دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۱

اندر احوال سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران (۲)

غفلت متولیان فرهنگی عامل حرکت فیلم کوتاه بر مدار دستورالعمل‌های ابلاغی نظام لیبرالیسم

سی و هفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران

سینماپرس: سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به وضوح  نشان‌دهنده مسیر اشتباه و فرصت‌سوزی آشکار در انجمن سینمای جوانان ایران است. به نحوی که در این دوره شاهدیم فیلم‌های کوتاه داستانی، به جای آنکه تابع ارزش‌های رسانه‌ای و تربیتی جمهوری اسلامی ایران باشند، عمدتا تابع «ارزش‌های ذوقی» خود فیلمسازان و یا ارزش‌های حقنه شده توسط محافل شبه‌روشنفکری لانه کرده بر بدنه سینمای کشور هستند.

شمس الدین حمیدیان/ مبتنی بر سیاست‌های «هدایتی، حمایتی، نظارتی» که در دهه ۱۳۶۰ هجریشمسی و از سوی حلقه معماران مدیر شده در سینمای پس از انقلاب طرح‌ریزی و به اجرا گذاشته شد؛ انجمن سینمای جوانان ایران در قاعده هرمی قرار گرفت که در راس آن بنیاد فارابی به عنوان هدایت‌کننده سینمای حرفهای کشور قرار داشت. هرمی که در حد واسط آن مرکزی با تمرکز بر گسترش سینمای تجربی و مستند در نظر گرفته شد تا نقشی واسطه گونه برای حضور و معرفی سینماگران نوپا و آماتور به سینمای حرفهای کشور ایفا نماید.



اینگونه بود که انجمن سینمای جوانان ایران در مقیاس ۵۰ دفتر در سطح کشور برای استعدادیابی و آموزش جوانان مستعد و علاقه‌مند در نظر گرفته شد. در لایه بالاتر سینمای نیمه‌حرفه‌ای و سینمای تجربی قرار داشت که از لایه‌های زیرین با فارغ التحصیلان مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی و یا هر مراجعه‌کننده دیگری که توان ساخت فیلم‌های نیمه‌حرفه‌ای و تجربی را داشت تغذیه می‌شد و مسئولیت حمایت، هدایت، نظارت آن با مرکز سینمای تجربی و نیمه‌حرفه‌ای بود. بسیاری از فیلمسازان حرفه‌ای، اولین فیلم سینمایی خود را با حمایت این مرکز تولید کردند و در نهایت بنیاد سینمایی فارابی بود که همه کسانی را که حداقل یک فیلم سینمایی ساخته بودند و با تجربه کافی برای همکاری تولید فیلم سینمایی داشتند حمایت می‌کرد.



مجموعه سیاستهای «هدایتی» عمدتا وجه آموزشی دارد و جهت‌های مطلوب فرهنگی و هنری سینما را تشریح می‌کرد و سیاست‌های «حمایتی» عبارت بود از روش و شرایطی که برای اعطای امکانات فیلمسازی عکاسی و تدوین که از سوی مراکز فوق اجرا می‌شد و سیاست‌های «نظارتی» در برگیرنده مجموعه ضوابطی بود که رعایت آنها برای تولید فیلم سینمایی ضرورت داشت. ضوابطی که عمدتا در نهادهای بالادستی به تصویب میرسید. از این جهت بود که در مراکز انجمن سینمای جوانان ایران و سینمای تجربی و نیمه‌حرفه‌ای کلیه امکانات آموزشی و تولیدی شامل تجهیزات و مواد خام و خدمات پشتیبانی پس از فیلمبرداری، همگی صددرصد از سوی مراکر فوق تأمین می‌گردید و در بنیاد سینمایی فارابی، اگر چه همه گونه حمایت به لحاظ تأمین امکانات تولید صورت می‌گرفت و در صورت درخواست وام، معاونت سینمایی تا تصویب آن در مراجع مربوط پیش می‌رفت، اما در نهایت هزینه‌ها به حساب تولید کنندگان گذاشته می‌شد که باید در زمانهای توافق شده پرداخت می‌کردند.




