دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۶

نگاهی به نمایش «توارد»؛ تب کوهستانی

نمایش توارد

سینماپرس: «توارد» تصویری ناقص از ایده‌های امیررضا کوهستانی است که بدون درک درست از فرم این هنرمند، به اثری نیم‌بند بدل می‌شود که نمی‌تواند به خوبی داستان خود را پیش برد و در فرم روایی خود وامی‌ماند.

به گزارش سینماپرس، نخست برای نسل جوان تئاتر مهاجرت به موضوع قالب بدل شده است. کافی است در میان آثار روی صحنه از ابتدای سال تاکنون نگاهی گذرا داشته باشید تا با مهاجرت به مثابه یک پدیده غامض روبه‌رو شوید. هر کسی از دید خود به مهاجرت نظر می‌کند، بدون اینکه بدانیم آیا هنرمند تجربه شخصی خود را به تصویر می‌کشد یا آنکه نگرش خود را نسبت به یک پدیده ابراز می‌کند. برای مثال سال گذشته نمایش «جاودانگی» در ایرانشهر روی صحنه می‌رود تا اشارتی مستقیم به پدیده مهاجرت و دلایل تن دادن بشر به این مهم داشته باشد و گویا پس از آن خالق نمایش درگیر همین پدیده می‌شود.

با این حال در سالیان اخیر شاید بیش از همه بتوان «در میان ابرها»ی امیررضا کوهستانی را به عنوان اثری درخور توجه در موضوع مهاجرت معرفی کرد. کوهستانی شاید به واسط زیست‌بومی خود موفق می‌شود افسانه‌سرایی قشقایی و کوچ ایلاتش را با عمل مهاجرت تطبیق دهد تا داستان سفر پرمصائب دختری از ایران تا اروپا را روایت کند.   به نظر بخشی از تصویر ساده و مینمال کوهستانی برآمده از یک تجربه انضمامی است. در کنار آن می‌تواند به اهمیت حضور بین‌المللی کوهستانی و برخورد نزدیکش با آنچه در آن سوی مرزها رخ می‌دهد نیز مرتبط دانست.

در چنین شرایطی نسل جوان هنرمند در موقعیتی پیرو قرار می‌گیرد. او الگوی خود را کوهستانی قرار می‌دهد شاید به امید تکرار موفقیت‌های جهانی او. با این حال مهاجرت بیش از آنکه برای هنرمند ایرانی یک تجربه باشد، به یک دغدغه بدل می شود. شاید هنرمند خود در آستانه مهاجرت باشد؛ اما او هنوز مهاجرت را لمس نکرده است. چرا که مهاجرت به معنای آفرینش اثر در جایی جز ایران است. پس می‌توان گفت نیروی جوان تئاتری بیش از آنکه «جاودانگی» خلق کند؛ تجربه «در میان ابرها» را چه در ناخودآگاه و چه خودآگاه تکرار می‌کند.

دوم «توارد» چیست؟ در فرهنگ واژگان در برابرش نگاشته شده: ۱ - پیاپی وارد شدن. ۲ - مانند بودن شعر دو شاعر هم در لفظ هم در معنا، بدون اطلاع داشتن هیچ‌کدام از یکدیگر. توارد الافکار نیز به زمانی گفته می‌شود که یک فکر همزمان به ذهن دو نفر طور کند.

برای این روزها «توارد» عنوان نمایشی است علی نورانی که در سالن کوچک مولوی روی صحنه می‌رود. نمایش داستان زوجی است که یکی به آلمان مهاجرت کرده و دیگری در ایران در جدال با پذیرش یا عدم پذیرش مهاجرت است. جهان دو جوان به شکل موازی دنبال می‌شود. یکی در جهان حقیقی و ملموس است و دیگری در فضای مجازی و به شکل مولتی‌مدیا. این رویه به شکل چرخشی رخ می‌دهد تا جایی که حقیقت و مجاز در هم ادغام می‌شود تا شاید معنای دوگانه توارد، در روندی استعاری تجسم بخشیده شود. این ایهام در معنا هم در شکل ورودهای مکرر و هم در شکل استعاری و شاعرانه آن، یعنی همزمانی اندیشیدن به یک موضوع از جانب دو نفر رخ می‌دهد.

نمایش تلاش می‌کند برای القای این توارد از یک جهان موازی منطبق سخن بگوید. طراحی صحنه در خدمت یک تکرار یا به نوعی تکرار نسخه‌ای مادر است. محل زندگی پسر و دختر شبیه یکدیگر است و مرز تفاوت آن حیقیقی و مجازی بودن یا به عبارتی حال و گذشته بودن آن است؛ چرا که به هر نحو فیلم ضبط شده متعلق به دیروز است و این دیروز و امروز اکنون در یک نقطه در هم ادغام می‌شود تا توهمی از حال برای ما تجسم یابد. به نوعی ما نیز وارد یک توارد می‌شویم.

