکدست نیست. فیلم برای کودکان نیست، همچنانکه درباره کودکان و یا به بهانه کودک هم تلقی نمی شود. حتی نمی داند چه چیزی می خواهد بگوید حالا چگونه گفتنش بماند. برای همین خیلی از جاهای فیلم بود و نبودشان فرقی نمی کند. فیلم می توانست همچنان ادامه داشته باشد. مثلا خارش ها و زخم های دخترک (بهار) در خانه ی غربتی ها چه کارکردی در فیلم دارد؟ رابطه بهار با پسرک دوچرخه دار چه سرانجامی می یابد؟ اساسا خود غربتی ها با آنهمه آکسسوار در اطراف و اکنافشان چه کارکردی دارند؟ نمونه های از این دست زیاد است که نامبردنشان به درازا می کشد، هر نمونه ای که برداشته شود و مصداق های دیگری اضافه شود اتفاقی نمی افتد.  

مسئله مهم دیگر اینکه چرا دختر بچه اصلا بزرگ نمی شود؟ این قدر تماشاگر را دست کم گرفتن هم نوبر است. چطور ممکن است دختری طی چند  سال تغییر فیزیکی نکند، آنهم جنس دختر که به قول قدیمی ها «جو ترش» است و زود رشد می کند. در نظر بگیرید دختر در فاصله چند سال (۵۵-۵۶ تا ۵۹) هیچ فرقی نمی کند و همچنان در یک قد و قواره میخکوب شده است! به واقع این فیلمساز است که در دایره جذابیت های بازیگرش چنان غرق شده که ترسیده او را عوض کند.  
نکته دیگراینکه آبیار در فیلم هایش آشکارا دل در گرو فستیوال ها دارد. این رویکرد را نمی تواند پنهان کند. طعم گرفتن جوایز جهانی ول کنش نیست!  همچنانکه در فیلم شیار وجود آن غار کذایی به فیلم چسبیده بود، در اینجا هم از طراحی برخی خرده پیرنگ ها تا فضاها، بعضی آدم ها، لوکیشن ها و ... همه این ادعا را فریاد می زنند. مثلا به یاد بیاورید سکانس های پیرامون هیات و تعزیه ها را که با میزانسن ها و دکوپاژهای حساب شده چه تصویرهایی ارایه می کند. مثلا بهار با آن چشم های گشاد شده در حالی میان جمعیت سرگردان است که نوع «بدن زنی» مردان و زنان به شدت بر بدویت و خشونت اصرار دارد. خصوصا که در این فصل ها ریتم کار تند است تا هر چه بیشتر متریالش اضافه شود. حالا بماند که استفاده از مقوله ای تحت عنوان حقوق کودک و حقوق بشر و امثالهم باید در قصه و درام بنشیند نه اینکه وصله به حساب آیند.  البته که فی نفسه چشم داشت به نمایش فیلم در فستیوال ها مذموم نیست ولی وقتی طراحی فوندانسیون فیلم طوری باشد که بعضی چیزها غیر ضروری آورده شود، اثر نه مال اینجا می شود و نه به تمام معنا بدرد دیگران می خورد.
خلاصه اینکه «نفس» فیلمی شده که «آبیار» را در فهرست فیلمسازانی که باید منتظر فیلم هایش بود تثبیت می کند. ولی هنوز تا قرار گرفتنش در رتبه های بالای فهرست باید گام هایی طی کند، اما چه باک تا همین جا هم نفس اش سالن  گرم کن است و نمی گذارد تماشاگر یخ بزند. ولی او نباید فراموش کند که استعداد، توانایی، جسارت و اعتماد به نفس  لازم را دارد تا بتواند در زمره ی فیلمسازانی قرار گیرد که خیلی سرتر از این باشد،  بنابراین چنانکه از شتابزدگی عبور کند و بر «درام» تمرکز لازم را داشته باشد، بی تردید آثاری خواهد ساخت که با تماشایش همیشه در یادمان بماند.

محمد تقی فهیم

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.