یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۰

نقدی بر فیلم سینمایی کشتارگاه

سلاخی سبک زندگی اسلامی-ایرانی در کشتارگاه جنون و خشونت!

فیلم سینمایی کشتارگاه

سینماپرس: فیلم سینمایی «کشتارگاه» از نوع شروع و از نوع طراحی پوستر تا کیفیت فرمی‌اش، همگی مؤید «نمادین» بودن فیلم است. در این میان بد ماجرا این اینجاست که مدیران جشنواره فجر و عده‌ای از منتقدین، تلقی «رئالیسمی» بودن از امثال این فیلم‌ها دارند، درحالی‌که با یک نگاه ساده و به‌دوراز قضاوت، می‌توان فهمید که این اثر، از اسم تا رسمش، نمادین و «لایه گون» است.

شمس‌الدین حمیدیان/ فیلم سینمایی «کشتارگاه» نام چهارمین فیلم عباس امینی است که در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر با ادعای فیلم اول کارگردان و در بخش نگاه نو جشنواره به نمایش درآمد. این اثر سینمایی از نوع شروع و از نوع طراحی پوستر تا کیفیت فرمی‌اش، همگی مؤید «نمادین» بودن فیلم است. در این میان بد ماجرا این اینجاست که مدیران جشنواره فجر و عده‌ای از منتقدین، تلقی «رئالیسمی» بودن از امثال این فیلم‌ها دارند، درحالی‌که با یک نگاه ساده و به‌دوراز قضاوت، می‌توان فهمید که این اثر، از اسم تا رسمش، نمادین و «لایه گون» است و قطعاً اثر نمادین نمی‌تواند واقعی و مستند باشد و یا حتی به واقعیت ملموس زندگی مردم هم نزدیک شود. بلکه اثر نمادین، زاییده تخیلات خود کارگردان است که با وجوه تکنیکی، بُن‌مایه سینمایی پیدا می‌کند.



پُرواضح است که هر تصویر خوش لعاب و خوش ساختی، لزوماً واقعی نیست؛ حتی فیلم به رئالیسم هیچکاکی، یا تعلیقی از جنس سینمای «برسون» و... نزدیک نشده است که این نوع از رئالیسم، با تعلیق و یا قصه، پیرنگ خود را جلو می‌برد، درحالی‌که «کشتارگاه» به‌جای تعلیق از «غافلگیری» و به‌جای قصه هم از مؤلفه‌های ضد قصه استفاده می‌کند، بلکه ضد تعلیق و حتی ضد قصه و حتی ضد معنویت عمل می‌کند و به‌نوعی به‌جای جراحی روح، سلاخی روح می‌کند!




بر این اساس فیلم سینمایی «کشتارگاه» نه اثری نئورئالیسم ( Neorrealism ) است تا منتقد وضعیت فقر و وازدگی باشد، و نه آوانگارد ( Avant-garde ) است تا تفکر و سبک خاصی را به ارمغان بیاورد و حتی رئالیسم ( Realism ) هم محسوب نمی‌شود زیرا نفی‌کننده عاملیت علت و معلول است. چه اینکه فیلم‌نامه ضعیف کار هم مؤید همین نکته بوده و چه اینکه فیلم، سمبولیسم (Symbolism) هم محسوب نمی‌شود زیرا فاقد جزئیات است و ضعف قصه را خواسته است با تکنیک جبران کند.


مبتنی بر این دیدگاه، فیلم سینمایی «کشتارگاه» اثری بر بستر «جعل ظاهر بر باطن» است و نگاه توریستی و انضمامی به مظاهر انسان و سینما دارد. اثری که کاملاً یک زیست تصنعی سینمایی محسوب می شود و از این جهت به‌جای پل زدن با واقعیت، صرفاً به آن قلاب میزند تاکمی واقعی و رئالیست بودن را به یدک بکشد و خود را به گونه ای موجه جلوه دهد.



فیلم سینمایی «کشتارگاه» در واقع بزک کردن یک سطل زباله‌ای از تقدیرگرایی و خشونت آنومی جوانان و اثری به شدت زامبی پرور است که متاسفانه حتی بویی از هنر ناب و زیبا نبرده است؛ دُرست مانند همان سکانس چندش حمام کردن جناب متولی با بازی مانی حقیقی که موهای بدن عرق کرده را با اسپری خوشبوکننده، خوشبو می‌کند!



