چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۲

در حاشیه نگاری جشن خانه سینما؛

اصالت دیده شدن در سینما از آن مردم است نه سکان داران شبه روشنفکر بیمار/ نادیده گرفته می شوم؛ پس هستم!

نشست خبری هجدهمین جشن خانه سینما

سینماپرس: امیر ارسلان صمدزاده/ دیگر برای همه سینمایی ها و حتی علاقه مندان و دنبال کنندگان جدی سینمای ایران مبرهن گشته است که فعالیت در جریان سینمای انقلابی و ارزشی بها و تاوان گاه سنگینی برای سینماگران دارد که آن ها را وارد دایره خودی ها و غیرخودی ها می کند و از سوی موج شبه روشنفکران سینمای کشور بایکوت غیررسمی می شوند، این ها همان اشخاص گروه ها و جریاناتی هستند که هم می توان به راحتی آن ها را شناسایی کرد، هم نمی توان نام و نشانی از آن ها در هیچ کجا یافت.

جشن خانه سینمای امسال هم برگزار شد، در میدان مشق و با حضور اهالی سینما و برخی مدیران فرهنگی. اما نکته ای که این جشن را از جشن های سالیان گذشته اش منفک می کند، وجود برخی حواشی در آن است که می توان با پرداخت به خاستگاه ها و رسیدن به چرایی هایشان، نه تنها به متن ، بلکه به بطن بسیاری از مگوهای پشت پرده سینمای ایران رسید.

نفاق، دو دستگی، دافعه و ریا، امروز فعال ترین عناصری هستند که در سینمای ما به چشم می خورند و بیشترین نمود آن ها را می توان در همین دورهمی های نیمه رسمی سینمایی دید که زیر چتر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اما مستقل برگزار می شوند. خودی شدن ها  غیر خودی شدن ها، فعلیت هایی که در بی مکانی و بی زمانی توسط عده ای که هیچ وقت نامشان مشخص نیست و همه جا هستند صورت می پذیرد و جامعه و خانواده سینمای ایران را به دو قطب و دو جناح تقسیم بندی می کنند. گروهی به زعم دیگری ضد انقلاب و اسلام و سرسپرده غرب و خاستگاه غرب و دنیای مدرنش هستند و جبهه ای دیگر به زعم گروه مقابل، تند رو، ریا کار و جیره بگیر و هوچی... این همه آن چیزی است که شالوده سینمای ما را در این ایام بی سر و سامان تشکیل داده است. سال هاست که از تشکیل جمهوری اسلامی ایران می گذرد و حکمی که امام راحل در ارتباط با مشروعیت سینما و ماهیت اجتماعی و فرهنگی اش صادر کردند همچنان در گوش ها زمزمه می شود و بر ورق ها تورق، غافل از آنکه این ها نسخه ای برای درمان سینما و فرهنگ مملکت بوده است نه شعاری که بر دست گرفته شود و دادی که در حنجره بماند. به راستی ما و همه آنان که دایعه فرهنگی در این انقلاب دارند تا چه میزان و با چه نیت و دلسوزی به تعابیر امام راحل از سینمایی که به نظرشان انسان ساز بود نزدیک شده عمل کرده ایم.

سینمای ایده آلی که در دهه اول انقلاب اسلامی با اوج گیری سینماگران متعهد و نیز روشنفکر موج نویی را برای سینمای ایران رقم زد که دارای هویت ملی و نیز شأنیت اسلامی بود، چطور به موجودی سر خورده، نخ نما و بی هویت بدل گشت که پس از سه دهه اینگونه دست خوش نا اهلان و نامحرمان مملکت اسلامی شده است.

نه جبهه روشنفکرمان و نه جبهه انقلابی آنطور که باید در جایگاه واقعی و سازنده خود عمل نمی کنند و هر دو از جایی آسیب می خورند و میزنند که خاستگاه اصلی دشمنان نظام اسلامی و نیز فرهنگ و هنر اصیل و اثرگذار ایران است. فرهنگ که همانا بنیه و بنیان هر جامعه اصیل و پیشرویی است شأنیتش بالاتر از بحث و جدل های سطحی و کلیشه ای است، بحث هایی بی فرجام که تنها سیاه کردن ستون های مجله های زرد را سزاست و از حوصله فرهنگ و فرهنگی بیرون است.

