شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۰

تهیه کننده مستند «آگیرا» در گفتگو با «سینماپرس» مطرح کرد:

«سینمای مستند» نمی‌تواند روی پای خودش بایستد، چون امکان عرضه و دیده‌شدن ندارد/ متاسفانه انگیزه‌ کافی برای بسیاری از «مدیران فرهنگی» نسبت به «سینمای مستند» وجود ندارد

مهدی شامحمدی

سینماپرس: «مهدی شامحمدی» با اشاره به نقش مافیای پخش در جلوگیری از نمایش آثار مستند در سالن های سینما، گفت: عملاً حقِ نمایش فیلم کوتاه، مستند و انیمیشن توسط سینمای داستانی بلعیده شده است. نه اینکه انیمیشن یا مستند امکان نمایش نداشته باشند، اما واقعیت این است که از میان مثلاً بیست تولید سالانه‌ای که قابلیت اکران سراسری دارند، نهایتاً یکی دو عنوان به چنین فرصتی می‌رسند. دلیلش هم این است که چرخه‌ی پخش و نمایش در اختیار شبکه‌ای انحصاری و به‌اصطلاح مافیایی قرار دارد؛ شبکه‌ای که دسترسی به آن و ایستادن در برابرش آن‌قدر دشوار و پرهزینه است که اغلب مدیران عطای ورود به این میدان را به لقایش می‌بخشند. وقتی وارد می‌شوند می‌بینند باید مقابل مجموعه‌ای از منافع تثبیت‌شده، اشخاص صاحب‌نفوذ و سازوکارهای ریشه‌دار بایستند؛ شبکه‌ای که سال‌ها ریل‌گذاری کرده تا چرخه‌ی نمایش را مطابق منافع خودش بچرخاند. هزینه‌ی مقابله با این وضعیت آن‌قدر بالاست که بسیاری ترجیح می‌دهند کلاً موضوع را فراموش کنند.

تهیه کننده فیلم مستند «آگیرا» به عنوان یکی از آثار حاضر در بخش مستند بلند نوزدهمین جشنواره بین المللی «سینما حقیقت» با انتقاد از عدم برنامه مدیران فرهنگی کشور برای نمایش و اکران فیلم های مستند اظهار داشت: ما گرفتار یک چرخه‌ی معیوب تولید و نمایش در سینمای مستند هستیم. واقعاً در این شرایط دیگر اهمیتی ندارد که شاخه‌ی اجتماعی تأثیرگذارتر است یا شاخه‌های دیگر؛ فرقی نمی‌کند مستندی درباره‌ی مسائل اجتماعی باشد یا درباره‌ی موضوعاتی مثل جنگ دوازده‌روزه که امسال در جشنواره در یک بخش خاص نمایش داده شد. مسئله این است که وقتی یک فیلم در بهترین حالت، با بالاترین کیفیت ممکن، نهایتاً بیش از هزار مخاطب در جشنواره‌ی «سینماحقیقت» پیدا نمی‌کند، اساساً حرف‌زدن از تأثیرگذاری چه معنایی دارد! من از بس فریاد زدم که آقایان مسئول، برای نمایش فیلم‌های مستند فکری بکنید، خسته شده‌ام.

وی افزود: می‌توانم چند اسم از سینماگران درجه‌یک مستند بیاورم که اگر در هر کشور دیگری حضور داشتند، با این سطح از کیفیت کار، سابقه‌ی حرفه‌ای و این تعداد جوایز معتبر جهانی، جایگاه‌شان کاملاً تثبیت می‌شد. اما متأسفانه بسیاری از خوش‌شانس‌ترهایشان به سمت سینمای داستانی گرایش پیدا کردند، و خیلی از آن‌ها مسیرشان را عوض کردند، به تیزرسازی روی آوردند و عملاً دغدغه‌های حرفه‌ای‌شان را کنار گذاشتند، چون خسته شدند. بدشانس‌ترها و ضعیف‌ترها هم حتی برای امرار معاش سر از شغل‌های دیگری درآوردند؛ از جمله کار در تاکسی‌های اینترنتی مثل اسنپ. همه‌ی این‌ها واقعیت تلخی است که ریشه‌ی اصلی‌اش همین بحران نمایش است.

شامحمدی با بیان این مطلب که سینمای داستانی ایران هم وضع چندان خوبی ندارد، اما دست‌کم به‌دلیل وجود چرخه‌ی نمایش زنده مانده است؛ تصریح نمود: هنوز پلتفرم‌ها هستند، سینماها هرچند ضعیف فعال‌اند، اکران آنلاین وجود دارد و در نهایت تلویزیون هم هست. جشنواره‌ها هم بیش از هر حوزه‌ی دیگری به این سینما توجه نشان می‌دهند. همین باعث می‌شود سینمای داستانی نفس بکشد و حتی هر روز افراد بیشتری به سمتش جذب شوند. اما درباره‌ی سینمای مستند، متأسفانه مطلقاً چنین وضعیتی وجود ندارد. اتفاقات ناخوشایندی رخ داده و می‌دهد و فقط کافی است ریشه‌ی همه‌ی آن‌ها را بررسی کنیم؛ تقریباً همه‌چیز به فقدان نمایش برمی‌گردد.

