چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۳

درباره «به وقت شام»؛

نباید اجازه بدهند حاتمی‌کیا پایش را در خاک ایران بگذارد!

پوستر فیلم به وقت شام

سینماپرس: اگر جای مدیران حامی حاتمی کیا بودم، اصلا اجازه نمی‌دادم که در محیط داخل فیلمی بسازد. حاتمی‌کیا در سینمای کوچک و محقر ایران به بیانیه‌بازی خواهد افتاد. تنها راه برای هدر نرفتن استعداد بازکشف شده جهانی فیلمساز این است که لای پر قو بپیچند و زمینه فیلمسازی را برایش در محدوده جهانی فراهم کنند.

به گزارش سینماپرس، آثار «ابراهیم حاتمی‌کیا» از دیده‌بان تا آژانس شیشه‌ای فیلم‌های سطح بالایی هستند. حتی نگارنده دلبستگی عمیقی به خاکستر سبز دارد، ‌عاشقانه‌ای با رگه‌ای از آثار همینگوی و عشقی شبیه آثار استاد ویلیام وایلر. متاسفانه فیلم‌های پساآژانسی حاتمی‌کیا با اینکه یک سر و گردن از کلیت سینمای ایران بالاتر هستند، اما سینما نیستند.

از روبان قرمز تا بادیگارn آثار این فیلمساز بیشتر به بیانیه شباهت دارد، حتی به رنگ ارغوان که عاشقانه دلچسبی است، لبریز از بیانیه است. مردم اگر قرار است بیانیه بشوند چه ضرورتی دارد به سینما بروند؟ مگر سینما جای صدور بیانیه است. به همین دلیل  آثار حاتمی‌کیا (طی بیست سال اخیر) هواداران قدیمی بیانیه دوستش را می‌توانست اقناع کند و مثل اغلب آثار سینمای ایران، نسل جوان و نوجوان به سختی با آثار این فیلمساز می‌توانست ارتباط برقرار کند. به همین دلیل اغلب سینمادوستان حاتمی‌کیا را با همه استعدادهای کشف نشده‌اش گذاشتند کنار تمام بیانیه‌سراهای سینمای ایران. در واقع زیبایی فیلم آژانس شیشه‌ای این است که تمام بیانیه‌های حاتمی‌کیا یک نفس در یک فیلم قرائت شد و هوادارانش از روبان قرمز، به رنگ ارغوان، به نام پدر، دعوت، گزارش یک جشن، چ، بادیگارد، به جای لذت بردن  از یک سینمای واقعی باید، از بیانیه‌های سینمایی حاتمی‌کیا، به صورت کلی و جزئی لذت می‌بردند.

واقعیت این است که نسل علاقه‌مند سینما این بیانیه‌ها را نمی‌فهمد، تصویر گویاتر از هر بیانیه‌ای است به همین دلیل فیلم «چ» که مبتنی بر بیانیه کمتری است واثر دلچسب‌تری از کار درآمد و حاتمی در «چ» حداقل این فرصت را به مخاطب می‌دهد که شهید چمران را  در لابه‌لای رویدادها کشف کند تا صدور بیانیه‌ها. صدور بیانیه برای تمیز دادن حیدری و نعمتی، خیبری و موتوری در بادیگارد ادامه پیدا کرد.

البته در یک فضای رسانه‌ای محدود پیام منتقدان حاتمی‌کیا کمتر اجازه انتشار پیدا می‌کرد و مخالفانی که فرصت نقد حاتمی‌کیا را داشتند در اشکال رادیکال و غیرمنصفانه‌ای حاتمی‌کیا را نقد می‌کردند و  در بسیاری از  نقدهای منتشر شده، شانیت و جایگاه معتبر حاتمی‌کیا نادیده گرفته شد. بدون تردید او با همه ضعف‌های آثارش، سرآمدترین کارگردان تکنیکال سینمای پس از انقلاب است و به دلیل دسته‌بندی‌های سیاسی مرسوم جرات نقد حاتمی‌کیا از سوی هواداران واقعی سینمایی‌اش کمتر محقق شد. با این احوال «چ» و بادیگارد با همه ضعف‌هایش موید یک مسئله مهم بود؛ حاتمی کیا در فرم فراتر از سینمای ایران فیلم می‌سازد، اما در ارائه محتوا آثارش به سرنوشتی محتوم دچار است و فیلمساز محبوب سه نسل  هنوز درگیر است؛ تقدیس یا تقبیح اصناف سیاسی.