این مقدمه هرچه بیشتر ادامه یابد گویی باید به پیش تر رفت و عمق فاجعه را بیشتر کاوید، اما بسنده می کنیم بر آنچه مقدمه اش خواندیم و بر مواردی اشاره می کنیم که در حواشی جشن خانه سینما نمودهایی از این مسائل را مصداق بخشید.

من نادیده گرفته می شوم؛ چه هیجانی؟

بابک حمیدیان که به اتفاق همسرش مینا ساداتی به روی صحنه آمد تا یکی از جوایز جشن خانه سینما را تقدیم کند، در پاسخ به احسان کرمی مجری برنامه که از او خواست قدری با هیجان تر باشد گفت: من دو سال است که در همین جشن نادیده گرفته می شوم؛ برای چی باید هیجان زده باشم؟

دیگر برای همه سینمایی ها و حتی علاقه مندان و دنبال کنندگان جدی سینمای ایران مبرهن گشته است که فعالیت در جریان سینمای انقلابی و ارزشی بها و تاوان گاه سنگینی برای سینماگران دارد که آن ها را وارد دایره خودی ها و غیرخودی ها می کند و از سوی موج شبه روشنفکران سینمای کشور بایکوت غیررسمی می شوند، این ها همان اشخاص گروه ها و جریاناتی هستند که هم می توان به راحتی آن ها را شناسایی کرد، هم نمی توان نام و نشانی از آن ها در هیچ کجا یافت. کسانی که چه در فجر و چه در جشن خانه سینما، چه در تولید اثار مستقل و خصوصی و چه تولیدات فارابی و سازمان سینمایی نقش بسزایی دارند و در لگدمال کردن و تحقیر کردن فعالان سینمایی که با اعتقاد و تعهد به باورشان عمل کردند استادند. بابک حمیدیان نیز از جمله قربانی های این جریان است که پس از همکاری پربارش با ابراهیم حاتمی کیا توسط آن عده قلیل ولی اثرگذار در بخش عمده ای از جریانات سینمایی تحریم و بایکوت شده است.

حال مسأله این است...

نادیده گرفته شدن و یا دیده شدن اصالتش نزد کیست؟ چه کسی باید ببیند و چه کسی نباید ببیند؟ سینما تماشاگه کیست؟ خاستگاهش کجاست و از آن کیست؟ این ها همه سوالاتی است که می توان از همین یک جمله به آن ها رسید و قدری عمیق تر به این جریان تند و افراطی سینما نگریست که با بسط موضوع خودی و غیر خودی ها در سینما بیش از همه به خود سینما ضربه می زنند.

اصالت سینمایی که جمهوری اسلامی مشروعیت آن را تأیید کرده قائل بر مخاطب و مردم است و این همان سینمایی است که مانا است، سازنده است و پیشرو چراکه از مردم می آید، برای مردم فعلیت می پذیرد و بر مردم و به طبع  آن جامعه اثر گذار می شود. اگر قرار است در این سینما دیدن عده قلیلی بر عموم مردم و جامعه غلبه کند و ارزشگذاری ها سوی اقلیت را بگیرند جای آنکه تابع اکثریت باشد باید به اصالت و مشروعیت آن سینما شک کرد. چرا که این مردم هستند که با دیدن و چگونه دیدن بر کار هنرمند و خاستگاه اجتماعی و فرهنگی آن ارزش می گذارند؛ حال آنکه عده قلیلی با رأی مستبدانه و تصمیم های چکش مآبانه شان نه تنها رسالت هنر و هنرمند را مشخص می کنند بلکه بصیرت و آگاهی را که از دریچه دیدن و چگونه دیدن است از سوی مردم سلب می کنند و عینک بدبینی و گاه خوش بینی را از سر بی قیدی و ولنگاری به چشم مردم می زنند تا آنچه خوب است بد و آنچه مضر است پر فایده به منظر آید.