اما به مرور زمان و در سایه تغییر نگرش و ایجاد گپ عمیق میان گفتار و عمل حلقه معماران و بالاخص با گسترش پدیده وِلنگاری بر بدنه فرهنگی و سینمایی کشور، انجمن سینمای جوانان ایران که در قاعده هرم مذکور موظف به تامین نیروی انسانی و تربیت سینماگران متعهد و انقلابی را داشت، از وظیفه خود منحرف شد و عملا انجمن به مزرعه مستعد از برای رویش دیمی و بدون نظارت مبدل گردید. رویش‌هایی که بدون هر نظارتی و حتی بعضا با اشراف و احاطه جریان‌های شبه‌روشنفکری و ... به درختانی عمدتا بی محصول و یا کم محصول از برای اهداف فرهنگی نظام جمهوری اسلامی مبدل می‌شوند.


سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به وضوح  نشان‌دهنده چنین مسیر اشتباه و فرصت سوزی آشکار در انجمن سینمای جوانان ایران است. به نحوی که در این دوره شاهدیم فیلم‌های کوتاه داستانی، به جای آنکه تابع ارزش‌های رسانه‌ای و تربیتی جمهوری اسلامی ایران باشند، عمدتا تابع «ارزش‌های ذوقی» خود فیلمسازان و یا ارزشهای حقنه شده توسط محافل شبه روشنفکری لانه کرده بر بدنه سینمای کشور هستند. همان ارزشهای زیبایی شناسانه که اصالت را بر تکنیک و فُرم و دم غنیمتی و «حالا بودگی» قرار داده و هیچ امر تئوری و عقلانی و نظریه کلانی را به عنوان «مسئولیت‌پذیری ملی و تمدنی» یک فیلمساز برنمیتابند.



پس اگرچه فیلم‌های پویانمایی حاضر در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به مشق سینمای صامت و با منطق بصری و قصه گویی، نزدیک شده؛ اما فیلم‌های کوتاه رئال، در ذیل منطق پست مدرنیسم، عملا فاقد روایت کلان بودند و عمدتا بر مدار همان «تقدیرگرایی» و «انفعال و سرخوشی‌ها» حرکت کرده و به پرسه زدن‌ها در «ایماژها و ارجاعات تاریخ سینمایی» و «اِتوس و میتوس» ارسطویی خوش هستند!



جدا از انبوه مصادیق نه چندان همخوان و قوی و کثرت تولیدات عرضه شده در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، شاهد آثار خوب و با کیفیتی هم بودیم. تولیداتی همچون پویانمایی «نهنگ سفید» که به نوبه خود آثاری در راستای تعمیق هویت ملی و دستاوردهای آرمانی بوده‌اند.



همچنین از دیگر تولیدات موجه عرضه شده در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران می‌توان به فیلمهای کوتاهی همچون «ماهر» ، «مینی بوس» و یا حتی با کمی اغماض به «سفیدپوش» به کارگردانی رضا فهیمی، «سکوت» به کارگردانی عمار خطی و «همسایه‌ها» به کارگردانی خلیل رشوندی اشاره نمود. تولیداتی که همچنان امید به حضور سینماگران متفکر را در آینده سینمایی کشور نوید میدهد.



فیلم کوتاه «مینی بوس» به کارگردانی ابوذر حیدری، داستان یک مینی بوس خراب در مسیر کربلا است که بالواقع خراب نیست و زوار امام حسین علیه اسلام با این ترفند می‌خواهند راه خود را در زمان حضور رژیم بعث به کربلا باز کنند. فیلم کوتاهی که در بستر روایی خود به تعریف یک جاده در کنار رود فرات مبادرت میورزد که در زمان صدام بر روی زائران بسته شده بود و زائران هم به دنبال زیارت مرقد امام حسین علیه اسلام در «اربعین» ، راه دیگری را باز می‌کنند که امروزه به «طریق العلما» شهرت دارد.



«ماهر» به کارگردانی مسعود دهنوی، عنوان مستند کوتاهی است که به موضوع سیل آق قلا و سقز پرداخته و سعی میکند تا دغدغه رفع مشکلات مردم را به مسئله مخاطب خود تبدیل نماید. داستان این اثر در مورد یک جوان ترکمن باغیرت و کُنشگر است که از زندگی در ترکیه دست می‌کشد و به همشهری‌های خود کمک می‌کند و مسیر جهادی آنچنان استوار میشود که نه تنها به ترکیه بر نمیگردد؛ بلکه میماند تا ایران را آباد کند. اثری که با وجود تمام نقایص و ضعفهای خود، در میان انبوهی از آثار تلخ سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران تقریبا یکی از امیدوارانه‌ترین آثار است.



