دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۹

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۵)

تشدید ژانر فلاکت بر بستر سینمای اجتماعی/ وقتی علاج معضلات در پناه بردن به سکولاریسم معرفی می شود

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۵)

سینماپرس: سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، علاوه بر تمام نقایص کمی و کیفی خود، جلوه ای از مخدوش سازی سبک زندگی اسلامی و ایرانی بود؛ جشنواره ای که در تولیدات سینمای اجتماعی خود سعی نمود تا تعارضات بنیادین اغلب این گونه آثار با مبانی اسلامی و ایرانی را به نحوی بر بستر عرفی سازی هدایت سازد و جامعه اسلامی را به رابطه‌ای فرا دینی و مبتنی بر تعالیم سکولاریزاسیون و پذیرش ابعاد فرگشت اجتماعی کشاند.

محمدعلی سلیمانی/ سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، علاوه بر تمام نقایص کمی و کیفی خود، جلوه ای تابناک از مخدوش سازی سبک زندگی اسلامی و ایرانی بود؛ جشنواره ای که سعی نمود تا به صورتی مدبرانه، اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور را موجه جلوه داده و ترازهای انقلاب اسلامی را جابه جا نماید. اما در این میان در تولیدات سینمای اجتماعی خود سعی نمود تا تعارضات بنیادین اغلب این گونه آثار با مبانی اسلامی و ایرانی را به نحوی بر بستر عرفی سازی هدایت سازد. همچنین رسالت فیلمسازان اجتماعی در ارائه درمان دردهای اجتماعی را با نسخه های انحرافی و التقاطی همراه نموده و سعی نماید تا جامعه اسلامی ایران را بیچاره از تحول و تغییر رویکرد از یک هویت دربست دینی به رابطه‌ای فرا دینی و مبتنی بر تعالیم سکولاریزاسیون (Secularization) و پذیرش ابعاد فرگشت اجتماعی کشاند.



فیلم سینمایی سال دوم دانشکده من از جمله این قسم آثار است که با الصاق خود به عنوان سینمای اجتماعی، سعی می کند تا نگرشی جدید از سبک زندگی اجتماعی را تعلیم و مورد پیگری قرار دهد؛ سبک زندگی جدیدی که بر بستر انفعال مطلق جمهوری اسلامی در تبیین سبک زندگی دینی شکل گرفته و مسیر قطعی جامعه را در تداعیِ دانش آموزِ دختری با کفش های کتانی به حضور آیدایِ سالِ دوم دانشکده پیوند زده و سعی می نماید تا با ترسیم فروکاست آرمان های ایدئولوژیک، بدبختی مطلق نسل مهتاب خوب بخت در پرتو سبک زندگی اسلامی ایرانی را تصویرسازی کند و ضمن پذیرش  انگاره های داروینیسم اجتماعی، تنها مسیر عرفی سازی اجتماعی را برای بقای تمدنی جامعه متصور شود.



البته فیلم سینمایی سال دوم دانشکده من از منظر سینمایی اثری بسیار ضعیف است که از توان جذب مخاطب برخوردار نیست. در حالی که نویسنده اثر در فیلم سینمایی طلا  به کارگردانی خود توانسته این نقیصه را پوشش داده و چگونگی اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی در عرصه سینمای اجتماعی را بر بستر عرفی سازی اجتماعی موضوعیت ببخشد. وی فیلم سینمایی طلا را که در جشنواره سی  و هفتم اکران شد، با بودجه و گنجی که احتمالا رامبدجوان به واسطه خندوانه در رسانه ملی به آن نایل شده ساخت. این در حالی است که این دو اثر سینمایی به واسطه نویسنده مشترک خود از گویشی واحد در روایت داستانی جنسی بهره مند هستند.



فیلم سینمایی طلا را می بایست نمودی روشن برای پذیرش تغییر رویکرد اجتماعی از یک هویت دربست دینی به رابطه‌ای فرا دینی و بر بستر سکولاریزاسیون معرفی نمود؛ اثری که در چهل  سالگی انقلاب اسلامی سعی می کند تا مخاطب سینمایی خویش را از مسیر پذیرش انگاره های داروینیسم اجتماعی (Social Darwinism) عبور داده و به وادی تغییر رویکرد و تعریف روابط جدید و البته فرا دینی و مذهبی برای بقا و ادامه زندگی رهنمون  شود و به تعبیری سعی می کند تا نوعی از رفُرمیست (اصلاحات) اجتماعی را به عمق جان مخاطبان خود حقنه  نماید.