از سوی دیگر در کشورمان در فضای فرهنگی کنونی مدیر حسابی نداشتیم (الان یکی داریم) که دست کارگردان تکنیکال و سرآمد سینما را بگیرد و او را از مرزهای کنونی فراتر ببرد. درست است که اسکار این سینما را کَس دیگری می‌گیرد اما نگارنده به عنوان مخاطب جدی سینما کاملا می‌فهمم و آگاهم که سینمای حاتمی کیا از سینماگر اسکاری ما جهانشمول‌تر است، منتها  حاتمی‌کیا به یک تغییر وضعیت نیاز داشت. یک جابجایی؛ تا مرد سینمای ملتهب از قفس جدال سبز و بنفش و سایر رنگ‌های سیاسی خلاصی پیدا کند. بودن در این بازی رنگی سیاسی یک سر نتیجه‌اش می‌شود گزارش یک جشن و سوی دیگرش می‌شود بادیگارد. آقای کارگردان در اثر یک معجزه از این کشور بیرون رفت. رفت به سوریه و این اتفاق برای حاتمی کیا، خوش بود، اما مخاطبانی همچون نگارنده که پر توقع هستند وقتی خبر ساخت به وقت شام را شنیدم پیش خودمان گفتیم ای وای ...، بازهم بیانیه.

اصلا دلم نمی‌خواست در جشنواره امسال فیلم حاتمی کیا را تماشا کنم. اعتراف می‌کنم وقتی می‌دانید فیلمسازی توانی فراتر از سینمای ایران دارد چرا در قفس سینمای گفتمان‌های داخلی محصور است؟ پیش خودم می‌گفتم خب فلان ارگان هم حاتمی‌کیا را حمایت می‌کند و ایشان طبق سفارش باید قهرمان رستگار مثل بادیگار بسازد و با همین پیش فرض‌ها  قید دیدن فیلم به وقت شام را خواهم زد، اتفاقی که در نهایت نیفتاد، چون همه اشتیاق جشنواره‌های فجر بسته به حضور ایشان است.

۲۰ سال با آگاهی کامل و دانستن این مهم که در فیلم‌هایش بیانیه صادر می‌کند و مونولوگ قهرمانانش را باید یک نفس تحمل کنی، در نمایش عمومی آثارش روی پرده سینما، نه یکبار بلکه بیش از ۵ بار در یک روز فیلم‌های حاتمی‌کیا را تماشا کردی، نمی‌توانی طاقت بیاوری. ته دلت منتظر دیده‌بان یا شاید مهاجر دیگری هستی، آنقدر روایت‌های سینمایی محدود شده که حتی به یک وصل نیکان هم راضی خواهی شد. این ماجرای سویه دیگری هم دارد. حاتمی کیا هوادارانی بیشماری دارد که می‌روند بیانیه‌هایش را بشنوند، اغلب بیانیه‌های تصویری حاتمی‌کیا به مراتب ارزش والاتری نسبت به تولیدات بدنه سینمای ایران دارد. با همه این کلنجارها در لحظه آخر دل به دریا زدم، چند ثانیه مانده به آغاز فیلم وارد سالن شدم.

وارد سالن شدم و دیگر هیچ نفهمیدم. داشته خفه می‌شدم. بیست سال متوسط بود، بیست سال سینما نبود، بیانیه بود و ناگهان همه انتقام این بیست سال را یک جا باهم گرفت. تصور این بود که اشتباه می‌کنم. نکند فیلمی را که تماشا می‌کنم متعلق به فیلمساز دیگری باشد و اشتباهی به سالن  آمده‌ام. اما واقعیت این است که خودش بود. بی‌تردید خودِ خودِش بود. فکر کردم فقط من دارم در سالن سینما خفه می‌شوم. آرام برگشتم به مخاطبان ردیف عقبی نگاهی کردم. سه پسر بچه ۱۴ الی ۱۵ سال در ردیف عقب‌تر  نشسته بودند و در صحنه سکانس سر بریدن جمعی، هیجان را در صورت‌هایشان و اشک را در چشمانشان به وضوح می‌دیدم.   حیرت تماشاگران حاضر در سالن سینما و واکنش نوجوانانی که قطعا از موقعیت سوریه و آنچه در این کشور گذشته، اطلاع جامعه‌ای نداشتند بر حیرتم می‌افزود.