با مروری کلی به مجموعه تولیدات عرضه شده در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران می‌توان دید که فیلمسازان جوان تمایلی برای قصه‌گویی ندارند. ایده‌های آنان بر بنیان یک «میتوس» ( Mythos ) یا یک «طرح داستانی»  شکل نمی‌گیرد، بلکه همه چیز این تولیدات در خوشبینانه‌ ترین صورت، محدود به «اتوس» ( Ethos ) و حول تعریف یک «شخصیت» سپری می‌شود و این شخصیت است که باید در جهان اثر بچرخد و انتخاب کند. شخصیت‌هایی که مبتنی بر منظومه فکری رایج میان جماعت منورالفکر تعریف شده و اساسا به دنبال حقنه نوعی «دترمینیسم» ( Determinism ) یا «جبرگرایی» در عمق جان مخاطب خود می‌باشند. «جبرگرایی» پلیدی که نه به دنبال افزایش ایمان و ایجاد تصور سپردن خود به خالق و انجام صحیح وظایف در شان مخلوق بودن است و ...؛  بلکه از مسیر ایجاد ذهنیت «جبرگرایی» در مخاطب خود سعی می کند تا ایشان را به «پوچ‌گرایی» و اصالت «نیهیلیسم» ( Nihilism ) باورمند ساخته و از این روش او را به سمت و سوی «اپیکوریسم» ( Epicureanism ) یا اصالت لذت کشانده و به وادی «شهوت‌گرایی» و «هدونیسم» ( Hedonism ) رهنمون سازد.


از این جهت است که میتوان چنین ادعا نمود که عمده آثار عرضه شده در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران به نوعی یک موضوع را دست‌مایه خود قرار داده و به واسطه موضوع مشترک، مخاطبان خود را با شخصیت‌های مشترک روبه‌ میسازند. شخصیت‌های منفعل و درون‌گرایی که شاید چیستی آثار را برجسته کند؛ اما به واقع از هیچ صورت موثری با «مؤلف‌بودگی» پیوند برقرار نکرده و مبتنی بر عادت و «لوح محفوظ» باقی مانده از سینمای روشنفکری به پیش میرود. سینمایی که با «شخصیت‌پردازی ملی» و «قهرمان‌پروی» بیگانه است و هنوز آمال و قبله خود را به سوی سینمای معترض اروپای شرقی و در ایدهآلهایی همچون «بلا تار» (Béla Tarr) و «آندری تارکوفسکی» (Andrei Tarkovsky) تنظیم میکند.



امسال در تولیدات انجمن سینمای جوانان ایران، شاهد حضور نسلی هستیم که با خودکامگی، همچنان دارد به اسلاف و پیشینیان سینمای شبه‌روشنفکری ایران، همچون کیارستمی و سهراب شهید ثالث و ابراهیم مختاری ادای دین می‌کند، فقط با این تفاوت که برخی از ایشان با همان فیلم اول خود و با طراحی تیتراژ انگلیسی و ...، به دنبال پیگیری دستورالعمل های ابلاغی نظام لیبرالیسم در قالب سندهایی همچون «سند ۲۰۳۰ یونسکو» با عنوان رسمی «دگرگون ساختن جهان ما: دستور کارش ۲۰۳۰ برای توسعه پایا» (Transforming our world: the ۲۰۳۰ Agenda for Sustainable Development) و یا انعکاس و بازتاب توصیههای «تحول خواهانه جنسی» و یا «فمینیستی» مد نظر مجامعی همچون «دیدبان حقوق بشر» (Human Rights Watch) «فمینیسم مدنظر» و... برای کسب وجهه جهانی و تصاحب جوایز بین‌المللی و راهیابی سریع به سینمای حرفهای و به تبع آن بازار تجاری کلان و نهفته در صنعت سینما میباشند! درواقع برای آنها جشنواره، تعریفی در راستای نظام ارزشی ندارد و صرفاً ماراتن شتاب‌زده‌ای است برای نیل به جوایز و تصاحب جوایز و ریز و درشتی است که به بهای «زشت و کَریه جلوه دادن ایران» قابل وصول سریع است.




