یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۲

بی احترامی نویسنده سریال «پایتخت ۶» به شعور مخاطب؛

ریاکاری در تمام سطوح این مملکت وجود دارد/مردم ما سانسورچی‌های درجه یکی هستند!

آرش عباسی در نشست رسانه‌ای سی‌و‌ششمین جشنواره فیلم کوتاه تهران

سینماپرس: «پایتخت۶» تا به اینجا پرمخاطب‌ترین و در عین حال پرحاشیه‌ترین و پرانتقادترین سریال سیما در سال ۹۹ بوده است؛ پروژه‌ای همچنان بلاتکلیف که فیلمنامه‌نویسش هم از سرانجام آن بی‌اطلاع است!

به گزارش سینماپرس، چند روز پیش سیروس مقدم کارگردان مجموعه «پایتخت» در حالی از مذاکره با تلویزیون برای ساخت فصل هفتم این سریال برای پخش در نوروز ۱۴۰۰ خبر داد، که هنوز «پایتخت ۶» و کاراکترها و قصه‌هایش به سرانجام نرسیده و در باتلاق حواشی زمین‌گیر شده است!

«پایتخت ۶» با همه حواشی و انتقادات، هنوز داستانش نیمه تمام مانده است، مثل کتابی که چند برگ آخرش کنده شده باشد، یا فیلمی که سکانس آخرش کات خورده و یا هر اتفاقی که ته نداشته باشد.

فارغ از بحران پیش‌بینی‌نشده «کرونا» و تأثیرش بر پایان بلاتکلیف «پایتخت ۶»، این فصل از این مجموعه دوست‌داشتنی در همین ۱۵ قسمت پخش‌شده از نظر محتوا و پرداخت شخصیت‌ها، نسبت به فصل‌های قبلی انتقادات بسیار را برانگیخت، انتقاداتی که البته سازندگان سریال بخش عمده‌ای از آن‌ها را ناشی از «ناتمام» ماندن روایت می‌دانند.

آرش عباسی تازه‌ترین چهره در ترکیب عوامل اصلی «پایتخت» بود و از آنجا که وظیفه نگارش فیلمنامه را برعهده داشت، ناخواسته بخش عمده‌ای از انتقادات و ضعف‌های محتوایی فصل ششم متوجه او شد؛ فیلمنامه‌نویسی که پیش از این بیشتر در حوزه تئاتر شناخته می‌شد و به بازیگری، کارگردانی و نویسندگی در این فضا مشغول بود اما با درگذشت ناگهانی خشایار الوند، به دعوت محسن تنابنده به تیم نویسندگان این سریال پیوست تا اولین تجربه جدی‌اش در حوزه سریال‌نویسی به‌نام پروژه مهم «پایتخت» ثبت شود.

با این حال قصه‌ها و موقعیت‌های داستانی و شخصیت‌پردازی، سرنوشت و حتی برخی جزییات رفتاری کاراکترها در این فصل آنقدر متفاوت از فصل‌های گذشته «پایتخت» بود که پایان‌بندی نیمه کاره «پایتخت ۶» را با حاشیه‌های زیادی همراه کرد و انتقادات نسبت به این مجموعه را ضریب دوچندان بخشید. این حاشیه‌ها و انتقادات با پخش یک سکانس در پایان قسمت پانزدهم ابعاد تازه‌تری پیدا کرد و کار به جایی رسید که عبدالعلی علی عسکری رئیس سازمان صداوسیما طی نامه‌ای عجیب خطاب به معاون سیما، خواستار بررسی و پیگیری رد نفوذ و «ستون پنجم دشمن» در این سریال شد؛ نامه‌ای که البته هنوز خبری از پیگیری و نتیجه بررسی‌های مرتبط با آن مخابره نشده است!

حالا بعد از چند ماه بعد از تمام این حواشی و فرازوفرودها و در روزهایی که بازار حرف‌وحدیث درباره پایان‌بندی فصل ششم بار دیگر در محافل رسانه‌ای گرم شده است، آرش عباسی فیلم‌نامه‌نویس «پایتخت ۶» را به گفتگویی صریح و انتقادی درباره متن و حاشیه این فصل از سریال دعوت کردیم، دعوتی که عباسی هم از آن استقبال کرد تا فارغ از تعارفات مرسوم برخی از مهمترین انتقادات درباره این مجموعه مطرح شود، مگر بخشی از آن‌ها را پاسخ بدهد.

مشروح گفتگوی صریح خبرگزاری مهر با فیلم‌نامه‌نویس «پایتخت ۶» درباره انتقادات گذشته و ابهامات آینده این سریال را در ادامه می‌خوانید؛

* برای شروع کمی به عقب برویم، به زمان پخش «پایتخت ۶» و زمانی که پس از پخش چند قسمت ابتدایی سریال ناگهان نگاه‌ها متوجه جای خالی خشایار الوند شد و در رسانه نوشتند تأثیر نبود او در این فصل از «پایتخت» مشهود است. برخی همان زمان نقطه ضعف اصلی «پایتخت ۶» را نبود زنده‌یاد الوند و از آن چالشی‌تر و صریح‌تر، ورود فرد شاید کم‌تجربه‌ای مثل آرش عباسی به تیم نویسندگان دانستند. فکر می‌کنید دلیل شکل‌گیری این زاویه نگاه چه بود؟

فکر می‌کنم کسانی که در این زمینه انتقاد داشتند و بیان می‌کردند نبود زنده‌یاد خشایار الوند خیلی محسوس است، یک مشکل خیلی بزرگ داشتند آن هم این بود که شناختی نسبت به خشایار الوند نداشتند و درصد حضور او را در هم در این پروژه نمی‌دانستند. خدا خشایار الوند را رحمت کند، اما نه الوند نه من و نه نویسندگان دیگری که با محسن تنابنده کار کرده‌اند، حوزه اختیاراتشان از یک محدوده‌ای بالاتر نمی‌رفت و نمی‌رود. شما به عنوان نویسنده یا نباید با تنابنده کار کنید، یا اگر می‌پذیرید باید پای همه چیز بمانید.