وی تاکید کرد: سینمای مستند نمی‌تواند روی پای خودش بایستد، چون امکان عرضه و دیده‌شدن ندارد. وقتی چنین می‌شود، حمایت مسئولان هم کمتر می‌شود؛ خودشان نمایش نمی‌گذارند و بعد به این نتیجه می‌رسند که لابد نیازی وجود نداشته است.

او ادامه داد: مستندهای سینمایی وجود دارند که می‌توانند حداقل در دوره‌های محدود نمایش‌های موفقی داشته باشند. نمونه‌هایش را هم داشته‌ایم؛ در برخی دوره‌ها، چه در گروه «هنر و تجربه» و چه حتی خارج از آن، مستندهایی به اکران عمومی رسیدند. مثال روشنش فیلم «صفر تا سکو» است؛ که شاید از نظر کیفی، به‌نظر من فیلم درجه‌یکی هم نبود، اما به‌دلیل اکران سراسری، زمانی که فیلم‌های اجتماعی داستانی بسیاری حتی به فروش ۵۰۰ میلیون تومان هم نمی‌رسیدند، این فیلم به فروش حدود ۶۰۰ میلیون تومان رسید. مواجهه‌ی مردم با آن حیرت‌انگیز بود؛ دهان به دهان چرخید و مردم به هم می‌گفتند برو ببین، چون اصلاً پیش از آن با امکان تماشای مستند روی پرده سینما مواجه نشده بودند. این‌ها استثناهایی بودند که مردم با سینمای مستند روبه‌رو شدند.

وی افزود: اگر کسی دست این مخاطبان را می‌گرفت و آن‌ها را به سینماحقیقتِ دهه‌ی نود می‌برد «زمانی که کیفیت آثار بسیار بالاتر از امروز بود» و به‌صورت رندوم وارد سالن‌هایی می‌شدند که فیلم‌هایی می‌دیدند که حتی در ضعیف‌ترین حالت، چند سر و گردن از بسیاری از فیلم‌های داستانی بالاتر بودند. آن وقت قطعاً ترجیح می‌دادند به‌جای هزینه‌کرد برای دیدن فیلم‌های به‌اصطلاح طنز و اغلب بی‌کیفیت سینمای داستانی، دست خانواده‌شان را بگیرند و بروند مستند ببینند.

کارگردان مستندهای «گزارش یک خواب عمیق» و «عملیات غیر ممکن» با اشاره به لزوم فرهنگ سازی برای جذب مخاطبان به سینمای مستند متذکر شد: ما بالاخره برای فرهنگ‌سازی باید هزینه بدهیم. مثال ساده‌اش قضیه‌ی بستن کمربند ایمنی است. یادتان هست یک زمانی اصلاً کمربند بستن پشت فرمان عرف نبود؛ اگر کسی این کار را می‌کرد، به چشم آدم‌های اصطلاحاً سوسول به او نگاه می‌شد. بعد اما حجم عظیمی از انیمیشن‌ها، فیلم‌های کوتاه، ویدئوها، برنامه‌های تلویزیونی، مصاحبه‌ها و انواع برنامه‌ریزی‌های فرهنگی شکل گرفت. بیش از ده سال روی این موضوع ایستادند، ارگان‌های مختلف وارد ماجرا شدند و هزینه‌های قابل‌توجهی صرف شد؛ نهایتاً امروز بستن کمربند یا رعایت قوانین اولیه‌ی رانندگی تبدیل شده به یک رفتار دیفالت اجتماعی. حالا اگر کسی کمربند نبندد، همه او را به‌عنوان فردی بی‌فرهنگ می‌شناسند. این یک نمونه‌ی روشن از تأثیرگذاری برنامه‌ریزی منسجم فرهنگی است که جواب هم داد.

شامحمدی در خصوص نهاد موثر در احقاق هدف اکران آثار مستند در سینماها اظهار داشت: مسئله محدود به یک نهاد نیست. مرکز گسترش اساساً امکان این را ندارد که سینما در اختیار فیلم‌های مستند بگذارد یا نمایش ثابت برای مستندهای سینمایی تعریف کند. نهایتاً می‌تواند پیگیری کند، اما ابزار اجرایی نمایش را در اختیار ندارد. بنابراین چندین ارگان باید به میدان بیایند؛ اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، وزارت ارشاد باید نقش محوری داشته باشد.

