یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۱

نقدی بر فیلم «سد معبر» ساخته محسن قرایی

سد معبر

سینماپرس: نکته ای که در این فیلم بیش از همه برای مخاطب آزار دهنده است، داستان گروکشی زن از همسرش به وسیله بچه است. ماجرایی که به این شکل تا امروز در فیلمی مشاهده نشده و این افتخار نصیب سد معبر شده است که برای اولین بار در آن، بارها از زبان هنرپیشه زن بشنویم که «اگر خانه نخری جنین داخل شکمم را می کشم و بچه را کشته ام و در شیشه الکل است».

به گزارش سینماپرس، «محسن قرایی» کارگردان فیلم سد معبر را پیش از این با فیلم خسته نباشید ۱۳۹۱ شناخته ایم. فیلمی با تهیه کنندگی «رضا میرکریمی» و طرحی از او که به همین دلیل به فضای فیلم های میرکریمی بسیار نزدیک است و فضایی مثبت و آرام با پیام صلح و دوستی دارد. اما محسن قرایی در فیلم دومش با تیم متفاوتی همکاری کرده و طبعاً نتیجه متفاوتی به دست آورده است. او در سد معبر به سراغ متنی از «سعید روستایی» رفته، کسی که با نویسندگی و کارگردانی فیلم ابد و یک روز ۱۳۹۴ توانست نظر منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کند و جوایز داخلی و خارجی زیادی برنده شود.

بنابراین کاملا قابل انتظار است که فضای سد معبر بسیار شبیه به ابد و یک روز باشد، فضایی ملتهب و متشنج و پر هیاهو، به همراه دیالوگ هایی با ضرباهنگ بالا با اتفاقات ریز و درشت در کنار خط سیر اصلی که مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند، البته یک همراهی آزار دهنده، و نه لذت بخش. آزاردهنده از این بابت که هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا هیچ نکته مثبت و آرامش بخشی نصیب بیننده نمی شود تا از تماشای این فیلم راضی باشد.

البته سد معبر به نسبت فیلم قبلی کارگردانش، از حیث کارگردانی موفق تر و یکدست تر است. علت این امر اولاً فیلمنامه  و سپس تدوین خوب اثر است. فیلم شروع خوبی دارد و با سرعت سراغ گره اصلی می رود. ماجرا راجع به ماموران سد معبر شهرداری است و از نظر سوژه هم سد معبر بکر و تازه است. «قاسم» (با بازی حامد بهداد) به همراه دوستش «مهدی» (با بازی محسن کیایی) از ماموران سد معبر هستند که با دستفروشان برخورد می کنند. «قاسم» با همسرش، «نرگس» (با بازی باران کوثری) اختلاف هایی دارد و می خواهد پول ارثیه پدر نرگس را برخلاف خواست او برای خرید کامیون خرج کند و این باعث رفتن نرگس از منزل می شود. از طرفی به واسطه آشنایی با دستفروشی به نام «رسول»، (با بازی نادر فلاح) درگیر اتفاقاتی می شود که در نتیجه آن، به کیف پولی حاوی هزاران دلار دست پیدا می کند.

نکته جالب توجه در سد معبر این است که سوژه اصلی  یعنی قاسم که کارمند قراردادی شهرداری است، فرد سالمی نیست، قبلا الکلی بوده و اکنون از دستفروش ها حق و حساب می گیرد، با همه درگیر می شود، دروغگو و دغل باز است و برای حفظ منافعش هر کاری می کند. با داشتن یک مامور خشن فاسد، می شد انتظار اثر متفاوتی را داشته باشیم اما متاسفانه فیلمنامه بیش از این با اثر همکاری نکرده و این نقطه قوت به نقطه ضعف بدل شده است، زیرا این دیالوگ محوری که پرداخت شخصیت ها به وسیله دیالوگ است نه موقعیت و و گنجاندن یک تصادف برای پیشبرد قصه و پیام های کلیشه ای و بی منطق به کار صدمه زده است.

مثلا اینکه قاسم می گوید چطور می توانم خوب زندگی کنم؟ تنها کسی می تواند خوب زندگی کند که پدرش از قبل خانه و ماشین داشته باشد و به این ترتیب دزدی های خود را مجاز می شمارد. یا اینکه با رخ دادن یک تصادف، رسول به نحوی زخمی می شود که نمی تواند صحبت کند و پولها به دست قاسم می افتد نشان دهنده ضعف فیلمنامه است. شخصیت ها هم طبق انتظار ما پیش نمی روند مثلا فرد دستفروش ابتدا شخصیتی مزاحم است که با فریبکاری و کشیدن دندان خود و تهدید قاسم می تواند او را با خود همراه کند ولی در ادامه رنگ عوض می کند و اندرزهای اخلاقی هم به قاسم می دهد.