حاتمی کیا بیست طول کشید اما بالاخره به هدف زد. سراسر فیلم داشتم از حاتمی‌کیا بابت نق و غر زدن‌های بیست سال اخیرم عذرخواهی می‌کردم و از سوی دیگر به اندازه همان سه پسربچه ۱۴ الی ۱۵ ساله لذت می‌بردم. خودش بود، اشتباه نمی‌کردم به معنی واقعی سینما بود، سینمای واقعی. جناب حاتمی‌کیا با همه ژنرال بودنش، پیام افخمی را خوب شنیده بود. فیلم را همه اقشار سنی می‌توانند تماشا کنند و قطعا به وقت شام فیلم محبوب جوانان و نوجوانان خواهد بود.

دلم حسابی خنک می‌شد که هواداران طرفدار بیانیه‌های حاتمی کیا بُز آورده‌اند در عوض پسر بچه‌های ۱۴ الی ۱۵ ساله دارند با حال عجیبی فیلم  به وقت شام را تماشا می‌کردند. پیش خودم می‌گفتم هر پسرک ۱۴ الی ۱۵ ساله‌ای که از فیلم «به وقت شام» لذت می‌برد و این تصاویر لذت بخش سینمایی در ذهن او ثبت می‌شود، حتما وحشت از داعش در دل و جانش ثبت شود، دیگر  در هیچ حرکت اعتراضی شعار نخواهد داد " سوریه را رها کن و ... " . همان کاری که آمریکایی‌ها سال‌ها در هالیوود. چنان جهان (با تاکید بر مفهوم گلوبالیزیشن) را برای کودکان و نوجوانانشان در سینما تعریف کردند که سرباز آمریکایی در کره، ویتنام، عراق، افغانستان و... و. دیگر برای جنگیدن مرزی برای خود نمی‌شناخت.

مدیران فرهنگی در این کشور چهل سال است که وسط لحاف خوابیده‌اند، مگر مسئله صدور انقلاب، در سینما معادل نمایش رفتار میلیتاریسی است که جرات نکردند درباره‌اش فیلم بسازنند؟ هی وسط لحاف خوابیدند و فیلمساز را در گروه‌های چپ و راست محصور کردند و  فیلمساز برای اغنای مخاطبش بیانیه صادر کرد. به وقت شام، خیلی دیر است اما خیلی راضی کننده. یک کم‌کاری چهل ساله را جبران می‌کند. ما باید به وقت امل(جنبش امل)، به وقت سلمان (از نوع رشدی)، به وقت خیلی چیزها فیلم با زبان جهانی می‌ساختیم که نساختیم  و در نهایت به فروشندگی افتادیم و بِرفوش شدیم.  

حالا باید چه کار کنیم!؟

الف - فیلم یک سکانس بیانیه‌ای دارد که باید حذف شود. سکانس سایه‌ها، وقتی کاپیتان علی و کاپیتان یونس در مقام پدر و پسر با یکدیگر گفتگو می‌کنند، ریتم فیلم را برهم می‌ریزد و شبیه‌های بیانیه‌های قبلی استادکار واقعی سینماست.   این بخش به علاوه ری اکشن مادر همسر کاپیتان علی باید از فیلم حذف شود، زبان تهدیدآمیز مادر همسر بدجوری توی ذوق می‌زند.

ب - حاتمی‌کیا در بازی بزرگی افتاده و خودش هم چنین خواسته است. کسی که می‌تواند و می‌تواند فیلم با سه زبان بسازد آنهم به صورت مسلط، به همه زبان‌های دنیا می‌تواند بسازد. نگارنده اگر جای مدیران فکری و عملگرای حامی حاتمی‌کیا بودم که پشتوانه خوبی برای این فیلمساز عزیز شده هستند، اجازه نمی‌دادم که حاتمی‌کیا پایش را در ایران بگذارد. باید و باید از این فرصت مغتنم به خوبی استفاده کرد. از «به وقت شام» شروع کرده تا «به وقت لندن»، «وقت نیویورک» و «به وقت ریاض» پیش برود. اگر جای مدیران حامی حاتمی کیا بودم، اصلا اجازه نمی‌دادم که در محیط داخل فیلمی بسازد. حاتمی‌کیا در سینمای کوچک و محقر ایران به بیانیه‌بازی خواهد افتاد. تنها راه برای هدر نرفتن استعداد بازکشف شده جهانی فیلمساز این است که لای پر قو بپیچند و زمینه فیلمسازی را برایش در محدوده جهانی فراهم کنند.