پایتخت و کاراکترهای پایتخت قصه‌هایی نیستند که تنابنده برای هر فصل در جایی شروع به نوشتن آن‌ها کند و در جایی به پایان برساند؛ تنابنده با تک‌تک کاراکترهای پایتخت زندگی می‌کند. چه فصل‌های بعدی ساخته شود و چه ساخته نشود او تا آخر عمر با آن‌ها زندگی می‌کند. پس هر نویسنده‌ای که وارد این تیم شود، تا جایی می‌تواند روی قصه و کاراکترها تاثیرگذار باشد چون ساختمانی که مدنظر تنابنده است در ذهنش ساخته و قصه‌هایش پرداخت شده است. او درباره قصه‌ها با نویسنده گپ می‌زند و نعل به نعل فیلمنامه را چک کرده و مو را از ماست می‌کشد.

* یعنی نویسنده‌های «پایتخت» صرفاً مجری ایده‌های محسن تنابنده به‌عنوان طراح و سرپرست نویسندگان هستند؟

خیر. حداقل در مورد من این اتفاق رخ نداد. من تاثیری را که می‌بایست در دیالوگ نویسی و قصه می‌داشتم، داشتم و فکر هم می‌کنم توانستم به آنچه می‌خواستم برسم. حرف من این است که من هیچ گاه با کسی کار نمی‌کنم که قصه مال خودش باشد، جز محسن تنابنده که با او کار می‌کنم و افتخار هم می‌کنم. اما با شخص دیگری ممکن نیست چنین کاری کنم چون خودم پر از طرح و قصه هستم.

پیش از این من هیچ‌گاه نمی‌خواستم در عرصه سریال‌نویسی ورود کنم، چون فکر می‌کردم کار مهمتری دارم و آن نمایشنامه‌نویسی است. فکر می‌کردم هرکسی حرفه‌ای دارد و من هم حرفه‌ام را که نمایشنامه‌نویسی است انتخاب کرده‌ام؛ البته حالا فهمیدم اشتباه می‌کردم و بعد از تجربه «پایتخت» پشیمان شدم...

* از نگاه قبلی پشیمان شدید یا تصورتان این بود که از پس «پایتخت» برنیامده‌اید؟

از نگاه قبلی خودم پشیمان شدم. از اینکه فکر می‌کردم حرفه من نمایشنامه‌نویسی است و تا زمانی هم روی آن ایستادگی کرده و می‌نوشتم. اما از جایی به بعد فکر کردم اشتباه کردم عمر بیهوده گذاشتم و بهترین نقطه شروع برای پایان دادن به این اشتباه هم کار با تنابنده بود.

به نظرم برای هیچ نویسنده‌ای این فرصت پیش نمی‌آید و برای من پیش آمد که البته یک باره هم نبود. پیش‌تر قرار بود «پایتخت ۵» را بنویسم، چند جلسه هم گفتگو کردیم ولی شرایط برایم مهیا نشد. آن زمان دلم انگار با «پایتخت» نبود. دلیلش این بود که من نمی‌توانم در نگارش، کار گروهی انجام دهم. من به خلوتی نیاز دارم که خدا را شکر در این فصل پیش آمد. به تنابنده هم اصرار و خواهش کردم که به من اعتماد کند و اجازه بدهد به تنهایی بنویسم و واقعاً هم این اولین فصلی بود که فیلمنامه سریال «پایتخت» با یک نویسنده پیش رفت.

* چرا وقتی سوال انتقادی درباره فیلمنامه پرسیدیم و از جای خالی خشایار الوند گفتیم، به نقش پررنگ تنابنده اشاره کردید ولی وقتی صحبت از تأثیر حضور خودتان می‌شود از تنها بودنتان می‌گویید؟ به نظر می‌رسد ناخواسته خوبی‌هایش را به نام خود در نظر می‌گیرید و بدی‌هایش به‌نام دیگری!

اتفاقاً نه… من اعلام می‌کنم که «پایتخت ۶» هر بدی دارد از من است و گردن من است. من و تنابنده رابطه‌ای داریم که ممکن نیست تقسیم کنیم و بگوییم این بخش به من تعلق داشت و فلان بخش به تنابنده. حتی درباره نکاتی که بحث برانگیز شد من نمی‌گویم این قسمت به من تعلق داشت یا تنابنده. تنابنده طراح قصه است و من هم نویسنده.

اعلام می‌کنم که «پایتخت ۶» هر بدی دارد از من است و گردن من است. من و تنابنده رابطه‌ای داریم که ممکن نیست تقسیم کنیم و بگوییم این بخش به من تعلق داشت و فلان بخش به تنابنده. حتی درباره نکاتی که بحث برانگیز شد من نمی‌گویم این قسمت به من تعلق داشت یا تنابنده. تنابنده طراح قصه است و من هم نویسنده * چیزی که در فصل ششم نسبت به پنج فصل قبلی مشهود است تفاوت فیلمنامه و سطح کیفی آن است که قابل کتمان هم نیست. سطح کیفی «پایتخت ۶» نسبت به فصل‌های قبلی از نگاه ما یک نقطه ضعف جدی دارد که هم به لحاظ پرداخت داستانی و هم محتوایی قابل‌بررسی است که قبل‌تر به شکل مفصل هم در خبرگزاری مهر درباره آن نوشته‌ایم و اینجا می‌خواهیم درباره‌اش صحبت کنیم. شما در پاسخ به طرح این انتقاد می‌گویید همه این فصل‌ها توسط محسن تنابنده هدایت شده است. اما سوال مشخص این است که بالاخره این تفاوت در کیفیت محصول تفاوت در ترکیب نویسندگان نیست؟ این شوکی که به فیلمنامه و پرداخت کاراکترها وارد شد را نباید محصول کار شما بدانیم؟

البته نقطه مقابل آنچه می‌گویید هم وجود دارد. گروهی که معتقد هستند فصل ششم با تمام پنج فصل گذشته متفاوت است و اتفاقاً سطح بالاتری داشته است. پس اگر حرف شما را بپذیرم نظر آن‌ها چه می‌شود؟ من فکر می‌کنم همه اینها نظر است. دیالوگ‌نویسی در این فصل شسته و رفته‌تر است و از ابتدا تا انتها با یک سبک دیالوگ‌نویسی روبه‌رو هستیم. من دلیلش را بر این می‌گذارم که اولاً آن را یک نفر نوشته و دوم اینکه کسی نوشته که در تئاتر سابقه نمایشنامه‌نویسی دارد. دیالوگ‌نویسی کسی که نمایشنامه نوشته است با دیالوگ‌نویسی کسی که فیلمنامه نوشته، خیلی متفاوت است.

