چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱

نگاهی کوتاه به جدیدترین تولید دیزنی

«به سوی جنگل»، موزیکالی ضعیف از چند افسانه

فیلم به سوی جنگل

سینما پرس: بهاره خدابخش/ «به سوی جنگل» بیش از آنکه فیلمی جذاب و دراماتیک باشد، تئاتری موزیکال و کم هزینه است که بدون صدای زیبای بازیگران و موسیقی ریتمیکش، نکته خاص دیگری برای عرضه در سینمای فانتزی امروز ندارد .

«به سوی جنگل»، جدیدترین فیلم فانتزی- موزیکال دیزنی است. فیلمی که با وجود ایفای نقش مریل استریپ نتوانسته موفقیت چشمگیری به دست آورد. راب مارشال، کارگردان «به سوی جنگل» با وجود کارنامه درخشان خود در عرصه سینمای موزیکال، این بار تا حدی اسیر کلیشه شده و به همین دلیل بسیاری از مخاطبان بزرگسال خود را نا امید کرده است. نگاه کوتاهی به فیلم کم خرج «به سوی جنگل» می اندازیم تا بیشتر با این کمدی کودکانه آشنا شویم.

مجموعه ای از داستان های آشنا

به سوی جنگل بر اساس نمایش موزیکالی به همین نام، نوشته استیفن ساندهایم ساخته شده است. در این داستان افسانه های معروف «شنل قرمزی»، «جک و لوبیای سحرآمیز»، «سیندرلا» و «راپونزل» در هم آمیخته شده و سرنوشت جدیدی را برای قهرمانان این داستان ها رقم می زند. اولین بار سالن مشهور برادوی این تئاتر موزیکال را به معرض نمایش گذاشت که با استقبال چشم گیری مواجه شد.

داستان چیست؟

داستان فیلم از این قرار است: زن و مردی نانوا متوجه می شوند که به خاطر طلسم جادوگری که در همسایگی آنها زندگی می کند هیچ گاه بچه دار نخواهند شد. جادوگر پیر که به خاطر دست درازی پدر نانوا زیبایی خود را از دست داده است، به نانوا و همسرش وظیفه ای را محول می کند که هم طلسم آنها شکسته شود و هم خود دوباره جوانی اش را به دست آورد. آنها باید چهار شی گرانبها یعنی شنلی به قرمزی خون، مویی به زردی ذرت، گاوی به سفیدی شیر و کفشی به خالصی طلا را در دل جنگل پیدا کرده و به جادوگر تحویل دهند که همین مسئله باعث می شود که جک، راپونزل، شنل قرمزی و سیندرلا هر کدام به نحوی در داستان ظاهر شوند.

عملکردی دور از انتظار

راب مارشال با تولیدات موفق خود نشان داده است که روایتگر ماهری در عرصه ی موزیکال است. از جمله کارهای موزیکال او می توان به شیکاگو محصول ۲۰۰۲، ناین محصول ۲۰۰۹ و دزدان دریایی کارائیب: سوار بر امواج ناشناخته محصول ۲۰۱۱ نام برد که همگی موفقیتی بزرگ برای این کارگردان آمریکایی محسوب می شود. اما روند خسته کننده و کسالت آور به سوی جنگل، نشانه هایی مغایر با آثار پیشین اوست. درست است که فیلم های فانتزی و به خصوص موزیکال باید ارتباط بیشتری با کودکان برقرار کنند اما به سوی جنگل با تاکید بیش از حد معمول به این نکته عملا مخاطب بزرگسال خود را از دست داده است.

موزیکالی اعصاب خورد کن!

با وجود اینکه به سوی جنگل افسانه هایی را به نمایش می گذارد که بیشتر مردم، داستانشان را از بر هستند، توانسته است که تکراری بودن آنها را با ورود اتفاقاتی تازه جذاب کند. این نکته مثبت را می توان در شروع موفق فیلم مشاهده کرد. اما در میانه داستان متوجه می شویم که کلیشه ای که در افسانه های تکراری به دنبالیش بودیم حالا درگیر قهرمان های قدیمی در فضا و روایتی جدید شده است. برای نمونه سیندرلا که در داستان اصلی تنها یک شب به مهمانی می رود و در همان شب از قصر فرار می کند، در اینجا سه بار از دست شاهزاده می گریزد و ما مجبوریم هر بار فرار او را از همان پله های شب گذشته ببینیم تا کارگردان بتواند آن پیامی که قصد داشته است با نمایش این صحنه بیان کند در انتها با دیالوگی موزیکال به طرز ملال آوری عنوان کند.