وی افزود: من خودم بارها و بارها در این باره با مدیران مختلف صحبت کرده‌ام؛ البته با رئیس پیشین مرکز گسترش آقای طباطبایی‌نژاد. با ایشان در قالب‌های مختلف جلسه داشتیم؛ چه زمانی که عضو هیئت‌مدیره انجمن تهیه‌کنندگان سینمای مستند بودم، چه به‌عنوان یک مستندساز، چه حتی در جلسات دوستانه. آقای طباطبایی‌نژاد نه‌تنها با اصل این مطالبه مخالف نبود، بلکه به‌عنوان کسی که سال‌ها ریاست مرکز گسترش را بر عهده داشت و چند دوره دبیر جشنواره‌ی سینماحقیقت بود و عملاً این جشنواره را از دوره‌ی افول پنج‌ شش‌ساله نجات داد و در دهه‌ی نود به اوج رساند بیش از هر کس در جریان پیچیدگی مسئله قرار داشت. خود من هم فکر می‌کردم اگر کسی بتواند این کار را پیش ببرد، ایشان است.

او ادامه داد: اما توضیحی که ارائه می‌داد این بود که این کار نیازمند همراهی مجموعه‌ای از نهادهاست؛ حوزه‌ی هنری، وزارت ارشاد، بنیاد فارابی، سازمان سینمایی و مجموعه‌های مشابه باید پای کار بیایند و دغدغه‌ی مشترک داشته باشند. دغدغه‌ای که مبتنی باشد بر این باور ساده که مردم ـ یعنی همان کسانی که در جامعه زندگی می‌کنند و به خوراک فرهنگی نیاز دارند باید فیلم مستند ببینند و ما می‌توانیم مستندهای درجه‌یک، تأثیرگذار و حرفه‌ای را به‌عنوان جایگزینی برای بخشی از تولیدات بی‌کیفیتی که نام سینمای طنز بر آن‌ها گذاشته می‌شود، وارد چرخه‌ی عمومی نمایش کنیم.

شامحمدی با انتقاد از سیاست مدیران فرهنگی کشور و اشاره به نقش آنها در انزوای سینمای مستند و تصاحب روزافزون سینمای داستانی بیان کرد: متاسفانه انگیزه‌ی کافی برای بسیاری از مدیران فرهنگی به‌ویژه آن‌هایی که در سازمان سینمایی مسئولیت می‌گیرند نسبت به سینمای مستند وجود ندارد. دلیلش هم روشن است؛ سینمای داستانی با تمام زرق‌وبرق، هیاهوی رسانه‌ای و بازتاب خبری‌اش فضای اصلی را اشغال کرده و آن‌قدر ظرفیت شغلی، اعتبار و دیده‌شدن ایجاد می‌کند که ذهن مدیران را به‌کلی به سمت خودش می‌کشد و تصور عمومی این می‌شود که مستند در حاشیه است و موضوعی فرعی به شمار می‌رود.

داور هفدهمین جشنواره سینماحقیقت در مورد نقش مافیای پخش در جلوگیری از نمایش آثار مستند در سالن های سینما اظهار داشت: عملاً حقِ نمایش فیلم کوتاه، مستند و انیمیشن توسط سینمای داستانی بلعیده شده است. نه اینکه انیمیشن یا مستند امکان نمایش نداشته باشند، اما واقعیت این است که از میان مثلاً بیست تولید سالانه‌ای که قابلیت اکران سراسری دارند، نهایتاً یکی دو عنوان به چنین فرصتی می‌رسند. دلیلش هم این است که چرخه‌ی پخش و نمایش در اختیار شبکه‌ای انحصاری و به‌اصطلاح مافیایی قرار دارد؛ شبکه‌ای که دسترسی به آن و ایستادن در برابرش آن‌قدر دشوار و پرهزینه است که اغلب مدیران عطای ورود به این میدان را به لقایش می‌بخشند. وقتی وارد می‌شوند می‌بینند باید مقابل مجموعه‌ای از منافع تثبیت‌شده، اشخاص صاحب‌نفوذ و سازوکارهای ریشه‌دار بایستند؛ شبکه‌ای که سال‌ها ریل‌گذاری کرده تا چرخه‌ی نمایش را مطابق منافع خودش بچرخاند. هزینه‌ی مقابله با این وضعیت آن‌قدر بالاست که بسیاری ترجیح می‌دهند کلاً موضوع را فراموش کنند.

«مهدی شامحمدی» در پایان این گفت و گو خاطرنشان ساخت: در نتیجه سینمای مستند، فیلم کوتاه و انیمیشن همچنان بیرون از چرخه‌ی واقعی نمایش می‌مانند و حق دیده‌شدن‌شان عملاً نادیده گرفته می‌شود، در حالی که ریشه‌ی اصلی بحران دقیقاً همین‌جاست.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.