* غیر از دیالوگ‌نویسی چقدر در طراحی موقعیت‌های داستانی سهم داشتید، چون یکی از نقاط ضعفی که در این فصل خیلی مشهود بود تکه قصه‌های بی‌ربطی بود که نمونه خیلی واضح آن اشاره به ماجرای «کرونا» بود که بیشتر به قصه منگنه شده بود و ربطی به فضای کلی داستان نداشت؛ گویی یک به روزنمایی صرف بود…

خاصیت کار اجتماعی همین است. وقتی درباره درام اجتماعی در هر مدیومی حرف می‌زنید یکی از ویژگی‌هایش این است که به روز باشد. کرونا یک پتانسیل بود. ما کاراکتری داریم که پیش از این با سارس و ابولا و اینها مرده بود و ویروس دیگری قبل از کرونا او را کشته بود! حالا که زنده شده به دنبال او می‌آیند و می‌گویند نکند سارس و کرونا و… داشته‌ای. این خیلی طبیعی است اما مساله مهم و اصلی این است که قصه ما به سرانجام نرسید وگرنه ما برای کرونا طرح و ایده داشتیم. وقتی کرونا رسید ما هیجان زده شدیم که سوژه تازه‌ای پیدا کرده‌ایم وقتی یک جهان درگیر مقوله کروناست چرا ما از آن استفاده نکنیم.

* هر بار هر انتقادی نسبت به سریال مطرح می‌شود پاسخ این است که قصه تمام نشده؛ این قصه بالاخره چه زمانی قرار است به پایان برسد؟

من می‌خواهم گله‌ای را نسبت به جامعه خبری و رسانه‌ای مطرح کنم. شما از من می‌پرسید که عاقبت قصه چه خواهد شد، در حالی که از من و یا از گروه «پایتخت» نباید بپرسید. من کسی هستم که رییس صداوسیما به‌عنوان «ستون پنجم دشمن» از من یاد کرد و بعد دستور داد که درباره ستون پنجم پیگیری شود! اگر این سریال چند ستون داشته باشد بالاخره یکی نویسنده است و دیدید که در این چند وقت همه اتهامات به سمت من وارد شد.

از نظر تلویزیون شما الان دارید از یک «ستون پنجم» می‌پرسید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است! این سوال باید از تلویزیون پرسیده شود که اگر من ستون پنجم هستم چرا دارم آزادانه می‌چرخم و یا در خبرگزاری مهر به گفتگو نشسته‌ام!؟ ما یا مفهوم اصطلاحات را نمی‌دانیم و یا اگر می‌دانیم باید تا انتها پیگیری شود که چرا آن‌ها را طرح کرده‌ایم. نمی‌دانم چرا تلویزیون این موضوع را رها کرد. ستون پنجم حتی با جاسوس متفاوت است چون جاسوس یک وجه خوب دارد که برای کشور خود قهرمان می‌شود و برای کشور مقابل منفی است در حالی که ستون پنجم فقط یک وجه دارد و آن هم این است که در کشور خود علیه کشورش و برای کشور دیگری فعالیت می‌کند. سوال این است که چرا چنین انگی زده شد اما هیچ رسانه‌ای از رییس صداوسیما نپرسید که شما ستون پنجم کشف کردید یا خیر؟

* البته رییس صداوسیما در آن نامه دستور بررسی دادند و اتهام مستقیمی مطرح نشد، غیر از آن متن جایی علناً به شخص شما ستون پنجم گفته‌اند؟

منظورشان در آن نامه چه کسی بود؟ مثل این است که من بگویم در خبرگزاری مهر ستون پنجم دشمن وجود دارد...

* اینکه می‌گویید، گزاره‌ای مشخص و اتهامی مستقیم است اما اگر درباره رئیس صداوسیما صرفاً استنادتان به همان نامه است در آن صرفاً دستور بررسی مطرح شده و کسی متهم نشده است. البته آن نامه می‌تواند محل انتقاد باشد و پیش‌تر هم به آن پرداخته‌ایم اما اتهام مستقیمی در آن مطرح نشده است. ما به‌عنوان رسانه در حال پیگیری ادعای رئیس صداوسیما هستیم اما سوال من این است شما به‌عنوان صاحبان اثر آیا نسبت به متنی که نیمه‌کاره پخش شده و ناقص مانده است، تعهدی ندارید؟ حتی نسبت به اتهامی که نسبت به شما بیان شده است اگر معتقدید چنین اتفاقی رخ داده چرا شخصاً پیگیری نکردید؟

آخر من می‌توانم از رییس صداوسیما شکایت کنم؟ بگذارید مثالی بزنم. همه ما می‌دانیم که اروتیک نویسی در کشور ما وجود ندارد و جرم است. تمام پلتفرم‌های سینمایی جهان دسته‌بندی‌های مختلفی وجود دارد که یکی هم اروتیک است. در پلتفرم‌های ایرانی چنین گزینه‌ای نیست چون ممنوع است اما رسانه‌های ما به‌راحتی تیتر زدند که نویسنده اروتیک نویس، «پایتخت ۶» را نوشته است! من می‌توانم بروم از این رسانه‌ها شکایت کنم؟ هیچ سندی هم ارائه نمی‌دهند. این‌هایی که می‌گویید من نوشته‌ام کجا است؟

* قانون مطبوعات هم در این مورد واضح است. طبیعتاً هر رسانه‌ای به شخص شما اتهام بزند، شما می‌توانید جوابیه بدهید و ملزم هستند آن را منتشر کنند.

فکر نمی‌کنم به برخی از این رسانه‌ها بتوان جوابیه داد...