متاسفانه رهگفت بسیاری از آثار به نمایش درآمده در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران بر کلان روایت‌هایی مانند «جهانی‌سازی» ، «تغییر سبک زندگی» ، «کودکان و بهره کشی» ، «افسردگی زنان» و... تعلق گرفته است. روایت‌هایی که عمدتا به دور از برخورداری از اساس و اسلوب تفکر اسلامی و ایرانی شکل گرفته و به صورت دیکته‌هایی غلیظ‌ تر از متن «سند ۲۰۳۰ یونسکو» نگاشته شده‌اند.


«وایه» به کارگردانی فروزان جاویدی عنوان مستند کوتاهی است که با توجه مستقیم خود به مبانی «سند ۲۰۳۰ یونسکو» به سراغ دخترکی روستایی میرود که خانواده‌اش نمی‌گذارند درس بخواند و مجبور به کارکردن است. اثری که از قرابتی ویژه با مستند «زینت یک روز به خصوص» به کارگردانی ابراهیم مختاری برخوردار است که زن طاغی را در برابر مردان زورگو و نفهم جامعه ایران قرار میدهد و در نهایت زن با سرکشی از دستور مردان، به خواست خود می‌رسد!



«صبح فرشته» به کارگردانی اسحاق روشن رو عنوان مستندی کوتاه است که به روایت داستان یک ازدواج در یک روستا میپردزاد. داستانی که ابتدا به نظر می‌رسد مسئله شخصی است اما در ادامه مبتنی بر مدار «سند ۲۰۳۰ یونسکو» اقدام به تصویرسازی از نحوه گول خوردن زنهای روستا در مسائل عشقی و ازدواج و تقابل دو تفکر قدیمی و جدید میپردازد. موضوعی که از یک سو «صبح فرشته» را تأویل پذیر کرده و از سوی دیگر موضوع فقر آموزشهای جنسی در جامعه و بالاخص مدارس را عامل اصلی اغفال زنان جامعه معرفی میکند. از این جهت است که در روستای به تصویر کشیده شده در «صبح فرشته» دختران حق انتخاب در زندگی ندارند و پدر و مادرشان برای آنها هر تصمیمی که بخواهند می‌گیرند. دختران بدبختی که در سنین پایین پنج خواستگار به طور همزمان دارند و ممکن است برای تصاحب آنها در جامعه حتی آدم کشی اتفاق بیفتد! اثری که از دوگانه کاذب «فقر و غنا» رنج می‌برد و در تصویرسازی مستندگونه خود بر ارائه تصویری عقب‌مانده از ایران آن هم به جهت حضور موفق خود در جشنوارههای جهانی متمرکز میباشد.



فیلم کوتاه «انکاس» به کارگردانی محمود شاکری، از جمله آثاری است که در راستای «سند ۲۰۳۰ یونسکو» برای ترویج فرهنگ «سقط جنین» در جامعه اسلامی ایران تنظیم شده است. اثری که به صورتی ویژه به بیان جزئیات این عمل خلاف شرع اسلامی برای مخاطب خود متمرکز شده و اینگونه وانمود می‌کنند که قوانین دینی جمهوری اسلامی نمی‌تواند از سوءاستفاده‌هایی که از زنان می‌شود جلوگیری کند. «انکاس» با ترسیم جامعه مردسالار ایران به صراحت نشان میدهد که قانون به‌ طور تمام و کمال در خدمت مردان و در خدمت نظام جنایتکار اسلامی است که بر ضد مردم و در اصل زنان جامعه هر ظلمی را روا میداند و اساسا قوانین دینی از نظر «انکاس» در واقع همان نقش چاقوی سلاخی را ایفا می‌کنند که در دست مردان بوده و ایشان می‌توانند زنها را بی‌حیثیت کنند!




