چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۵

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۶)

مشکل بینایی دولت‌مردان فرهنگی/ وقتی حضور گسترده تولیدات سینمایی ضددین فرافکنی می‌شود!

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۶)

سینماپرس: بررسی محتوای آثار سی و هفتمین جشنواره‌ی فیلم فجر موید آن است که استراتژی  عملیاتی متولیان اصلی فرهنگی در اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی موجب شده تا فیلمسازان دغدغه مند که خود را نسل مسئولیت‌پذیر می خوانند، مسیر را اشتباه گرفته و در چهل سالگی انقلاب اسلامی در وادی تقابل با قوانین و قواعد اسلامی پیشقدم شده و اصولا پایبند ماندن غیرخلاقانه به حقوق و احساسات اسلامی را عامل اصلی ویرانی ترسیم نمایند.

محمدعلی سلیمانی/ بررسی محتوای آثار عرضه شده در سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر به وضوح موید آن است که استراتژی  عملیاتی متولیان اصلی فرهنگی کشور در اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمایی موجب شده تا فیلمسازان دغدغه مند ایرانی که خود را نسل مسئولیت‌پذیر می خوانند، مسیر را اشتباه گرفته و در چهل سالگی انقلاب اسلامی نه تنها به حمایت از سیاست های کلان نظام نپردازند و شک درونی و منویات غلط و موهوم ذهنی خود را در تقابل با این سیاست ها به تصویر کشند، بلکه همچنان در وادی تقابل با قوانین و قواعد اسلامی پیشقدم شده و اصولا پایبند ماندن غیرخلاقانه به حقوق و احساسات اسلامی را عامل اصلی ویرانی و نابودی دنیاسازی پیش رو، ترسیم نمایند و در این میان، طبق معمول به سراغ موضوع کلیشه ای قصاص و سیاه نمایی از این حکم الهی رفته تا به این طریق عدول از ایدئولوژی و مبانی انقلاب اسلامی را به واسطه ترسیم سیاه و پلید از قوانین شریعت اسلامی موضوعیت بخشیده و ذهنیت عمومی جامعه را به سمت و سوی منسوخ بودن و پایان یافتن تاریخ مصرف مبانی ایدئولوژیک در روابط حاکمیتی و اجتماعی سوق دهند.



فیلم سینمایی جان دار را شاید بتوان یکی از کثیف ترین تولیدات سینمایی سال های اخیر دانست که به تقابل مستقیم با احکام الهی مبادرت ورزیده است. اثری که متاسفانه با حمایت های مادی و معنوی جناب رضا میرکریمی تولید شده و به سراغ سوژه نخ نما شده و کلیشه ای سینمای ایران، یعنی حکم الهی قصاص رفته است. سوژه ای  که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، در فیلم های مختلف و به کرات و به سبک و سیاق گوناگون بیان گردید و بار دیگر یکی از کارکردهای سینمای کنونی را در ضدیت با احکام و حدود الهی متذکر شد. کارکردی که در فیلم سینمایی جان دار، به سیاه ترین و کثیف ترین شکل ممکن، بیان و تصویر سازی می شود. حالتی کثیف که به موجب آن فرد قصاص کننده برای رضایت و گذشت از حق قصاص خود، می خواهد تا خواهر قاتل از همسر خود طلاق بگیرد و به عقد و ازدواج او درآید!



دیگر اثر ضد قصاص در سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر، فیلم سینمایی جمشیدیه بود که عوامل تولیدکننده ی آن تلاش می کنند بیجا بودن وجود حکم قصاص و به طور کل احمقانه بودن سیستم قضایی در اسلام و در قوانین دادرسی کشور را القاء نمایند.