* این تحلیل شماست، اگر فرستاده بودید و کار نکرده بودند می‌شد حرف‌تان را پذیرفت. بحث فعلی ما بر سر نامه رئیس صداوسیما بود که حتماً به آن نقد وارد است اما اتهام مستقیمی در آن وارد نشده است. نکته اصلی اما مساله دیگری است. سوال این است که هنرمند و صاحب اثر در این میان چه کاره است؟ آقایان سیروس مقدم و محسن تنابنده که همه اعتبارشان را از تلویزیون دارند و درآمد امروزشان هم مدیون همین اعتبار است، چرا باید دست به چنین شیطنتی در سایه اعتبار برند «پایتخت» بزنند؟ شیطنتی که حتماً‌قابل پیش‌بینی بود برای تلویزیون و برای تیم «پایتخت» هزینه به همراه دارد...

شما اسم این مساله را شیطنت می‌گذارید، شاید دیگران اسمش را شیطنت نگذارند. شوخی کردن با فیلم‌های قدیمی در خیلی از فیلم‌ها و سریال‌ها اتفاق افتاده است.

نمی‌دانم چرا تلویزیون این موضوع را رها کرد. ستون پنجم حتی با جاسوس متفاوت است چون جاسوس یک وجه خوب دارد که برای کشور خود قهرمان می‌شود و برای کشور مقابل منفی است در حالی که ستون پنجم فقط یک وجه دارد و آن هم این است که در کشور خود علیه کشورش و برای کشور دیگری فعالیت می‌کند. سوال این است که چرا چنین انگی زده شد اما هیچ رسانه‌ای از رییس صداوسیما نپرسید که شما ستون پنجم کشف کردید یا خیر؟ * شوخی نکردید، فقط ارجاع دادید!

ارجاع دادن هم در سینمای جهان و ایران وجود دارد.

* بله. بهترین نمونه‌های آن را هم در خاطر داریم…

در همین سریال به «قیصر» هم ارجاع دادیم. مساله این است که حتی اگر شیطنت شده باشد، دم و دستگاه عریض و طویل تلویزیون و ید طولایی که در سانسور و ممیزی دارد آن زمان کجا بود؟ چرا جلوی این صحنه را نگرفت. مگر فیلمنامه ارائه نشد و به تصویب نرسید. مگر صد بار بازبینی نشده است؟ ناظر پخش کجا بود که گذاشت این صحنه‌ها پخش شود. اصلاً اگر بگوییم شیطنت انجام شده است و عاملش هم ستون پنجم بوده، چه کسی باید جواب بدهد؟ الان اگر دادگاه برگزار شود آیا باید محسن تنابنده محاکمه شود یا کسی که مسئولیت دارد و در طول سال دفتر بزرگی دارد که کارش فقط سانسور و نظارت است. اگر بپذیریم که این صحنه‌ها اشتباه بوده است (که من نمی‌پذیرم اشتباه بوده است و می‌گویم ارجاع، شوخی یا پارودی بوده است) مگر نظارت نیست؟

* مشکل بخش نظارت، بحثی جدا و مستقل است. سوال ما این است که شما چرا چنین ارجاعی را در سریال خود قرار دادید؟ به ویژه که پایان‌بندی سریال را با تأکید به آن اختصاص می‌دهید...

قرار نبود این پایان باشد، بخش کوچکی بود و ارزش این را نداشت که درباره‌اش این اندازه بحث شود. مثل ارسطو که وقتی از زندان می‌آید بیرون با تم قیصر بیرون می‌آید اما چرا حساسیتی ایجاد نشد؟

* واقعاً ارجاع به این دو سکانس را یکی می‌دانید؟

بله.

* چطور فکر می‌کنید مصداق ارجاع در این دو نمونه یکی است؟

چه فرقی دارد؟ چرا فکر می‌کنید «قیصر» با سیستم ما هماهنگ است و «همسفر» این هماهنگی را ندارد؟ هر دو فیلم به قبل از انقلاب تعلق دارند؛ سینمایی که در نگاه سیستم تلویزیون معتقد هستند فاسد و مرتبط به قبل از انقلاب است.

* اصلاً بحث نگاه سیستم نیست. بحث این است که به یک سکانس مبتذل ارجاع داده‌اید...

ابتذال تعریف دارد و هرکسی از ظن خودش تعریفش می‌کند. شما فکر می‌کنید «همسفر» مبتذل است و...

* نگفتم فیلم مبتذل، گفتم سکانس مبتذل که اتفاقاً مربوط به فیلم دیگری هم هست؛ حتی اگر سکانس موتورسواری به‌تنهایی در سریال بود اینقدر واکنش به دنبال نداشت. وقتی سکانس قایق‌سواری را طراحی می‌کنید و دیالوگ لامپ را هم وسطش می‌گذارید یعنی دارید شیطنت می‌کنید. البته نمی‌دانیم این ایده شما بود یا محسن تنابنده، اما قطعاً شیطنت بود...

عده دیگری ممکن است به آن بگویند خلاقیت…

* قطعاً شیطنت به خلاقیت هم نیاز دارد! شما درباره یک سیستم نظارتی حرف می‌زنید که طبیعتاً دور زدن آن نیاز به خلاقیت دارد. در پایان هم می‌گویید اگر من این کار را انجام دادم چرا جلوی مرا نگرفتند؟ این حرف استدلال خیلی ضعیفی است. مثل این است که ما خبری کذب را روی خروجی خبرگزاری قرار دهیم و بعد اگر مواخذه شدیم بگوییم چرا بر کار ما نظارت نکردند!

این دو مقوله جداست. ما نمی‌توانیم و نباید خود را سانسور کنیم. ما پذیرفته‌ایم در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که سانسور از رگ گردن به هنرمند نزدیک‌تر است. هنرمند تکان بخورد تکانش می‌دهند و اصلاً سانسور در خون ما هست. ممیزی در خون هر آرتیستی وجود دارد.

* اینکه می‌گویید، در هر کجای دنیا وجود دارد و اصلاً جزو ملزومات است چون با حراست و صیانت از اثر هنری مرتبط است.