این توارد قرار است تصویری از مهاجرت به ما نشان دهد و این مهم در مفهوم دوری و در برخی مواقع غیرت‌مندی تعریف می‌شود. کار به تلفیق زمان‌ها و تداخل مکان‌ها و در نهایت ادغام دو جهان کشیده می‌شود. ادغامی که در آن خبری از لمس و احساس نیست و غیابی که به حضور بدل می‌شود توسط دو طرف ماجرا نادیده گرفته می‌شود.

سوم ادغام زمان‌ها کار تازه‌ای نیست. شاید نمونه موفقش این روزهایش «آتش‌سوزی‌ها»ی وجدی معود باشد که این روزها نقل محافل تئاتری است. اثری که در آن گذشته و حال در بیان جنگ و رویه ضدانسانیش یک تراژدی مدرن می‌آفریند؛ اما در «توارد» وضعیت به چه نحوی است؟ باید در ابتدا پرسید نورانی برای روایت چنین درام فرمی چه در چنته دارد. او یک داستان نیم‌بند دارد. نیم‌بند از این جهت که ایده دوری یک زوج و تمزیج جهان آن دو است؛ اما گره‌های کار بسیار است. برای مثال انگیزش شخصیت‌ها به هیچ عنوان مشخص نیست. همه چیز گنگ و خسته پیش می‌رود. اولش کمی دلبری و ناگهان دعواست؛ آن هم چه جدالی. هر دو بازیگر بی‌حال و بی‌رمق روی صحنه حرف می‌زنند. برای من که در بالاترین نقطه سالن نشسته، صحبت‌ها در بیشتر نامفهوم است. پس باید همانند یک نمایش به زبان سواحیلی به اثر نظر داشته باشم و از کنش‌ها به ادراک دست یابم.

اما وضعیت زمانی بغرنج می‌شود که کنش چندانی نیز روی صحنه رخ نمی‌دهد. همه چیز به همان «در میان ابرها» بازمی‌گردد. جایی که کوهستانی کنش‌های روی صحنه را به حداقل می‌رساند و عمل بازیگر روی صحنه به انفجارها تقلیل می‌یابد. بازیگران کوهستانی آرام حرکت می‌کنند، ‌آرام حرف می‌زنند و البته دیالوگ‌هایشان در راستای همین آرامش است. آنان دو مهاجرند که کسی جز خودشان زبانشان را نمی‌فهمد. پس به سوی سکوت سوق می‌یابند. چیزی شبیه فیلم «سکوت» برگمان که با مرگ تفاوتی ندارد.

در «توارد» چنین چیزی رخ نمی‌دهد. مینی‌مالیسم به در گوشی حرف زدن و نجویده سخن گفتن تقلیل می‌یابد. مینیمالیسم ادبی نیز به مخدوش کردن روایت و کشتن داستان منجر می‌شود و مهمتر از همه فقدان درک درست از هندسه است. فرمی که نورانی برای اثر خود انتخاب کرده است در ذوق‌زدگی ابتدایی کشته می‌شود.

پایان همه چیز زمانی برای من به پایان می‌رسد که متوجه می‌شوم تقارنی در تصویر روی پرده و جهان روی صحنه وجود ندارد. تصویر روی پرده از همان زاویه‌ای فیلمبرداری شده است که مخاطب بدان می‌نگرد، پس تصور درستی از تقارن دو جهان شکل نمی‌گیرد. چندین بار این رویه به یک گاف بدل می‌شود. کافی است دقت کنیم که یکی از بازیگران در اوانسن می‌ایستد و در برابر مخاطبان با طرف مقابلش سخن می‌گوید؛ اما در تقارن ناموجود، ‌بازیگر مقابل در نقطه درستی قرار ندارد. قرار است ابعاد تصویر روی پرده با واقعیت روی صحنه یکی باشد؛ اما انتخاب اشتباه زاویه یکی را بزرگ و دیگری را کوچک نشان می‌دهد.

وضعیت زمانی وخیم‌تر می‌شود که بازیگری روی رادیاتور می‌نشیند و در فضای مجازی بازیگر دیگر مثلاً روی پای او می‌نشیند؛ اما تقارنی وجود ندارد که تصویر روی پرده و اتفاق روی صحنه بر هم منطبق شود. این وضعیت در جهت نگاه‌ها و ورود و خروج‌ها نیز تکرار می‌شود. همه چیز از عدم‌شناخت کارگردان با مقوله خط فرضی بازمی‌گردد. به نظر هم نمی‌رسد نوارنی قصد اوزوبازی هم داشته باشد.

پس در کنار رخوت نمایش، فقدان داستان منسجم و قوی، عدم‌قابلیت روایی در کنار بازی‌های نه چندان دلچسب، عدم درک درست از تقارن به کشتن ایده‌ای منجر می‌شود که همانند بسیاری از کارهای دیگر محصول پیروی از فرم‌های شخصی دیگران است. فرمی که می‌توان به نوع دیگر در «صداها»ی امیررضا کوهستانی دنبال کرد.

*تسنیم

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.