فیلم سینمایی «کشتارگاه» سعی دارد تا یک خراب شهر سینمایی با دیستوپیا را نشان ‌دهد. خراب شهری که متأسفانه به‌واسطه بازنمایی برخی معضلات اقتصادی چند سال اخیر، آنارشی و خشونتش را به‌کل جامعه سرایت داده و تصویرسازی خود را به کُلیت فضای موجود در جامعه اسلامی ایران سرایت می دهد و تلاش می کند تا قواعد تصویرسازی خود را به اجزا حاکمیتی تعمیم بخشیده و متولیان کشور را در قالب متولی کشتارگاه ترسیم نماید.



اینگونه است که می توان فیلم سینمایی «کشتارگاه» را یک متلک گُل‌درشت سیاسی دانست و از این جهت به عنوان مثال سکانسی که امیر در اهواز، در غروب خورشید داخل قطار است و سپس نمایی از گوسفندان کنار چاه نفت می‌بینیم که پشت سر دو الاغ سفید در حال حرکت‌اند؛ تصویری کاملا نمادین که در بهترین حالت می تواند ذهنیت گوسفند بودن ملت و پیروی ایشان از الاغ ها را دلالت نماید. مردمی که با وجود منابع مادی سرشار به خاطر پیروی از الاغ ها در شرایط تحریم، همچون گوسفند به‌زانو درآمده‌اند!



فیلم سینمایی «کشتارگاه» توهمی از یک فضای ماتریالیستی و جبرگرا، در یک مسلخ خونین و خطرناک است که در این توهم شیطنت‌آمیز، مردم بزرگ‌ترین قربانیان بوده و به ‌مثابه گوسفندانی در کشتارگاه که تدریجاً به قتل رسیده و پول و خون آن‌ها نردبانی برای به قدرت رسیدن متولیان می‌شود.




داستان فیلم سینمایی «کشتارگاه» به قاچاق دلار اختصاص دارد و صاحب کشتارگاهی به نام متولی را به تصویر می‌کشد که سه نفر از کارگران خود را در سردخانه کشته و اکنون به کمک نگهبان و پسر امیر او اقدام به دفن آنها می‌نماید. از سوی دیگر، متولی در شرایط تلاطم بازار دلار و طلا در حال قاچاق گوشت و دریافت عرض آن از مرزهای جنوب کشور است تا از این طریق بدهی‌های خود را صاف کند؛ درواقع او دلارهای خود را به تهران منتقل نموده و در قالب حواله، در بازار آزاد و بورس‌های گاراژی به فروش می‌رساند.


مهندس «متولی» موجودی رذل و بداخلاق و البته با ظاهری مذهبی و خیر است که با سرمایه بادآورده، بر مردم آقایی می‌کند و با وجود اینکه دوربین نظاره‌گر، در قالب دوربین‌های مداربسته، حرکات وی را ثبت می‌کنند، اما آن‌قدر صاحبِ سرمایه و قدرت هست، که به‌راحتی هرگونه سندی بر ضد خود را معدوم سازد و هیچ پلیس و قانونی هم حریف او نباشد. او، در این مسلخ مملو از دوربین با دیگر مسئولان کشور بر سرِ تقسیم قدرت همواره در جدال است و شغل ثابتش اختلاس و معاملات ارزی غیرقانونی و درنتیجه گران کردن کالاهای مصرفی مردم است.



اما قاعده دنیا در فیلم سینمایی «کشتارگاه» قاعده بی‌قانونی و شورش است و به یک تعبیر، ‌ در این اثر سینمایی با یک «زامبی لند» مواجهیم! که تمام افراد فیلم وحشی هستند و در یک ماکتی از آنارشی و کابوس، مسخ‌شدگی و جنون و... همگی دارند به سمت کشتارگاه می‌روند.



در فیلم سینمایی «کشتارگاه» هیچ سیر تحولی در کاراکترها وجود ندارد، حتی «امیر» یا همان پسر آرمان‌خواه معترض که شخصیتی فداکار است و از فرانسه دیپورت شده و اکنون پس از کمک به متولی در سر به نیست کردن جنازه‌ها موردت وجه او قرارگرفته و به‌ نوعی نوچه و دستیار او می‌شود. فرایندی که به صورتی نمادین با حضور او در گروه فوتبال سالنی متولی آغاز می‌شود و در ادامه به‌ عنوان گماشته او در تزریق دلار به بازار و کنترل‌کننده قیمت و قاچاقچی ارز و ... ادامه مسیر می‌یابد و به نوعی سیر فیلم درباره این است که «امیر» چگونه به زامبی تبدیل‌شده است. و از این جهت در واقع پیام «کشتارگاه» این است که حتی اگر معترض باشی، درنهایت فاسد و به جزئی از سیستم فاسد تبدیل می‌شوی!