فیلم سینمایی جمشیدیه روایت زندگی زوج مشترکی به نام ترانه و امیر است که با راننده تاکسی فحاشی به نام احمد چارکچی درگیر می شوند. راننده ای که با ضربات گوشی موبایل پروانه مجبور می شود تا امیر را رها سازد و همین ضربات موجب می شود تا پس از مدتی در خانه خود سکته و فوت  کند. این مرگ ناخواسته ترانه را دچار عذاب وجدان می سازد و سبب می شود تا او با معرفی خود به قوه قضاییه، در سیستم قضایی کشور به قصاص محکوم گردد. البته نکته جالب این فیلم سینمایی ضد قصاص آن است که وکیل سرتراشیده اثر، یعنی بابک، در همان ابتدای داستان و پیش از تصمیم ترانه برای معرفی خود به قانون، تمام اتفاقات را پیش گویی نموده و همچون نستراداموس به تحذیر ترانه از گرفتار شدن در منجلاب حکم قصاص می پردازد و ...




فیلم سینمایی جمشیدیه در جای جای خود اقدام به خواندن بیانیه های متعدد سیاسی و اجتماعی می نماید. بیانیه های متعددی که هر یک از شخصیت های موجود در اثر، وظیفه ی خواندن و قرائت بخشی از آن را برعهده داشته و در این بین مخاطب به نحوی افراطی و از زبان تمامی شخصیت ها و بالاخص شخصیت اول زن داستان با معضلات سیستم قضایی آشنا می شود. اینگونه است که مخاطب جمشیدیه در طول داستان به اشکال مختلف و به ویژه در سکانس های مربوط به جلسات دادگاه، تماما در معرض حرف ها و شعارهای گل درشت کاراکترهای مختلف اثر و شخصیت پروانه که به نوعی خود فیلمساز است قرار می گیرد. اما نهایتا به صورتی بسیار سیاه و حتی با قرائت زننده ی آیه شریفه ی قصاص در قرآن کریم، سعی می شود تا وجاهت و حکمت این حکم الهی در منظر بیننده به کلی تخریب شده و بیچارگی جامعه در موارد مواجهه با قصاص را به عمق جان مخاطبان خود حقنه سازد. در عین حال تمام پیشگویی های بابک خان وکیل در مورد انحطاط سیستم قضایی کشور مورد به مورد، محقق می شود.


اما دیگر اثر ضد قصاص به نمایش درآمده در سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر، فیلم سینمایی یلدا بود که عوامل تولیدکننده ی آن با نوعی نگاه مشتری مدارانه، همت ویژه ای بر القاء و ترسیم ظالمانه بودن این حکم الهی نموده و در این راستا توانسته با کمک جناب علی مصفا از ظرفیت های مادی و معنوی تهیه کننده فرانسوی اثر به بهترین شکل ممکن بهره مند شود.



کارگردان فیلم موهن یک خانواده محترم سعی نموده تا در فیلم سینمایی یلدا بر باز تولید سینمایی از یک برنامه تلویزیونی بپردازد و طی آن جامعه ای را روایت نماید که اسیر در کلاف سردرگم احکام و حدود الهی است. جامعه ای به شدت شلوغ و مُلتهب که دیوی به نام دین را با دستان خود ساخته و اکنون همین دیو خودساخته، آرامش زندگی و ثبات اجتماعی ایشان را ربوده است.



فیلم سینمایی یلدا همسو با سیاست ایدئولوژی زدایی ضمن حفظ ماهیت بُغض و عصبانیت نهفته خود نسبت به حدود و احکام الهی، سعی دارد تا با فرم تصویرسازی مستندگونه  از پشت صحنه برنامه ای تلویزیونی و تلفیق آن با روایت های آشنای مطرح در جوِ رسانه ی ملی، ضریب باورپذیری اثر را برای مخاطب خود بالا ببرد و شرحی باشد بر کیفیت و چگونگی حضور نگاهی که بجای شعارگرایی و شعارزدگی، به سمت عمل گرایی تغییر جهت داده است. به این ترتیب، مخاطب سینمایی را به نگرش انحطاطی از دین می رساند. نگرشی که بنابر ادعای اثر، تمامی جامعه از مسئول و غیر مسئول و شاکی و متشاکی بر پلیدی و پلشتی آن واقف بوده و در عین حال هیچ توانی برای زدودن آن از سیستم حاکمیتی موجود ندارند.