البته پیگیری دستورالعمل های ابلاغی نظام لیبرالیسم در قالب «سند ۲۰۳۰ یونسکو» از سوی دیگر به هجمه ویژه تولیدات عرضه در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران بر باورهای مطرح و اسلوب اعتقادی سبک زندگی اسلامی و ایرانی منجر گردید که در آثار گوناگونی همچون «فشن» ، «داش» ، «دیزلین» ، «صحنه» ، «به من دست نزن» ، «سایکو» و «سایه روباه» و... از مصادیقی قابل مطالعه برخوردار می‌باشد و اینگونه است که در چنین تولیداتی شاهد ظهور و بروز یافته و مدل آنومی جوانان، جوان ربل. سوررئالیسمی، آهنگ متال و مواد مخدر و روانگردان و مردان مالیخولیا و متوهم و ... می باشیم و متاسفانه این همه حتی در آثار و تولیداتی همچون «قرنطینه» به کارگردانی محمدرضا اردلان، صراحتا به حذف اعتقادات و تقابل عریان با خداباوری و در عین حال به ترویج ترس و باورهای خرافی انجامیده است!


فیلم کوتاه «ناطق» به کارگردانی مهرشاد رنجبر عنوان اثر دیگری است که در راستای تعالیم «سند ۲۰۳۰ یونسکو» به ارائه تصویری بدوی از جامعه ایران رفته و سرنوشت محتوم و تلخ زنان ایرانی را در صورت پیرزنی به تصویر میکشد که در یک خانه محقر زندگی کرده و وقتی شوهر پیرش می‌میرد او را در طویله خانه خاک می‌کند و بجای او گوسفند را به خانه‌اش می‌آورد و به آن غذا می‌دهد!




همچنین تحقیر سبک زندگی اسلامی و ایرانی روی دیگر چنین تقابل آشکاری است که از یک سو با بازنمایی میزانسن «فقر و زجر» و «فقر و فلاکت» در صورت وضعیت اجتماعی ایران و در کالبد زنان بدبخت و کودکان کار و بهره‌کشی و... همراه گردیده و در قالب تولیداتی همچون فیلم کوتاه «جبرئیل» به کارگردانی یوسف کارگر و یا فیلم کوتاه «دکل» به کارگردانی بابک مصطفوی و ...، صراحتا به ارائه تصویری گرفتار فلاکت دائمی و سرد از فضای ایران و جامعه اسلامی ایران و حقنه تصور بدبختی مطلق انسان ایرانی منجر شده؛ تصوری که بیان می دارد ایران جای ماندن و راست گفتن و زیستن نیست! و از سوی دیگر این «ترسیم فلاکت» و «فلاکت‌نمایی» با ترویج مؤلفه‌های سبک زندگی غربی نظیر «رقص» و «موسیقی» و ...همراه است که در ظاهری موجه و به منظور جبران عقب‌افتادگی‌ های اجتماعی ایرانیان معرفی می شود. موضوعی که امروزه در نظام آموزشی کشور و بالاخص در آموزشگاه‌ ها و مهدهای کودک نیز دنبال شده و به عنوان منجی برای بهبود آمال اجتماعی معرفی می‌گردد.


فیلم کوتاه «نوازنده» به کارگردانی محسن مهری دروی عنوان اثری است که در مبتنی بر چنین هدف‌گذاری ویژهای به سراغ یک مرد کوتولهای میرود که مستخدم یک آموزشگاه موسیقی است و یک «ویلون سل» را حمل می‌کند تا سیم پاره شده آن را برای یکی از دختران هنرجو درست کند و با رقصیدن در خیابان، پول تعمیر آن را به دست می‌آورد. در این فیلم، موسیقی به عنوان امر نجات‌بخش و معجزه‌گر معرفی می‌شود و در پایان نیز چنین نمایش داده می‌شود که همین روحِ موسیقی باعث حیات مجدد آن مرد و موفقیت آن دختر شده است!




از دیگر موضوعات رایج و مطرح شده در تعداد قابل توجهی از فیلم‌های کوتاه رئال و بعضی مستندهای سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، ترسیم ظلم به زنان در جامعه ایران و تولید آثاری است که در تاروپود روابط انسانی ضد مردانه خود به صورتی غلیظ به طرح «فمینیسم» پرداخته و همچنان مظلومیت‌های غیرقابل ‌توصیفی از زنان ایرانی را به نمایش می‌ گذارند. زنانی که در جامعه مردسالار می‌سوزند! و در این میان توصیه فیلم‌ها به این است که زنان در چنین جامعه‌ ای حتی به مردان نگاه هم نکنند و برای شکستن مقاومت و شهوت، و تسلیم و تنبیه آن‌ها به یک تحریم و یا حذف آنها روی بیاورند .