بله ممیزی تا حدی همه جا هست، من اما درباره سانسور حرف می‌زنم. من در خارج از ایران هم کار کرده و این موضوعات را ناخواسته رعایت کرده‌ام درصورتی که می‌توانستم رعایت نکنم. انگار جور دیگری پرورش پیدا کرده‌ایم. از این موضوع دفاع نمی‌کنم اما می‌گویم چیزی است که در وجود ما رفته است. شما فکر می‌کنید در فضایی باز، «پایتخت» به همین شکل تولید و پخش می‌شد؟ قطعاً نه و صد پله راحت‌تر می‌توانست نوشته و ساخته شود. با این حال ما پذیرفته‌ایم که در اینجا کار کنیم پس باید همه چیز را رعایت کنیم.

* کمی درباره این «راحتی» توضیح می‌دهید؛ همین الان سریال «پایتخت» به واسطه اینکه برند شده چند پله بالاتر از سیستم نظارتی تلویزیون و باقی مجموعه‌های نمایشی هم فیلمنامه‌هایش مصوب شده و هم توانسته به آنتن برسد...

بله حتماً. این یک مزیت است.

* بله می‌تواند امتیاز باشد با این حال مساله این است که ما همین الان درباره «پایتختی» حرف می‌زنیم که در همین سطح هم خیلی راحت‌تر از باقی سریال‌ها مجوز می‌گیرد و نوشته می‌شود. این راحت بودن و آزاد بودن ما را به اینجا می‌رساند که همه شناسنامه‌ای که در پنج فصل برای این کاراکترها تعریف شده زیر سوال می‌رود. این کاراکترها در پنج فصل هویتی پیدا کرده‌اند که همان هویت باعث محبوبیتشان شده اما ناگهان دستخوش نوعی جسارت می‌شوند. جسارت‌هایی که حتی در سنین پایین‌تر این کاراکترها صورت بی‌ادبی هم پیدا می‌کند. اصلاً نمی‌توان قبول کرد که بگوییم این‌ها خاکستری و واقعی شده‌اند. در فصل‌های قبلی هم این وجوه خاکستری را داشتیم. به طور مثال ارسطو در فصل‌های قبل نهایت خاکستری بودنش این بود که سر اهدا یا کاسبی با کلیه‌اش دودل می‌شد اما اینجا خاکستری بودنش ناگهان به قاچاق مواد منتهی می‌شود، او را تبدیل می‌کند به فردی که حتی برای پسرخاله خودش دردسر درست می‌کند…

شما دقیقاً دارید با نگاه تلویزیونی موضوع را می‌بینید در صورتیکه من نگاه تلویزیونی نداشتم. چون نیازی هم به تلویزیون ندارم.

* منظور از نگاه تلویزیونی چیست؟

این نگاه یعنی همان چیزی که شما می‌گویید، یعنی همه کاراکترها باید منزه باشند.

سانسور مختص صداوسیما نیست. مردم ما هم طرفدار پر و پا قرص سانسور هستند و سانسورچی‌های درجه یکی هستند! تصور آزادی و حرف زدن از آزادی زیباست اما باید دید یک جامعه چقدر امکان و شرایط رسیدن به آزادی را دارد چون در جامعه ما فعلاً این شرایط نیست * خیر، لازم نیست همه منزه باشند، اما حتماً باید مثل خودشان باشند و مبتنی‌بر شناسنامه‌ای که برایشان تعریف شده رفتار کنند.

اصلاً مثالی که درباره کلیه می‌زنید، دغدغه من نبود. دغدغه من همان چیزی است که در «پایتخت ۶» به تصویر کشیده شد. تلویزیون دوستش دارد داشته باشد، ندارد اصلاً اهمیت ندارد. من در این ۴۲ سالی که زندگی کرده‌ام با پول تلویزیون گذران زندگی نکرده‌ام که حالا بخواهم به سفارش آن بنویسم. من نیازی ندارم که بخواهم برای دل خوشی آقای علی عسکری رییس صداوسیما که شاید فکر کند نویسنده جدیدی کشف کرده، کار کنم.

البته این را هم باید بگویم که سانسور مختص صداوسیما نیست. مردم ما هم طرفدار پر و پا قرص سانسور هستند و سانسورچی‌های درجه یکی هستند! تصور آزادی و حرف زدن از آزادی زیباست اما باید دید یک جامعه چقدر امکان و شرایط رسیدن به آزادی را دارد چون در جامعه ما فعلاً این شرایط نیست و فقط حرفش را می‌زنیم. مردم ما طرفدار سانسور هستند و دلشان می‌خواهد همان کلیشه‌های مرسوم تلویزیون را ببینند. سطح درک و آگاهی مردم را نه تنها از سریال‌هایی که در تلویزیون برایشان تولید می‌شود بلکه از نمایش خانگی هم می‌توان فهمید. سریال‌هایی که دیده می‌شود نشان دهنده سطح سلیقه مردم ماست و ما تا جایی که توانسته‌ایم این سطح سلیقه را پایین کشیده‌ایم. در حالی که واقعیت جامعه چیز دیگری است؛ بچه‌ای است که در خانواده، احترام دایی‌اش را حفظ نمی‌کند را در تمام خانواده‌های اطراف خود دیده‌ایم. یا جوانی که آرزوهای خود را تباه شده می‌بیند و پدرش کارگر است اما دیگری را می‌بیند که پدرش میلیاردر است، این جوان عقده‌ای می‌شود و عصبانیتش را روی در و دیوار و خانواده خالی می‌کند. من نمی‌خواهم دفاع کنم که کاراکتر بهتاش یا بهروز درست عمل کرده‌اند اما مگر این‌ها از کره دیگری آمده بودند.

* کارکرد درام اینجا چه می‌شود؟ به هر حال شما مستند که نمی‌سازید. همه ما که این آدم‌ها را در جامعه دیده‌ایم و می‌دانیم چنین آدم‌هایی هم وجود دارند...

نه نمی‌دانیم. اگر می‌دانستیم که وضعیت جامعه این نبود. تلویزیون وضعیت جامعه را آنقدر به شکل باسمه‌ای به ما نمایش داده که ما فقط آن را می‌بینیم و فکر می‌کنیم هر آنچه که در قاب تلویزیون می‌آید در انتها باید سر به زیر شود و یا یقه‌اش را ببندد و نمازش را بخواند؛ این تصویر واضح و مبرهنی است که تلویزیون می‌خواهد به نمایش بگذارد. مثل شما هم اکنون می‌گویید آخرش فلان و بهمان...