می توان به متحول شدن جک بعد از پایین آمدن از ساقه لوبیا هم اشاره کرد. پسری که تا قبل از این نمی دانست، گاوی که از آن شیر می دوشد یک گاو ماده است؛ بعد از برگشتن از آسمان آنچنان فیلسوفانه حرف می زند که مرد نانوا به سختی از حرف هایش چیزی سر در می آورد.

سرمایه گذاری بر روی سوپر استار

بر روی پوستر فیلم اولین کسی که به چشم می خورد جانی دپ معروف است که در فیلم های فانتزی بسیاری از جمله آثار تیم برتون ایفای نقش کرده است. اما در کمال ناباوری این بازیگر معروف حضوری کمتر از ۴ دقیقه در فیلم دارد که باعث رنجش بسیاری از تماشاگران شده است.

به سوی جنگل با روایتی اخلاق مدار

تغییراتی در نسخه اصلی داستان به سوی جنگل در فیلم انجام شده است که مایه امیدواری است و کم و بیش آن را به سمت فیلمی خانوادگی می کشاند. زن نانوا در قسمتی از داستان دچار انحراف می شود که خوشبختانه بعد از لحظاتی پشیمان شده و شروع به شمردن ارزش های خانوادگی خود می کند و وفاداری به همسرش را ترجیح می دهد.

یکی از زیبایی های داستان به سوی جنگل، ماجرای آرزو کردن تمام شخصیت های فیلم است که نگاهی به سرنوشت انسان و نادانی او در رابطه با نتایج کارهایی است که اصرار به انجام آن دارد. فیلم با آرزو کردن هر کدام از کاراکترها آغاز می شود، مثلا زن و مرد نانوا در آرزوی داشتن فرزند و یا سیندرلا در آرزوی رسیدن به شاهزاده به سر می برند اما با وجود رسیدن هر یک به آرزوهایشان متوجه می شوند، در مقابل چیزی که به دست آورده اند تاوان بسیاری پرداخت کرده اند که ارزش حسرتش را نداشته است.

فضایی تاریک و متضاد

فضای تاریک و خسته کننده ای که بر بیشتر صحنه ها حاکم است با منطق کودکانه و فانتزی آن در تضاد است. شاید کودکانی هم که به خاطر دیالوگ های ریتمیک داستان به سمت آن جلب می شوند به خاطر تم یکنواختش از تماشای کامل فیلم انصراف دهند. طراحی و دکوپاژ صحنه ها نیز بسیار شبیه به هم بوده و فضای بصری جدیدی را در اختیار مخاطب نمی گذارد.

همچنین استفاده ناچیز از جلوه های ویژه کامپیوتری و یا حتی میدانی در چنین داستانی که سراسر فانتزی و خیالی است، بسیار تعجب آور است. به سوی جنگل، یک فیلم کم خرج نسبت به باقی آثار دیزنی محسوب می شود، اما صرف هزینه کمتر را نمی توان جز افتخاراتش عنوان کرد، زیرا با دیدن دقایقی از فیلم تاثیر مخرب آن به وضوح آشکار می شود.

پایانی متفاوت اما دلسرد کننده

با وجود اینکه داستان با رسیدن شخصیت ها به آرزوهایشان به اتمام نمی رسد اما ورود غول بزرگ به زمین نیز آنچنان پایان را دلچسب و لذت بخش نمی کند. در واقع بهانه قانع کننده ای برای فرار از کلیشه پایان شاد، در انتهای فیلم دیده نمی شود و در کمال تعجب یکی از مهم ترین شخصیت های داستان یعنی زن نانوا جان خود را از دست می دهد که باز هم کارگردانی ضعیف در این قسمت، نه مرگ او را به خوبی نمایش می دهد و نه دلیل این کار را به مخاطب ارائه می دهد. پایان به سوی جنگل به طرز غیر قابل باوری ضعیف و ازهم گسیخته است، طوری که در انتها، مخاطب را از صرف وقت برای تماشایش پشیمان می کند و نمی تواند رضایت او را جلب کند.

به سوی جنگل بیش از آنکه فیلمی جذاب و دراماتیک باشد، تئاتری موزیکال و کم هزینه است که بدون صدای زیبای بازیگران و موسیقی ریتمیکش، نکته خاص دیگری برای عرضه در سینمای فانتزی امروز ندارد . 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.