فیلم سینمایی طلا به خوبی توانسته اصول روایت سینمایی را رعایت نماید و از این جهت از مقدمه ای طولانی برای شروع قصه خود بهره می گیرد و زمان زیادی را برای معرفی رابطه ی چهار دوست اصلی قصه خود اختصاص می دهد. این همه در حالی است که بُن مایه این اثر سینمایی از سکس و موضوعات جنسی تشکیل شده و اساسا نشان دهنده دغدغه جنسی فراوان کارگردان اثر است؛ دغدغه های جنسی گسترده ای که بالاخص بعد از فیلم سینمایی خانه دختر، با گویشی مینی مالیستی همراه گردیده و این گویش در تمامی آثار ایشان به چشم می خورد و از این منظر است که فیلم سینمایی سال دوم دانشکده من نیز همچون فیلم سینمایی طلا به بیان دغدغه جنسی نویسنده خود می پردازد.



فیلم سینمایی طلا داستان چهار جوان است که به بهانه تشکیل کسب و کار با هم همراه می شوند. در بین این چهار نفر، مرد و زن جوانی هستند که با یکدیگر همباش بوده و روابط غیر رسمی دارند. روابطی که البته از منظر آقای کارگردان به هیچ عنوان نامشروع نیست. دختر پس از آنکه متوجه بارداری ناخواسته خود می  شود، تصمیم به سقط بچه می گیرد. اما در این میان پدرش به سبب دزدی طراحی شده توسط دختر خود سکته کرده و می میرد. همچنین دوست پسر او هم کشته می شود و این گونه است که با تدبیر کارگردان، سقط جنین نیز منتفی می گردد و دختر به خاطر تنهایی خود رسما اعلام می کند که بچه را نگه می دارد.




باید توجه داشت که روابط جنسی مورد اشاره در فیلم سینمایی سال دوم دانشکده من به صورت متعارف آن بیان می شود. در حالی که گویش فیلم سینمایی طلا  به صورت مشخص و کاملا شفاف و عریان بر ترویج نوع جدیدی از ازدواج سفید متمرکز است. زیرا روابط از نوع همباشی و ازدواج سفید ( Mariage blanc ) بدون رابطه جنسی است و این در صورتی است که در این اثر سعی کارگردان بر آن است که نسخه ای جدید و همراه با ارتباط جنسی و حتی حاملگی در این شکل از روابط را برای مخاطبان خود تصویرسازی نموده و بر بستر عرفی سازی اجتماعی، به قباحت زدایی و همچنین ترویج این گونه از سبک زندگی در جامعه اسلامی ایران مبادرت ورزد.


فیلم سینمایی مردی بدون سایه نیز اثری دیگر در راستای سیاست ایدئولوژی زدایی و بر بستر عرفی سازی اجتماعی قلمداد می شود. اثری سیاه و تلخ که در همان سکانس ابتدایی، اقدام به تصویرگری ویژه ای از کشته شدن دختری جوان توسط شوهر خود می نماید. تصویری فجیع از شوهری غیرتی که پس از کشتن همسر در منظر عمومی جامعه، رگ گردن خود را با همان چاقوی عصبیت می زند. تصویری که حال مخاطب را به شدت دگرگون ساخته و کارگردان با تکرار مجدد این تصویر گری ابتدایی در بخش های مختلف، سعی می کند تا این حال خراب و این ذهنیت منزجرکننده را برای مخاطب خود حفظ و تازه نگه دارد. انزجاری که سبب می شود تا مخاطب به پذیرش منطق کارگردان در همانند سازی میان عصبیت و غیرت مجاب گردد و این دو مفهوم را به یک معنی گرفته و آن را زاییده ذهن شکاک مرد در جامعه و نظام ایدئولوژیک پیرامونی خود تفسیر نماید.



