پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۸

چه کسانی بدنبال بازسازی چهره «هویدا» و «علم» هستند؟

محمدرضا پهلوی

سینماپرس: تلاش جدی در کار است تا امیرعباس هویدا را به نماد «دولتمردی سالم و پاک» در دوران پهلوی تبدیل کنند؛ برغم اینکه دوران ۱۳ ساله هویدا اوج انحطاط و فساد حکومت پهلوی است.

به گزارش سینماپرس، دهه فجر امسال، رسانه‌ ملی برنامه های متنوعی را به ویژه در بخش مستند تدارک دیده بود که از جمله آن، مستندهای رجال پهلوی بودند که از شبکه مستند و (دیگر شبکه ها به روی آنتن رفت). از قضا، این سری از تولیدات خانه مستند انقلاب اسلامی، مورد انتقاد برخی چهره‌های منتقد و دانشگاهی قرار گرفت. منتقدان این مجموعه مستند بر این باور بودند که آنچه درباره هویدا و اشرف گفته شد، بیشتر در جهت تطهیر عملکرد آنان بوده و نتوانسته ظلم و فساد و جنایات خاندان پهلوی و دربار محمدرضا را به درستی روایت کند.

عبدالله شهبازی، نویسنده، مورخ و پژوهشگر مسائل تاریخی نیز درباره این مستند در کانال تلگرامی‌اش یادداشتی منتشر کرد که در ادامه آمده است:

تلاش جدی در کار است تا امیرعباس هویدا را به نماد «دولتمردی سالم و پاک» در دوران پهلوی تبدیل کنند؛ برغم اینکه دوران ۱۳ ساله هویدا اوج انحطاط و فساد حکومت پهلوی است. بسیاری از مصائب ما محصول دهه ۱۳۴۰ و دولت هویدا است. از نظر قانون اساسی آن زمان نیز رئیس هیئت وزیران (هویدا) مسئول بود نه شاه، هرچند شاه قانون اساسی را رعایت نمی‌کرد و دیکتاتوری خود را بر نقض قانون اساسی استوار کرده بود.  

 
اگر بنا بر سلامت مالی شخصی نخست‌وزیران دوره محمدرضا شاه باشد، قطعاً باید منوچهر اقبال را پاک‌دست‌ترین رجل سیاسی در میان «رجال محمدرضا شاه» دانست. (امثال احمد قوام و رزم‌آرا و علی امینی را «رجال محمدرضا شاه» نمی‌دانم.) در مورد هویدا از افراد مطلع آن زمان شنیدم که پورسانت‌ها به حساب برادرش فریدون واریز می‌شد. بدون کمترین تردید، دولت هویدا فاسدترین دولت دوران پهلوی دوم بود. محمدرضا شاه در ماه‌های پایانی حکومتش کوشید تا با دستگیر کردن بدنام‌ترین عوامل دخیل در توسعه فساد مالی، و در رأس آنان هویدا، مردم را آرام کند ولی موفق نشد.
 
رجال آن زمان این باند مافیایی را می‌شناختند. یک نمونه «فریدون آدمیت»، دیپلمات و مورخ سرشناس، است که در کتاب «امیرکبیر و ایران»، که در دوران اقتدار اسدالله علم منتشر شد، این جریان را، با ذکر نام، مورد حمله قرار داد و آن را «دستگاه بیگانه‌پرستی» نامید و از «دفتر اعمال پلید» ایشان گفت.
 
در دو دهه اخیر سران فرقه بهائی سرمایه‌گذاری قابل توجهی برای بازسازی چهره هویدا کرده‌اند حتی به بهای تخریب شاه، و این خط تطهیر هویدا تاکنون ادامه یافته است.

واقعاً چرا بازسازی و تطهیر تاریخی اسدالله علم و امیرعباس هویدا؟

این جریان مرموز با دستاویز «سیاه و سفید نبودن آدم‌ها» دقیقاً به سراغ چهره‌های شاخص کانون مالی- سیاسی- فرقوی معین می‌رود.
 