* اتفاقاً اصلاً نمی‌گوییم آخرش یک باره متحول شوند… بحث بر سر این است که قصه این شخصیت‌ها منطقی را در پنج فصل داشته‌اند که در این فصل این منطق کاراکتری رعایت نشده و یک باره تغییرات عجیبی در رفتار و منش آن‌ها شاهد هستیم…

شرایط اینگونه ایجاب کرده است…

* یعنی برای شرایط است که نقی معمولی یک باره تا این اندازه متظاهر و ریاکار می‌شود و حتی وقتی مکه می‌رود، اعمالش بدتر می‌شود!

شما الان می‌توانید جامعه را با ۱۰ سال پیش مقایسه کنید؟

* ۱۰ سال پیش هم همه این چالش‌ها بوده است.

شما خودتان آدم ۱۰ سال پیش هستید؟

* قطعاً آدم ۱۰ سال پیش نیستیم ولی یک‌باره از این رو به آن رو نشده‌ایم. همان شخصیت خاکستری را الان هم دارم…

کاراکتر نقی معمولی از ابتدا زیاده‌خواه بوده است، حسود بوده، دنبال دیده شدن بوده و اینجا به بهترین شکل دیده می‌شود. او راننده یک نماینده مجلس است اما توهم دارد مجلس روی دست او می‌چرخد و این چیزی است که در جامعه ما وجود دارد.

* تا کجا قرار است یک اثر نمایشی با جامعه پیش برود؟ یعنی هرچقدر جامعه بدتر شود این سریال هم قرار است این بدتر شدن را نمایش دهد و قرار است فقط گزارش کند؟

خیر گزارش نمی‌دهد.

* در این ۱۰ سالی که شما می‌گویید، «پایتخت» مهمترین برند تلویزیون بوده است فکر نمی‌کنید اگر برای جلوگیری از این شکاف‌ها اثرگذار نبوده جایی از کار ما ایراد داشته است؟

«پایتخت» وظیفه‌اش این نبوده و نیست…

* پس وظیفه کیست؟ اگر درباره اصلاح فرهنگ حرف می‌زنیم سریال‌سازی حتماً یکی از مهمترین ابزارهای آن است.

یک سریال نمی‌تواند با دو سالی یک بار پخش شدن، فرهنگ جامعه را تغییر دهد. فرهنگ جامعه را مسئولانش تعریف می‌کنند. ریاکاری در تمام سطوح این مملکت وجود دارد.

* یک سریال با این سطح از نفوذ و محبوبیت که به اندازه خودش می‌توانسته موثر باشد!

با کدام آمار می‌گویید تاثیر نداشته است؟

* گزارش شما را می‌خواهیم. شما می‌گویید این سریال صرفاً قرار است روایت کند که این بدی‌ها در جامعه هست! مسئله این است که چرا باید این‌طور باشد؟ آیا جامعه خبر ندارد که بهتاش‌ها در آن زندگی می‌کنند؟ چرا قطعاً خبر دارد. منتها نشان دادن صرف آن قبح‌شکنی و حتماً برای درصدی از جامعه آسیب‌زاست. بگذریم که مشخص نیست آن‌طور که شما معتقدید کاراکتر بهتاش نماینده اکثریت جوانان امروز باشد...

ولی بخش مهمی است.

* بخش مهمی است که باید مواظب آن بود. منتها اگر دارید نماد می‌سازید که بگویید جامعه این است، قطعاً خانواده نقی در فصل ششم سریال مشت نمونه خروار جامعه امروز ایران نیستند. ما زمانی می‌گوییم این خانواده مشت نمونه خروار است که در فصل یک سریال وقتی با تمام سادگی‌شان وارد پایتخت بزرگ کشور می‌شوند، متوجه تغییراتشان می‌شویم و رفتارشان را درک می‌کنیم. در این فصل اما اینگونه نیست و جای تقدیر دارد که حتی خود سیروس مقدم اعتراف می‌کند که مثلاً در این فصل جای باباپنجعلی خالی بود، یعنی خودش هم متوجه شده این بار این سریال چیزی کم دارد. این خانواده دیگر آن خانواده‌ای نیست که بتوان اصالتش را دوست داشت. در این خانواده سارا و نیکایی خلق می‌شوند که عجیب‌الخلقه‌ترین کاراکترهای سریالی ایران در چند سال اخیر بوده‌اند و اساساً هیچ منطقی بر رفتار و تربیت‌شان حاکم نیست! کدام دختر نوجوان امروز در جامعه ایرانی می‌تواند به نصاب ماهواره زنگ بزند که بدون اطلاع پدر به خانه بیاید، آن هم در خانواده‌ای که برای نقی معمولی تعریف شده است! و بعد پدر متوجه شود و همه چیز به شوخی تمام شود!؟ این تصویر جامعه امروز نیست…

نگاه شما تا حدی نگاه تلویزیونی است، یعنی انتظار دارید همه چیز ایده آل باشد.

کاراکتر نقی معمولی از ابتدا زیاده‌خواه بوده است، حسود بوده، دنبال دیده شده بوده و اینجا به بهترین شکل دیده می‌شود. او راننده یک نماینده مجلس است اما توهم دارد مجلس روی دست او می‌چرخد و این چیزی است که در جامعه ما وجود دارد * خیر شما می‌گویید جامعه ایران را نشان می‌دهم و من با همین استدلال شما می‌گویم این، تصویر جامعه ایران نیست.

من نمی‌گویم جامعه ایران است می‌گویم درام اجتماعی باید فرزند زمانه خود باشد. شما دارید درباره یک سکانس حرف می‌زنید. این سریال چند صد سکانس بوده است. ممکن است یک سکانس خوب نبوده باشد اما باقی چی؟ من منکر نقد نیستم از آن استقبال هم می‌کنم.

* پس نباید هر نقدی مطرح می‌شود بگویید این «نگاه تلویزیونی» است یا «برآمده از سانسور ذاتی ایرانیان» است… اینها مثل همان رویکردی است که برخی برچسب «ستون پنجم دشمن» به شما زدند. وقتی به هر نقدی برچسب می‌زنی که «نگاه تلویزیونی» و یا «سانسورزده» دقیقاً دارید همان رفتار را که معترضش هستید، تکرار می‌کنید. همان چیزی را که منتقدش هستید، علیه منتقد خود استفاده می‌کنید!