البته فیلم سینمایی مردی بدون سایه در ظاهر به خوبی توانسته دغدغه های کارگردان را در مورد وضعیت اقتصادی جامعه ترسیم نماید و به طرح موضوع پولشویی در شرایط حال حاضر بپردازد و در این میان با همکاری سرمایه گزاران مشترک اسپانیایی خود توانسته تا ضمن تمرکز بر موضوع مورد علاقه کارگردان در بیان دغدغه های جنسی و موضوع خیانت و ...، در کنار داستان اصلی خود به موضوع پولشویی و شرکت های خانوادگی در ایران نیز بپردازد. موضوعی که از منظری ویژه می تواند کارکردی تبلیغاتی به این فیلم بدهد و این اثر سینمایی را به رپرتاژی برای پیوستن ایران به سازمان اف. ‌ای. تی. اف (FATF) مبدل سازد.



دیگر تولید سینمای اجتماعی ایران در سی  و هفتمین جشنواره فیلم فجر، فیلم سینمایی بنفشه آفریقایی بود که به ترسیم و ترویج نوع دیگری از همباشی در قواره های اجتماعی ایران اسلامی پرداخته و به تعریف داستان مجعولی می پردازد که اگر چه از تصاویر سینمایی زیبایی برخوردار است، اما اساسا مخاطب عام ایرانی را با خود همراه نمی سازد. همین طور به سبب تعاریف هنجارشکنانه خود، قطعا بخش وسیعی از گروه های بیننده توسط این فیلم جذب نخواهند شد. در حالی که یکی از سرمایه گزاران این فیلم سید محمود رضوی است. تهیه کننده نام آشنایی که معمولا با بودجه های دولتی فیلم می سازد و اکنون معلوم نیست با چه هدف و دیدی در بنفشه آفریقایی سرمایه گزاری کرده و بنابر ادعای خود در چنین اثر مجعولی از جیب شخصی هزینه کرده است!



داستان فیلم سینمایی بنفشه آفریقایی در یکی از شهرهای شمالی کشور می گذرد. اگر چه این اثر سعی دارد تا ضمن روایتی مینیمال به مشکلات سالمندانی بپردازد که در آستانه پیری به خانه سالمندان حواله می شوند و ظاهرا سبک زندگی ایشان را در جامعه پیرامونی خود به تصویر بکشد؛ اما در این مسیر از شیوه ای مبتذل در بیان یک عشق مثلثی بهره می گیرد. به این صورت که شخصیت گُلی با بازی فاطمه معتمدآریا تصمیم می گیرد تا شوهر سابق خود را که توسط فرزندان به خانه سالمندان فرستاده شده است را به خانه خود که در آن با همسر جدیدش زندگی می کند بیاورد و از او مراقبت نماید.




فیلم سینمایی بنفشه آفریقایی اثری بر بستر عرفی سازی اجتماعی قلمداد می شود که به قباحت زدایی از روابط مثلثی در جامعه اسلامی ایران می پردازد و این همه درحالی است که از منظر نمادشناسی این اثر می تواند معانی متفاوتی را به ذهن مخاطب سینمایی خود انتقال دهد. یعنی ایشان را به این تصور برساند که گُلی به عنوان مام میهن می بایست در راستای توسعه خود اقدام به ایجاد روابط با حاکمیت پیشین خویش نموده و حاکمیت گذشته را پس از طلاق و جدایی چندین ساله، مجددا از غربت به حریم خود آورده و با همراهی نظام جدید، به ایجاد شرایط تعاملی مناسب و توسعه اجتماعی خویش مبادرت ورزد.


فیلم سینمایی ناگهان درخت نیز از دیگر آثار سینمایی مجعول این دوره از جشنواره فیلم فجر بود که در ژانر اجتماعی خود اقدام به تعریف داستانی غیر جذاب از زندگی انسان ترسو و بی ارداه ای به نام فرهاد نموده و دوران کودکی تا میانسالی او را به روایت می نشیند؛ انسان ایرانی ترسو، بی اراده و بهانه تراشی که دوران خوش کودکی او در زمان پهلوی و در مدرسه ای مختلط گذشته و در این دوران به دختری به نام سوزان به دلیل عقل و تدبیری که او داشته علاقمند می گردد. اما در دوران جوانی با دختری بنام مهتاب ازدواج می کند و صاحب فرزند می شود و ...؛ اثری به شدت ضعیف که در فحوای نمادین خود اگر چه به نوعی می خواهد درخت نظام جمهوری اسلامی را در چهل سالگی انقلاب روایت نماید؛ اما این روایت به جهت کارگردانی به شدت ضعیف و همچنین فیلمنامه بی نهایت خسته کننده و ... چنین دستاوردی را برای فیلم رقم نزده و قطعا تهیه کننده را در عرضه این اثر برای طرح و دریافت پاداش از جشنواره های بین المللی، با ناکامی ویژه  مواجه می سازد.