ج- تهیه کننده فیلم، خیلی اهل اتلاف بیت‌المال نیست با خست رفتار می‌کند، جشنواره مقاومت موید خساست محمد خزایی و وحشت او در هدر رفتن بیت‌المال است.   اما برای فیلم ساخته شده باید پول خرج کرد. این کار را چهل سال است که آقایان در فارابی نکرده‌اند و حالا که بناست سازمان اوج کار نکرده آقایان را بکند این فیلم نیاز به پخش جهانی دارد. این حرف به معنی این نیست که تصور کنند با یک نوبت نمایش در لبنان و سوریه کار تمام است. این فیلم باید به وقت پاریس، لندن، مادرید، میلان، رم، برلین و به وقت خیلی ‌شهرهای اروپایی پخش شود. اگر پخش کننده‌ای پیدا نشد، ۱۰ برابر هزینه تولید فیلم خرج کنند، هیچ اشکالی هم ندارد. چون دستاوردهای محتوایی فراوانی دارد. در شهرهای مهم اروپایی و کانادایی فیلم را پخش کنند. این کار بسیار بزرگی است که نیاز به یک تیم بزرگ و هماهنگی بزرگتری دارد. فیلم فوق العاده نفسگیر، سرگرم کننده و حتی از فیلم اخیر سلمان خان با موضوع داعش جذابتر و فاقد خالی‌بندی‌های مرسوم بالیوود است. از تمام ظرفیت‌های ممکن برای پخش جهانی باید استفاده کنند. احمد گلچین در دوبی، برادران چاکرا(پخش کنندگان آثار مستقل در خاورمیانه). پخش جهانی فیلم خیلی کار سختی نیست. ژاپنی‌ها برای معرفی سینمایشان، بهترین سالن‌ها سینما در لس آنجلس را در دهه پنجاه و شصت برای یک سانس اجاره می‌کردند. این کار را آنقدر ادامه دادند که کوروساوا و میزگوشی را به دنیا معرفی کردند. میزوگوشی برای کار به هالیوود رفت و کوروساوا جهانی شد. اگر این کار را نکنند یعنی زحمت کارگردان را هدر داده‌اند.

د - اما پخش داخلی به اندازه پخش خارجی مهم است. عمار ظرفیت‌های خوبی را برای پخش فیلم در شهرهای کوچک فراهم کرده و سازمان اوج می‌تواند از این ظرفیت‌ها بهره فراوانی ببرد. آقایان مدیران فرهنگی دقت کنند در ایام انتخابات شیطنت های سیاسی، جای جلاد را شهید را تغییر داد. در خیابان‌های تهران علیه اعدام‌های ۶۷ شعار می‌دادند و اگر بنده مسئولیتی داشتم تمام مدیران فرهنگی (نه سیاسی) را روانه زندان می‌کردم. چون انقلاب هر چوبی که می‌خورد از ناحیه فرهنگ است. در اعتراضات اخیر بسیار شنیدیم که سوریه را رها کن. پس از اکران عمومی، در حد فاصل توزیع فیلم در شبکه نمایش خانگی، به صورت رایگان در همان شهرهایی که فریاد زدند سوریه را رها کن...، فیلم را روی پرده‌های کوچک باید اکران کنند. چون توزیع و نمایش فیلم در شبکه نمایش خانگی و تماشای آن در تلویزیون و ال سی دی و ال ای دی تاثیر سینما را ندارد.

ه- آقایان به فکر سرمایه گذاری بیشتری باشند که فیلم بعدی حاتمی‌کیا با ساختار مشابه به وقت شام را حتما به صورت سه بعدی تهیه کنند. در حوزه فرهنگ باید جاه طلب بود و سعی در جاه طلبی داشت. حاتمی‌کیا خیلی راحت می‌توانست فیلمساز جشنواره‌ای بشود اما نشد. آیا حامیان فعلی حاتمی‌کیا می‌توانند این روند را حفظ کنند؟

*رضا طریقت

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.