نه من از یک نگاه حرف می‌زنم. نمی‌گویم بد یا خوب است. ببینید یک برنامه نقد درباره «پایتخت ۶» در تلویزیون برگزار شد، اما چرا نویسنده در آنجا نبود؟ چون بحث ستون پنجم مطرح شده بود و حراست صداوسیما گفته بود نویسنده نباید باشد! حتی پخش پشت صحنه سریال چند روز به تاخیر افتاد و به جای دو قسمت، در یک قسمت پخش شد تنها به این دلیل که حتی در یک پلان آن نویسنده دیده نشود! انتقاد من به این رفتار است. در جلسه نقدی که در تلویزیون برگزار شد همه انتقادات این بود که چرا سطح بی‌اخلاقی در سریال بالا رفته و یک نفر نگفت چرا نویسنده اینجا نیست!

* حتماً آنجا هم بودید می‌خواستید به منتقدان بگویید نگاه‌تان تلویزیونی است!

بله حتماً می‌گفتم. چون این نگاه معتقد است کاراکتر در پایان باید به جایگاهی برسد که پسندیده شود، خب این نگاه تلویزیونی است.

* یعنی هر آن چیزی که منجر به تاثیر رفتار یک کاراکتر بر سرنوشتش شود نگاه تلویزیونی است؟

خیر ولی...

* این منطق یک درام است که کاراکتر تاوان کارش را ببیند.

بله تاوان را باید ببیند...

* اگر شما واقعاً منتقد تکثیر «بهتاش» ها در جامعه هستید و به این دلیل سراغش رفته‌اید که این سطح از جسارت و بی‌اخلاقی را نقد کنید، باید ما به‌ازای این نگاه نقادانه در سریال وجود داشته باشد! اما شما فقط قبح این رفتارها را شکستید و چیزی را که می‌دانستید روی آنتن جار زدید...

یعنی بهتاش باید خیلی بچه خوبی می‌شد و نماز می‌خواند؟

* نه بحث چنین بایدی نیست؛ مگر شما مدعی نقد این قشر از اجتماع نیستید؟

بله هستم.

* مگر از این پدیده ناراحت نیستید؟

بله ناراحتم.

* خب این نقد کجای درام شما و داستان «پایتخت ۶» وجود دارد؟

درام نیمه کاره است… هیچ جایش نیست.

* پس بازهم رسیدیم به چهار قسمت آخر...

بله… دقیقاً...

* پس اگر منتقدی می‌گوید کاراکتر باید تقاص بدرفتاری‌هایش را پس دهد، شما با او هم نظرید. چرا می‌گویید که این تفکر تلویزیونی است!؟ بگویید فرصت نکردم سرانجامش را نمایش دهم.

معتقد نیستم باید تقاص پس دهد. به بهتاش ها در این جامعه و در این خانواده ظلم شده است.

* به سارا و نیکا هم ظلم شده که این حجم از بی اخلاقی را به رخ می‌کشند؟

چه بی اخلاقی‌ای؟

* سارا و نیکایی که ما در پنج فصل دیدیم خیلی فرق دارند با فرزندان گستاخ و حاضر جوابی که این بار شاهد بودیم…

بله پنج فصل پخمه بودند و حرف نمی‌زدند، دقیقاً مثل هما سعادت!

* قبول که خواستید پخمه و خنثی نباشند، ولی وقتی قرار است وارد بازی شوند چرا اینقدر غریب هستند؟

غریب نیستند. جوان‌تر شده‌اند مدام سرشان در این چیز (موبایل و فضای مجازی) است که همه ما را بیچاره کرده است.

* پس به این پدیده هم نقد دارید؟

بله.

* ولی این نگاه انتقادی در قصه نیست!

شما وقتی می‌خواهید یزید، دشمن سرسخت اسلام و امام حسین (ع) را نمایش دهید، باید همان ویژگی‌های خودش را نمایش دهید. مخاطب است که می‌فهمد که او چه آدمی بوده است.

* یعنی هر مخاطبی می‌فهمد رفتار این‌ها اشتباه است؟

شما فکر می‌کنید مخاطب می‌گوید وای چه خوب بود که بهتاش ناسزا گفت؟

* اساساً قائل به اشتباه بودن برخی قبح شکنی‌ها در سریال نیستید؟

اتفاقاً بعضی وقت‌ها قبح شکنی در جامعه خیلی هم خوب است. اگر چیزهای بدی در جامعه جا افتاده باشد و یکی آن‌ها را بشکند من خیلی خوشحال می‌شوم.

* اینکه می‌گویید تابوشکنی است که بله در مواردی خوب است اما آنچه قبیح است، قطعاً باید قبح آن حفظ شود چرا باید شکسته شود؟

تعریف قبح مساله است...

* در این بحث که لااقل به این برداشت مشترک رسیدیم که رفتارهای شبیه بهتاش و سارا و نیکا در جامعه امروز قبیح است…

بله من هم آن‌ها را قبیح می‌دانم.

* پس این سطح از قبح شکنی نباید در سریال اتفاق بیفتد. سریال یک دیالوگ کلیدی دارد که بهتاش می‌گوید از در و دیوار این خانه دارد دروغ می‌ریزد. اساساً تصویر کردن خانه‌ای که از در و دیوارش دارد دروغ می‌بارد، به چه کار امروز جامعه می‌آید؟ خانه‌ای که حرمت و اصالت‌هایی داشت که در فصل ۶ نیست. حتی کاراکتر هما که بیشترین زلالی را داشت به جایی می‌رسد که به دروغ بچه‌هایش را به اردو می‌فرستد و این چرخش رفتاری واقعاً قابل درک نیست.

اتفاقاً قابل درک است...

* بحث ما این نیست چرا این‌ها را نشان داده‌اید بحث این است که چرا راه فرار نگذاشته‌اید و چرا راه تنفسی ندارد این فضای بسته؟ البته اگر نگویید قرار است در همان چهار قسمت پایانی این راه تنفس را نشان دهید!