فیلم سینمایی ایده اصلی، نیز اثر عقب افتاده ی دیگری در فضای رقابتی جشنواره سی و هفتم است که بر اساس شیوه های متداول بسیاری از آثار سینمایی در سال های اخیر، سعی و همت اصلی خود را بر جذب و فریب مخاطب و کشاندن ایشان به سینما برای دیدن صحنه های طنز ابتدایی در کنار روایت  های اروتیک و به تبع آن موفقیت در گیشه متمرکز ساخته است. موفقیتی که قطعا با نارضایتی و پشیمانی مخاطبان، پس از دیدن اثر همراه خواهد بود!


داستان و قصه ی فیلم سینمایی ایده اصلی کاملا خطی بوده و سِوای وجاهت اروتیک خود در قالب یک اثر سینمایی، از قابلیت به تصویر کشیده شدن در یک فیلم کوتاه برخوردار است. در حالی که کارگردان اثر سعی می کند تا به هر شکل ممکن، آن را غیرخطی جلوه دهد و تماشاگر را ۱۰۳ دقیقه در انتظار آغاز اثر معطل سازد. اتفاقی که در نهایت و با بُرد غیر قابل باور بهرام رادان در مناقصه روی می دهد و در حد ثانیه های محدودی، مخاطب را با یک فیلم مواجه می سازد. باید توجه داشت فیلم سینمایی ایده اصلی ضمن پذیرش بیچارگی جامعه از غارت شدن توسط گروهای قدرت، سعی می کند تا این غارت شدن توسط ملی گرایان را مشروع جلوه دهد و چنین ذهنیتی را ایجاد نماید که این گونه از غارتگران به سبب آنکه اموال غارت نموده را در کشور سرمایه گذاری می کنند، انسان های خوبی هستند. اما در مقابل به آقازادگانی که اموال غارت شده را به خارج از کشور می برند، می تازد. در این راستا در جای جای خود سعی در مشروع جلوه دادن تمام ابزارها و وسایل برای پیشبرد اهداف می نماید و به خوبی آموزش می دهد که در مسیر غارتگری باید گول نخورد و نا امید نشد! پیام ضد اخلاقی ویژه ای که می بایست آن را ایده اصلی کارگردان برای تولید این اثر سینمایی قلمداد نمود.



فیلم سینمایی قصر شیرین نیز همچون اکثر آثار اجتماعی این دوره از جشنواره در پی بیان روایتی اغراق شده از وضعیت جامعه و سبک زندگی جاری در میان مردم مسلمان ایران بود. فیلمی که علی رغم کارگردانی روان و داستان پردازی گیرا که مخاطب را تا انتها همراه خود می سازد، اما در محتوا نمی تواند فضایی منطقی برای رفتارها و مناسبات اغراق آمیز ترسیم شده در اثر بیان نماید و یا هدفی ارزشمند را در نگاه کارگردان نمایان گرداند.



فیلم سینمایی قصر شیرین در اصل داستان زنی به نام شیرین است که مخاطب در طول فیلم به هیچ عنوان او را نمی بیند. زن قدیسه ای که سال ها در کنار مردی ظالم به نام جلال زندگی کرده و از او یک دختر و پسر دارد. زنی که حتی در ذهن کودکان خود نیز برای شوهر ظالم خویش، قصری خیالی ساخته است. آنچه که مخاطب سینمایی در این اثر می بیند، شخصیتی به نام جلال است که به عنوان راننده کامیون، سال ها پیش در اثر تصادفی ناخواسته و بدلیل عدم پرداخت دیه زندانی می شود و در این میان شیرین همسر او با فروش خانه مبلغ دیه را فراهم کرده و جلال را از زندان آزاد می سازد؛ اما او پس از آزادی، زن و فرزندان خود را رها ساخته و دیگر به خانه و شهر خود بازنمی گردد. شیرین نیز با کارگری در گلخانه‌ی آقای داوودی، به همراه سایر زنان بی سرپرست شخصا مخارج خانواده خود را تامین می سازد تا اینکه بیمار شده و از جلال می خواهد به دیدار او برود. شیرین دچار سکته مغزی می شود و جلال با اطلاع از این موضوع، قلب او را تنها در ازای دریافت ۵۰ میلیون تومان پول می فروشد!