البته ضدیت با احکام و حدود الهی در این دوره از جشنواره، با اکران پدیده ی قسم، در سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر به نوعی خاص درخشید و حتی موجب شد تا سرمایه گذار نهادی اثر نیز از کرده خود پشیمان شده و حقوق از دست رفته ی خود را مطالبه نماید تا در تصویرسازی کارگردان از انسان ایرانی به مثابه گاو شریک نباشد!



فیلم سینمایی قسم را می توان فصلی جدید در تولیدات سینمایی کشور در مواجهه با حدود الهی قلمداد نمود. فیلمی که بر محور ضدیت با قصاص، سعی می کند تا بر یکی دیگر از احکام الهی تاخته و به موضوع قَسامه به عنوان یکی دیگر از احکام شریعت اسلام هجمه نماید. جالب آن است که این فیلم در ابتدا با بودجه منتسب به نهادی ارزشی و تهیه کنندگی فرد موجهی همچون جلیل شعبانی ساخته شد و در بخش سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر قرار گرفت. اگر چه در موعد اتمام این فیلم سینمایی، سازمان اوج از سرمایه گذاری بر روی چنین اثری کنار کشید، اما همچنان این سوال مطرح است که این نهاد اساسا چرا آمد که بخواهد برود!؟



فیلم سینمایی قسم جدا از محتوای ضد دینی خود، اثری است که به خوبی بلوغ فنی و هنری کارگردان خود را به نمایش گذاشته و نشان می دهد که چگونه یک سینماگر می تواند داستان جاده ایِ خسته کننده ای را برای مخاطب خود این چنین قابل تماشا سازد. اثری که علاوه بر تصویربرداری مناسب، محصول بازی بازیگران داخل اتوبوس است. این همه در حالی است که در پرتو این امور فنی و کیفیت سینمایی این فیلم، نباید فراموش کرد که کارگردان تلویزیونی اثر، در هجو دین و تمسخر احکام الهی به موارد حقوقی و نظریه ی قضاتی اشاره نموده که بعضا خود را مقدم بر قوانین می دارند. از این جهت است که می توان چنین ادعا نمود که انگاره و رویه ی زشت سبقت نظر قاضی بر اراده قانون، در فکر این کارگردان طنز هم رسوخ کرده و سبب شده است تا این اثر سینماییِ هتاک از صورت کارشناسی ظاهرا موجهی برخوردار شود.



اگر چه فیلم های سینمایی فوق الذکر مصادیقی روشن از شدت و کثرت آثار و تولیدات نافی حدودالهی و بالاخص حکم قصاص در عرصه سینمایی کشور و به نوعی هجمه فرهنگی به مبانی اعتقادی و ایدئولوژیک نظام اسلامی هستند، اما متاسفانه متولیان امر و به ویژه دبیر جشنواره که اتفاقا معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی نیز هست، از این بصیرت محروم بوده و با نادیده انگاشتن و ندیدن این هجمه، در صدد پاک نمودن صورت مسئله ی ولنگاری فرهنگی هستند.



ابراهیم داروغه زاده در اظهاراتی تامل برانگیز، با حضور در برنامه تلویزیونی هفت پیرامون فیلم‌های حاضر در این دوره از جشنواره که به موضوع حدود الهی و بالاخص قصاص می پردازند اظهار نظر نموده و بیان داشت: قصاص یکی از موضوعات مهم است که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است که در بحث قصاص حق را به اولیای دم داده‌اند. در جشنواره امسال هیچ فیلمی نداشتیم که حکم قصاص و سایر احکام دینی را نقد کرده باشد.




البته شاید دبیر جشنواره خود نیز درگیر گزینش محدود فیلم های گزینش شده موجود در جشنواره شده و فرصت نکرده تا همین محدود آثار راه یافته به جشنواره  سی  و  هفتم را ببیند! اما نخواستن و یا نتوانستن معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی، در صورت مسئله تولیدات سینمایی موجود و تاثیرات عمیق فرهنگی این آثار تغییری ایجاد نکرده و تنها از چاشنی ولنگاری فرهنگی در گزارشات سازمانی مدیران بنفش پوش می کاهد!