از نظر من، این موجی است منطبق با تحولی که از دهه ۱۳۷۰ در اقتصاد ایران رخ داد که بازگشایی بانک HSBC در آذر ۱۳۷۸ نقطه عطف آن بود. این مجتمع عظیم مالی، ‌ که امروزه بزرگ‌ترین بانک خصوصی جهان بشمار می‌رود، و شاخه ایرانی آن همان «بانک شاهی» است که اولین اسکناس ایران را در دوران ناصرالدین شاه چاپ کرد، در دو دهه پس از انقلاب در ایران غیرفعال بود. بعبارت دیگر، همان کانون‌های مالی- سیاسی مافیایی ذینفوذ در ایران از عصر ناصری تا پایان دوران پهلوی، در ایران بازسازی و مقتدر شده‌ و اکنون می‌کوشند شخصیت‌های تاریخی خود را نیز احیاء کنند.

تلاش جدی در کار است تا امیرعباس هویدا را به نماد «دولتمردی سالم و پاک» در دوران پهلوی تبدیل کنند؛ برغم اینکه دوران ۱۳ ساله هویدا اوج انحطاط و فساد حکومت پهلوی است. بسیاری از مصائب ما محصول دهه ۱۳۴۰ و دولت هویدا است. شخصیت‌های برجسته و خوشنامی در دوران قاجاریه و پهلوی بودند که بسیاری از آنان برای عموم و حتی خواص ناشناخته مانده‌اند. دستگاه‌های فرهنگی نه درباره زندگی آنان فیلمی ساختند و نه از ایشان تجلیلی شد. مانند همان شخصیت‌هایی که در دوران پهلوی نامدار شدند، بعضی بحق و بعضی بناحق مانند ملک‌المتکلمین -واعظی شیاد- که نامش را بعنوان «قهرمان مشروطه» بلندآوازه کردند.

امروز ما چوب مدیریت نمایشی و علیل فرهنگی چند دهه گذشته را می‌خوریم. باید اعتراف کنیم که در دوره‌های گذشته افراد خبره و توانمندی مدیریت فرهنگی را به دست داشتند و در حوزه فرهنگ و تاریخنگاری بسیار جدی کار کردند. در جمهوری اسلامی مدیریت مراکز و بودجه‌های عظیم فرهنگی را عموماً به کسانی دادند که در این قدوقواره‌ها نبوده و نیستند. تکرار مکررات ملال‌آوری است و گفتن امثال من تأثیری ندارد.

شخصیت انسان‌ها خاکستری است؛ طیفی است از خوبی‌ها و بدی‌ها. برآیند این طیف است که «خوبی» و «بدی» فرد را می‌سازد. زندگی رضا شاه یا محمدرضا شاه را می‌توان ساخت و واقعیت را گفت بدون این که تصویری چنان «سیاه» ارائه دهیم که بیننده بر عناد و خصومت حمل کند. سریال قوی خارجی کم ندیده‌ایم و ظرایفی که در شخصیت‌پردازی بکار می‌رود. بلد نیستیم چون فیلمنامه‌نویس قوی نداریم. فیلمنامه‌نویس قوی نداریم چون رمان‌نویس قوی نداریم. رمان‌نویس قوی نداریم چون تحقیقات اجتماعی و سیاسی و تاریخنگاری عمیق نداریم. سیاست‌گذاری فرهنگی ما «کمیت‌گرا» بوده و هست نه «کیفیت‌گرا».

زمانی مقاله‌ای نوشتم در واکنش به سخنان آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت، با عنوان «درخشش و دیگر هیچ» درباره سرنوشت نخبگان المپیادی در ایران. کمیت‌گرایی در حوزه فرهنگ فاجعه‌آفرین است اگر با حمایت جدی از استعدادهای خاص و پرورش کیفی نخبگان برجسته توأم نباشد. مگر انگلیس سده نوزدهم چند جیمز میل و جان استوارت میل و آدام اسمیت داشت؟

فرهنگ‌سازی دکان نان سنگکی نیست که خمیر بریزند و تند و تند نان برشته خشخاشی بیرون دهند.

*مشرق

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.