فیلم سینمایی قصر شیرین بیش از هر چیز در صدد تبیین مظلومیت زن ایرانی در بستر جامعه ایدئولوژیک محور ایران و به تبع آن به دنبال ایجاد وجاهتی قابل پذیرش در جشنواره های جهانی به عنوان اثری در راستای دفاع از حقوق زنان ایرانی است. از این جهت است که تصویری غیر قابل باور از زن ستیزی مرد ایرانی در جامعه مردسالار ایران روایت نموده و جلال انسان ایرانی را در پست ترین صورت ممکن بر پرده نقره ای سینما به تصویر می کشد و زن بدبخت در سبک زندگی ایرانی را اسیر چنگال بی رحم نظام ایدئولوژیکی معرفی می سازد که در آن به مرد ایرانی حق داده می شود تا هر بلایی که می خواهد بر سر همسر خود آورد و در مقابل زنان بیچاره در این نظام حتی برای مُردن نیز نیازمند اجازه مردان خود هستند. مردان بی رحمی که به جنسیت زن نگرشی ابزاری داشته و آنچنان پست و حقیر هستند که قلب زن بیچاره خود را می فروشند !


البته سیاهی فیلم سینمایی قصر شیرین اگر چه از منظری ممکن است با دیالوگ پایانی کودک و پذیرش جلال در نجات روباه، به ذره ای سفیدی بیانجامد، اما قطعا در دیگر اثر اجتماعی شاخص جشنواره سی و هفتم، یعنی فیلم سینمایی متری شش و نیم، تا به انتها حفظ شده و مخاطب سینمایی پس از تماشای این اثر با ابعاد تازه ای از فلاکت و بدبختی خود آشنا می شود که کارگردان طی ۱۳۰ دقیقه در عمق جان او حقنه ساخته است.



فیلم سینمایی متری شش و نیم، اثر اجتماعی تلخ و به شدت سیاهی است که اگر چه در ماهیت سینمایی بودن آن تردیدی نیست، اما قطعا اثری است که در محتوای خود بیچارگی انسان ایرانی را به روایت می نشیند و مخاطب خود را با جامعه ای مواجه می سازد که به هیچ عنوان تصور امید بخشی از آینده آن وجود ندارد. جامعه ای مفلوک که این فلاکت با هوشمندی و دقت سرشار کارگردان، تقریبا در تمامی سکانس ها و در تمامی لحظات اثر در پیش چشم مخاطب قرار دارد و به نوعی انسان ایرانی را اسیر در چرخه جامعه ای مفلوک نشان می دهد. جامعه ای که به نحوی ویژه اسیر در حاکمیت نظامی ایدئولوژیک است و در این میان حاکمیت نیز نه تنها به فکر علاج مشکلات اجتماعی و حل معضلات این جامعه نیست، بلکه مبتنی بر نگاه ایدئولوژیک حاکم، تنها رویکردی حذفی داشته و بر اقدامات سلبی تمرکز می نماید.



فیلم سینمایی متری شش و نیم نمودی روشن از تغییر وضعیت ژانر اجتماعی به ژانر فلاکت در صنعت سینمای ایران است؛ تغییر وضعیتی که در راستای اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی سعی می کند تا مخاطب خود را به این جمع بندی برساند که حاکمیت دینی عاجز از درمان معضلات اجتماعی بوده و به جای آنکه متوجه علاج ریشه ای فساد و بسترهای تولید فساد در جامعه باشد، سعی می کند تا با دستگیری و حذف مفسدان و تبهکاران، به پوشاندن ظاهری مفاسد بپردازد. این گونه است که در این اثر سینمایی، ایران اسلامی به صورت جامعه افیون زده به تصویر کشیده شده که در کلافی خود ساخته، به سرعت مسیر انحطاط را طی می نماید. البته این همه در حالی است که فیلم متری شش و نیم به واسطه بازی های یکدست و درخشان خود به خوبی می تواند در عمق جان مخاطب سینمایی نفوذ کرده و انتظار ایشان را برای دیدن یک فیلم جلب نماید.



ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.