البته باید توجه داشت که اعمال استراتژی سانسور مصلحتی و پاستوریزه جلوه دادن تولیدات سینمایی سبب می شود تا برخی آثار و تولیدات کم ارزش و یا بی ارزش، نظیر فیلم سینمایی تیغ و ترمه و یا فیلم سینمایی آشفتگی بتوانند در بخش سودای سیمرغ حاضر شوند. آثاری که به وضوح دچار اشکالات فنی و سینمایی بسیاری بوده و آنقدر غیرقابل تحمل هستند که اساسا محتوای نازل و حتی عبور از خطوط ممیزی سینمای ایران در این آثار به چشم نیاید. به عبارتی دیگر؛ مخاطب گریزی در این گونه تولیدات موجب می شود تا اساسا مهم نباشد که این آثار به طرح مضامینی چون خیانت زن شوهردار و یا ترسیم اغراق گونه از مادر بی تفاوت نسبت به فرزند پرداخته  است و یا آنکه در قالب کاراکتر خانم های مشرقی سعی می کند تا تجربه های شخصی خود را از زنان مشرقی، با جامعه به اشتراک بگذارد.



حضور این چنین آثاری در جشنواره‌ی فیلم فجر قطعا فرصتی مغتنم برای متولیان فرهنگی کشور است. متولیانی که تنها شان مدیریتی خود را آمارسازی می دانند و از این جهت، حضور این گونه آثار گزینش شده و مخاطب گریز نمی تواند خللی در وجاهت پوشالی و آماری آنها ایجاد نموده و نقش مدیریتی ایشان را در بسط فضای ولنگاری فرهنگی در جامعه معین و مشخص نماید.




بر این اساس، اکران آثار و تولیداتی همچون فیلم سینمایی زهرمار به هیچ عنوان نمی تواند شرایط پیچیده و ناگوار تولیدات طنز را در سال های اخیر هویدا سازد. یا فیلم سینمایی روزهای نارنجی در روایت داستانی آنقدر ریتمِ کُندی دارد که نمی تواند برای تولیدات سینمایی کشور نماینده ای در ژانر اجتماعی باشد. آثاری که به هیچ عنوان نمی توانند مخاطب گسترده ای را با خود همراه سازد و این نقیصه در کنار فیلمنامه ی کم کنش آن، اساسا کارکرد سینمایی این گونه از تولیدات را با چالشی جدی مواجه می سازد.


و این گونه بود که سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر نیز با کوله باری از تدابیر منفعلانه در فضای فرهنگی کشور به پایان رسید تا جلوه نماید بی تدبیری مدیرانی را که در سال های زمامداری بر عرصه فرهنگ و هنر، استراتژی سینمایی خود را مبتنی بر عدول از ایدئولوژی و مبانی انقلاب اسلامی تنظیم نموده و با اقدامات خود، شرایط ولنگاری حاکم بر عرصه فرهنگی کشور را توسعه بخشیدند و طبیعتا در این شرایط می باشد که برخی فرصت طلبان با حضور حداکثری خود از فضای ولنگاری فرهنگی استفاده کرده و سوار بر اسب زین شده ی بی اخلاقی، بر ارزش های دینی و بالاخص هنجارهای اصیل ایرانی می تازند و سعی می کنند تا فضای اجتماعی ایران اسلامی را هرچه بیشتر به ابتذال بکشانند. البته اکنون با تغییرات صورت گرفته در عرصه مدیریت سینمایی و بالاخص حضور فردی با سابقه موجه فرهنگی به عنوان سرپرست سازمان سینمایی کشور؛ باید منتظر ماند و دید که آیا از حجم ولنگاری فرهنگی در عرصه تولیدات سینمایی کشور کاسته خواهد شد؟ و آیا در سال ۱۳۹۸ هجری شمسی تغییری در استراتژی سینمایی کشور به وقوع خواهد پیوست؟



پایان

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.