اینها همه از این جهت است که اتفاقات فیلم در یک بستر تقدیرگرا پیش می رود. با اینکه نشانه هایی مثل استخاره پدر برای قاسم بیان می شود، رسول او را از عاقبت دزدی می ترساند و برای او می گوید که  این تصادف تاوان یک ساعت شک و تردید او برای پس دادن یا ندادن پولهاست. دوستش هم به او می گوید که چون پولها هنوز نزد اوست، این همه مشکلات برایش پیش می آید و این به دلیل آه مردم است. اما او به این همه توجهی نمی کند. گویی که تقدیر او بر این است که همه مشکلات بر سرش آوار شوند و او در مواجهه با این مشکلات، به روش خود، حق خود را از جامعه بگیرد.

در مورد بازیگرها نقش های مکمل مثل «محسن کیایی» و «نادر فلاح» مثل همیشه خوب ظاهر شده اند. اما «حامد بهداد» در همان تصویر کلیشه ای که از او سراغ داریم یعنی جوانی عصبی و پرخاشگر که خیلی زود عصبانی می شود و اکنون هم در حال پرداخت دیه و غرامت دعواهای قبلی است، دیده می شود. این تکرار نقش مخصوصا وقتی با تکرار بازیگر مقابل، یعنی «باران کوثری» توام می شود، یک نکته منفی در انتخاب بازیگران به شمار می رود.

وقتی اصغر فرهادی به عنوان کارگردان در عرصه بین المللی موفق می شود، طبیعی است که فیلمسازان جوان به امید دیده شدن در جشنواره ها به استفاده از سبک او روی بیاورند و ما پس از آثار شاخص فرهادی همچون “درباره الی” و “جدایی نادر از سیمین”  شاهد انبوهی از فیلم های کپی شده در فضا، دیالوگ ها و محتوا و حتی نوع پایان بندی هستیم.

اینجا هم ما با یک نمونه مشابه رو به رو هستیم. نمونه ای که همچون الگویش، با دوربینی روی دست، وقایع پراکنده و البته مربوط به داستان اصلی را ثبت و ضبط می کند و در پایان هم نتیجه قطعی و مشخصی نمی گیرد. علاوه بر این، محتوای تکرار شونده فیلم های «فرهادی» یعنی دروغگویی فراگیر هم در این فیلم به چشم میخورد. در سد معبر همه در حال دروغ گفتن هستند و مهم تر از همه قاسم است که مدام با اعتماد به نفس و آرامش دروغ می گوید. او به همسرش، خانواده اش، همکارانش، مرد دستفروش و خلاصه همه و همه دروغ می گوید. مرد دستفروش هم به همسرش و به قاسم دروغ می گوید و همه شخصیت ها به وسیله دروغ به اهدافشان می رسند.

شاید پایان باز فیلم، نقطه ضعف آن تلقی شود که تکلیف شخصیت ها و آن پول معلوم نمی شود، اما در واقع فیلم دارای پایان باز نیست و با شناختی که از شخصیت ها به دست می دهد، می توانیم با اطمینان بگوییم که قاسم با پولها چه خواهد کرد. او که در حال نگرانی برای خانواده اش، به جان عزیزانش قسم می خورد که همان شب پول را پس بدهد، وقتی دعواها خاتمه می یابند، با ادعای خستگی و خواب آلودگی، پس دادن پول ها را عقب می اندازد و کاملا قابل حدس است که چنین فردی از برداشتن پول شخص دیگری ابایی ندارد.

اما غیر از این مسائل، نکته ای که در این فیلم بیش از همه برای مخاطب آزار دهنده است، داستان گروکشی زن از همسرش به وسیله بچه است. ماجرایی که به این شکل تا امروز در فیلمی مشاهده نشده و این افتخار نصیب سد معبر شده است که برای اولین بار در آن، بارها از زبان هنرپیشه زن بشنویم که «اگر خانه نخری جنین داخل شکمم را می کشم» و «بچه را کشته ام و در شیشه الکل است» . قاسم و خانواده اش روی فرزندآوری حساس هستند اما نرگس تا در خانه خود نباشد حاضر به بچه دار شدن نیست و حالا هم که باردار است، برای مخالفت با تصمیم قاسم و وادار کردن او به خرید خانه، مدام تهدید به سقط جنین می کند. شنیدن این دیالوگ ها برای هر مخاطبی مخصوصا خانواده ها بسیار سنگین است.

اوج این شاهکار، در پایان فیلم است که در یک مشاجره، نرگس چاقویی را به سمت خود می گیرد و با ادبیاتی نامناسب به قاسم می گوید «بگو غلط کردم وگرنه بچه را می کشم. » قاسم هم این جمله را می گوید و دعوا تمام می شود. هرچند ما در طول فیلم با شخصیت لاابالی قاسم آشنا شده ایم و می دانیم اینجا هم ممکن است به دروغ خواسته نرگس را اجابت کرده باشد و بعد، در عمل به خواسته او تن در ندهد، اما در حقیقت پس از دیدن این صحنه های منزجر کننده  و هشتاد دقیقه بودن در فضایی پر از استرس و تنش، مخاطب حق دارد که این جمله نویسنده را به خود بگیرد و با خود بگوید با انتخاب این فیلم برای تماشا، چه اشتباهی کرده ام!

* دکتر مریم انصاری

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.