اما رسیدن به پاسخ این سوال که دیده شدن توسط چه کسانی صورت می گیرد و نادیده گرفتن از سوی همان ها چه ارزش و ضدارزشهایی را در سینمای امروز ایران معنا می بخشد در گرو بازخوانی چند جمله است . آن هم رجوع به بیانات امام راحل در ارتباط با سینما است که خط مشی سینما و سینماگر را مشخص می کند.

حضرت امام در بخشی از فرمایشاتشان در رابطه با سینما فرموده اند: سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.

نه تنها در این بخش از فرمایشات امام بلکه در بازخوانی تمام نظرات ایشان در رابطه با هنر به این معانی کلی می رسیم که اصالت هنر از آن مخاطب یعنی مردم است و اساس ارشاد و کارکرد وزارت خانه ای به نام ارشاد هم برای اصالت بخشیدن به همین رشد و بالندگی عمومی جامعه است. اگر کار سینما خلاف جهت این معیار باشد و سینماگر یا جماعتی چه در جایگاه فعالان فرهنگی چه مدیران و سیاست گذاران فرهنگی خلاف این نظر و دیدگاه حرکت کنند، همانا مشروعیت سینما را در نظر امام، ملت و نظام خدشه دار کرده اند. و این یعنی مصادره به مطلوب کردن هنری که اساس مشروعیتش بنا بر اسلامی بودن و انقلابی بودنش بوده است و سوء استفاده از  تیغ بران رسانه ای جذاب چون سینما در جهت سلاخی تفکر جامعه نه تشریح و کالبد شکافی آن برای درمان و بهبودی.

حالا  با طرح این موضوع می توان قدری عمیق تر به این کلمات اندیشید و آن را بازخوانی کرد، که اگر بازیگری توانمند و صاحب سیمرغ سینمای ایران در پاسخ به مجری، به طنز تلخ صحبت از نادیده گرفته شدن توسط برگزارکنندگان این جشن می کند می توان از آن به نقدی فرهنگی رسید که بسیار فراتر از امتیاز قائل شدن برای چنین بازیگرانی است و رسیدن به نتیجه آن جایگاه بالاتر از تندیس ها و سیمرغ های فجر دارد که همانا سیمرغ ها و تندیس ها از مشروعیت این سینما در نظام اسلامی ماست که شکل گرفته است و اگر بنا باشد مشروعیت سینما با جهت گیری ها و تصمیم گیری های خلاف جهت انقلاب پیش رود، اساس آن از بین خواهد رفت و دیگر پر و بالی برای سیمرغ نخواهد ماند تا بتوان به داشتنش بالید و بر از دست دادنش حسرت خورد.

دیده شدن در نظر بابک حمیدیان اگرچه حق قانونی اوست و حق حرفه ای یک بازیگر که می تواند بر آن نقد داشته باشد، اما کاویدن در این پاسخ که گاهی نقد و اعتراض بسیاری از عوامل سینماست که آسیب خورده این جریانات ضدفرهنگی شده اند، می تواند دست آویزی شود تا به چرایی های از آن برسیم که موجبات طرح اینگونه نقدها را فراهم می آورد و اساس حق و ناحق هایی را زیر سوال می برد که ریشه در تفکر و اصالت مفهومی سینما در جامعه اسلامی دارند.

حال باید دید مدیران فرهنگی ارشاد که بر رفیع ترین جایگاه فرهنگی کشور در حوزه سینما نشسته اند و رشید کردن سینماگران و مخاطبین و مردم جامعه وظیفه شرعی و قانونی آن هاست تا چه اندازه به طرح این پرسش ها اهمیت می دهند و آیا به خود اجازه چنین پرسش هایی از منصبشان را می دهند یا ساده بر آن لبخند زده و گذر می کنند، آنچنان که بر این کوی گذر کردند...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.