سینماپرس / گروه نقد- خاک و مرجان فیلمی به کارگردانی مسعود اطیابی است که در حال حاضر بر پرده سینماهاست. فیلم از جمله آثاری است که ماجرایی عاشقانه را در افغانستان جنگزده و اشغال شده روایت می کند و فیلمنامه نویس سعی داشته تا با توسل به یک داستان عاشقانه به تبعات منفی جنگ و نمایش جنایات سربازان بیگانه در این کشور بپردازد.
از همان ابتدای فیلم با طراحی صحنه، چهره پردازی و فیلمبرداری مناسبی روبرو می شویم که نشان می دهد کارگردان سعی کرده تا یک اثر سینمایی ارائه کند و از آفت ساختار ویدئویی و تلویزیونی به دور باشد چرا که ورود تکنولوژی به سینمای ایران متاسفانه تبعات منفی زیادی را به دنبال داشته که یکی از انها توجه نکردن به ساختارهای سینمایی و استفاده غیر منطقی از دوربین سر دست و حذف کرین و نظایر آنهاست که در خاک و مرجان ردی از آنها نمی بینیم.
فیلم از ابتدا فضایی مرموز دارد و حضور زنی نقابدار که در میانه فیلم هویت وی برملا می شود باعث می شود تا داستان تعلیق مناسبی برای جذب تماشاگر داشته باشد. از سویی دیالوگهای کم و کوتاه فیلمنامه به کمک حفظ این فضا می آیند و به معلق بودن روایت فیلم کمک زیادی می کنند.
بازی ها اگرچه درخشان نیستند اما قابل قبولنند و از اغراق های معمول در بازیگری به دورند که از قضا با فضای رئال فیلم تناسب خوبی پیدا می کنند. فیلم از جلوه های ویژه مناسبی نیز برخوردار است که آنها نیز به واقعگرایی کمک کرده اند. این واقعگرایی از انجا که با فرهنگ زندگی افغانها در می آمیزد رنگ و رویی قابل قبول پیدا می کند چرا که بوده اند فیلمهایی که افغانستان فقط لوکیشن آنها بوده است و ماهیتی ایرانی داشته اند در حالی که خاک و مرجان این مسئله را در نظر داشته است.
نکته مشهود در فیلم اما کاهش ناگهانی جذابیت فیلم از زمان کشف هویت زن مجهول الهویه فیلم است که ناگهانی صورت می گیرد و میشد با ایجاد گره هایی دیگر آن را به تعویق انداخت چرا که پس از آن داستان فیلم جذابیت خود را از دست می دهد و ماجرای تازه ای نیز به وجود نمی آید که بار جذابیت را به دوش بکشد. طولانی بودن صحنه فلاش بک و صحبت های زن و مرد نیز به این ضعف می افزاید.
در یک نگاه کلی خاک و مرجان فیلمی مقبول در سینمای ایران به شمار می رود و با وجود مواردی که ذکر شد تماشاگر پس از دیدتن آن راضی از سالن بیرون می آید که در این اوضاع نابسامان اکران فیلمها جای امیدواری دارد.