حتماً همینطور است. نمی‌شود نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر را بخوانید و بعد ۱۰ صفحه پایانی‌اش را حذف کنید و بگویید چرا او به جایی نمی‌رسد! درحالیکه او رفت خودش را کشت.

* پس تا همین‌جا لااقل به منتقدان‌تان حق بدهید که از این ابتر بودن‌ها ناراحت باشند؛ بعد بگویید اگر قسمت‌های پایانی را ببینید حالتان بهتر می‌شود.

خب این خیلی بدیهی است...

* پس چرا می‌گویید این نگاه تلویزیونی است؟

چون همش احساس می‌کنم نشسته‌ام جلوی آدمی که مسئول پخش تلویزیونی است و می‌گوید اینها خیلی بد هستند باید خوب باشند. من با این موضوع مشکل دارم.

* کجا گفتیم اینها خیلی بد هستند باید خوب شوند؟

من اینگونه برداشت کردم.

نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه ولی در بدنه گروه «پایتخت» مخالفت‌هایی با قلم من وجود دارد، چون خبر دارم یک بازیگر خاص چندین بار در این زمینه حرف زده است اما من به شدت از این همکاری لذت برده‌ام و به نظرم در دنیای امروز سریال سازی پدیده عجیبی است که یک گروه نویسنده، طراح و بازیگر اینقدر همراه باشند * حرف این است که بدها را نشان بدهید، منتها برای این نشان دادن درام پردازی کنید و جایی نشان بدهید که منتقد این قسمت بدی‌ها هستید. نقد به این بدی‌ها باید در قالب قصه نمایش داده شود و نمود داشته باشد که این در «پایتخت ۶» نیست…

بله واقعاً همینطور است.

* پس به منتقدان حق بدهید…

من به منتقدها حق می‌دهم، منتها می‌گویم برخی چیزها خیلی بدیهی است به همین دلیل هم ترجیح می‌دهم نقد واقعی کار را زمانی انجام دهم که پرونده سریال بسته شده باشد. درست است کاراکترها به سرانجام نرسیده‌اند. من اگر کم‌هوش‌ترین فرد هم باشم، بعد از یک عمر نمایشنامه نویسی برای فضای بسته به راحتی می‌توانم کاراکتر را در فضای باز به سرانجام برسانم. منتها می‌گویم تلویزیون طبق آنچه که نمایش داده می‌خواهد کاراکترها رستگار شوند در حالی که دوره این مدل سریال سازی گذشته است.

* قطعاً همینطور است، در این مورد که با شما هم‌نظر هستیم. ما داریم با یک فیلمنامه‌نویس صحبت می‌کنیم که طبیعتاً می‌داند وقتی درباره یک اتفاق در گذشته کاراکتر حرف می‌زنیم، حتماً باید نمودی در رفتار امروزش داشته باشد. مثلاً وقتی سرگذشت یا فلاش بکی را الصاق می‌کنید به کاراکتر بهبود که به زندان و شکنجه پدرش در دوره پهلوی اشاره دارد، آن‌هم با ساختاری که اصلاً در «پایتخت» وجود نداشته، بعد هم رها می‌شود یعنی این قصه منطق لازم را ندارد. آن هم برای کاراکتری که از ابتدا تصویر مضحکی از او ارائه شده است و بعد یک باره قصه‌ای درست می‌کنیم برایش که پدرش شکنجه شده و او هم خاطراتش را به یاد دارد! اتفاقاً این‌ها نشان می‌دهد یک جاهایی «پایتخت ۶» بدجور در دام همین کلیشه‌هایی افتاده که امروز منتقدش هستید...

بله. حتماً همینطور است. برخی از این نقدها را می‌پذیرم. با این حال بحث من بیشتر بر سر سرنوشت کاراکترهاست که هنوز تکمیل نشده است…

* سیروس مقدم در اظهارنظری گفته است برای پایان‌بندی «پایتخت ۶» باید قصه جدیدی نوشته شود آیا بناست چهار فصل پایانی را شخص دیگری بنویسد؟

من بی اطلاعم.

* یعنی صحبتی در این زمینه نداشته‌اید؟

من تقریباً هر روز با محسن تنابنده در ارتباط هستم چون در حال همکاری در حوزه‌های دیگر هستیم ولی درباره این مقوله هنوز صحبتی نداشته‌ایم. با این حال این را می‌خواهم مطرح کنم که ای کاش این سوال نه از من به عنوان نویسنده و نه از محسن تنابنده به عنوان طراح و ستون اصلی «پایتخت»، نه از سیروس مقدم کارگردان و نه الهام غفوری تهیه کننده بلکه از مدیران تلویزیون پرسیده شود که قرار است چه اتفاقی برای این سریال رخ بدهد.

* شائبه‌ای مطرح شده که تیم «پایتخت» کار را زمین گذاشته و قصدی برای پایان‌بندی این فصل ندارد، این حرف و حدیث‌ها را تکذیب می‌کند؟

من و تنابنده درباره ادامه داستان صحبت کرده‌ایم. بارها قصه را در این مدت و با توجه به شرایط موجود تغییر داده‌ایم و بی کار نبوده‌ایم.

* و هیچ کشمکش و جنجال و دلخوری بین شخص شما، سیروس مقدم و الهام غفوری هم نبوده است؟

بین ما اصلاً دلخوری نیست. بین ما رفاقت محکمی وجود دارد. نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه ولی در بدنه گروه «پایتخت» مخالفت‌هایی با قلم من وجود دارد، چون خبر دارم یک بازیگر خاص چندین بار در این زمینه حرف زده است اما من به شدت از این همکاری لذت برده‌ام و به نظرم در دنیای امروز سریال سازی پدیده عجیبی است که یک گروه نویسنده، طراح و بازیگر اینقدر همراه باشند.

با این حال نیمه کاره ماندن سریال اصلاً برای من افتخار نیست، معضل بزرگی است که باعث شرمساری می‌شود و خاطره تلخی در ذهنم خواهد ماند چه من آن را بنویسم و چه ننویسم امیدوارم داستان «پایتخت ۶» به پایان برسد.

*مهر

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.