«ناهید» به کارگردانی صمد علیزاده، مصداقی از تداوم حضور «فمنیسم غلیظ» در تولیدات فیلم کوتاه است. اثری که به سراغ یک زن مُدرن در خانوادهای تبریزی رفته و به ترسیم جدال او با سُنتهای اجتماعی مردسالار و نهادینه شده در جامعه ایران مبادرت میورزد. دُختر مُدرنی که پس از آنکه عکس مادر فوت شده‌اش را روی اعلامیه و قبر چاپ می‌کند، با برادر بزرگترش که ظاهر مذهبی و سُنتی دارد، دچار چالش می‌شود. برادری که با این کار مخالف است و سیلی به گوش خواهرش می‌زند! روحیه شکاک و قلدر برادر، استبداد را درمی‌نوردد و به‌نوعی جنون می‌رسد. این در حالی است که تمرکز فیلم کوتاه «ناهید» به نحوی است که شخصیت مذهبی را به ‌عنوان سادیسم معرفی کرده و تلاش خود را معطوف بر ترسیم نگاه تحقیرآمیز سبک زندگی اسلامی و ایرانی به مسئله زنانگی و ارزش‌های خانواده کرده است.



مستند کوتاه «پا به توپ» به کارگردانی حدیث جان بزرگی نیز از دیگر آثاری است که با رویکردی «فمنیستی» به روایت داستان یک خانم مربی فوتبالیست به نام «شهناز» مبادرت میورزد. فوتبالیستی که در اواخر عمر فوتبالی خود، بچه دوم خود را حامله شده است اما اصرار دارد که به پسر بچه‌ها فوتبال آموزش بدهد و برای نیل به این آرمان خانواده و اطرافیان خود را مجاب کرده است. اثری که مبتنی بر آموزههای موج سوم فمنیسم (Third-wave feminism) سعی در الگوسازی از زن مُدرن در جامعه سُنتی ایران داشته و به ارائه مدلی تصویری از نحوه چنین همزیستی برای دختران و زنان مخاطب مبادرت میورزد.



فیلم کوتاه «سنگ بال» به کارگردانی آمین صحرایی نمونهای دیگر از تولیدات عرضه طی سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران بود که به صورتی نخنما و گُل درشت سعی در حقنه فلاکت انسان ایرانی آن هم مبتنی بر انگارههای فمنیستی مدنظر خود به مخاطب سینمایی داشت. اثری که طی آن یک پدر ایرانی، دخترک نوجوان خود را به ازای طلا آن هم به دو برابر وزن دخترش، به یک افغانی می‌فروشد و پس از این معامله است که دخترک خودکشی می‌کند!




در مجموع بار دیگر ضمن یادآوری موقعیت ویژه فیلم کوتاه و جایگاه انجمن سینمای جوانان ایران، لازم است تا بر اهمیت پرورش جوانان مستعد و علاقمند برای اصلاح روند فیلمسازی و بازگشت به فرهنگ ایرانی اسلامی در صنعت سینمای کشور تذکر جدی داد و این مهم را برای بار دیگر به مسئولین و متولیان امر تذکر داد که همانا با جهت‌دهی و سیاست گذاری هدفمندی می توان ضمن حمایت از تولید فیلم هایی با موضوعات چالشی و جذاب و سرگرم کننده، این تولیدات را با رویکرد حل مسئله و مهمتر از آن به تصویر کشیدن مسایل امیدآفرین حتی با همان ژشت واقع‌گرایی و ترغیب به نهادینه‌سازی اخلاق و خانواده‌های متعالی و نمونه‌های موفق شغلی، کارگری، ازخود گذشتگی‌ها، شادکامی‌ها، عزتمندی، و صدها موضوع مغفول مانده دیگر منطبق و هم‌جهت نمود. موضوعاتی که جای خالی آن در عرصه تولیدات سینمایی کشور بسیار محسوس بوده و به تصویر کشیدن آن از جمله مطالبات عمومی در جامعه محسوب می‌شود که همچنان تحقق آن را به انتظار نشسته‌اند.


پایان

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.