بر این اساس در ایران زامبی لندی که در «کشتارگاه» به تصویر کشیده شده است؛ هیچ مزیت و پیشرفتی وجود ندارد؛ هیچ‌کس بر ضد فرد دیگر نیست و همه در یک راستا هستند، درواقع همه قربانی هستند؛ همه‌چیز چندش‌آور و مهوع و چرک و کثیف است. پس هرچند در نهایت همین «امیر» در «کشتارگاه» است که متولی را در اختیار خانواده هاشم و دختر او بانام اسرا به ‌عنوان نماد قوم عرب قرار می‌دهد تا ایشان را به سزای اعمال خود برساند؛ اما ایران بی‌رحم فیلم، مانع از هرگونه بروز رستگاری و عاقبت‌به‌خیری می‌شود. حتی دختر هاشم با بازی باران کوثری هم نمی‌تواند به نماد نفس لوامه امیر تبدیل شود.


یادمان باشد که «امیرِ کشتارگاه» یک خلاف‌کار معترف به تبهکاریِ خود در اروپای متمدن است و این در حالی است که شاید به باور ناتورالیسم سیاهِ سازنده، شرقی‌ها و بالاخص ایرانی ها همواره چندین درجه حیوان‌تر از غربی‌ها، و جهانِ متمدنِ غرب همواره بافاصله زیاد متمدن‌تر از جوامع دیگر است. بنابراین «امیرِ کشتارگاه» به عنوان نماد جواد ایرانی اگرچه می‌تواند غربی‌ها را دوست داشته باشد، اما هرگز قادر نیست متمدن رفتار کند، و به مهد آزادی یعنی فرانسه هم که پا می‌گذارد، خلاف‌کار از آب درمی‌آید!



این در حالی است که فیلم سینمایی «کشتارگاه» به وضوح بر مخاطب سینمایی خود حقنه می نماید که همین عقبة تمدنی امیر است که به‌ موجب آن، مردم کشورش در چنین کشتارگاهی گرفتار آمده و کاری از دستشان برنمی‌آید و این همان لگدمال کردن کرامت و عزت‌نفس یک ملت است، که به وی وسوسه می‌شود. درنتیجه چاره‌ای جز سرتاپا غربی شدن، برای رهایی از این وضعیت نمی‌یابد و در این راستا نخستین راهکاری که توسط کشتارگاه به مخاطب توصیه می‌شود، همکاری با اعراب، برای به دام انداختن و سپس قتل فوری متولی است و این گونه می باشد که فیلم از ظرفیت گُسل قومی برای نیل به این هدف استفاده می‌کند.




به عبارتی دیگر می توان بستر فیلم سینمایی «کشتارگاه» را هجمه به سبک زندگی اسلامی-ایرانی قلمداد نمود که با معاملات قاچاق ارز و گرانی‌ها ظاهرسازی می‌شود. از این جهت در «کشتارگاه» سبک زندگی منحطی به تصویر کشیده می شود که مردم همچون گوسفندان ایام می گذرانند و در زیر ساتور متولی منتظر ذبح شدن می باشند. مردمی بیچاره که سبک غذا خوردن، دورهم نشستن و حتی صحبت کردنشان، به‌سان وحوشِ جنگل یا بدتر از آنان می‌ماند؛ پس تا از چنین سبک زندگی پیروی می کنند، لابد حقشان است که قربانی شوند!


البته نکته جالب آن است که نوع نگاه «کشتارگاه» به انسان ایرانی از گونه ای فراگیر برخوردار بوده و از روش تصویرسازی و الکوی نگاه تروپیکالی مستشرقان به ملل اسلامی پیروی می نماید. از این جهت «کشتارگاه» حتی در نوع استفاده از ظرفیت گُسل قومی برای شوراندن انسان ایرانی عرب زبان، سعی می کند تا ایشان را به صورتی مبتذل نشان دهد تا مخاطب سینمایی با خود بیاندیشد که مردمِ این دیستوپیای حیرت‌زا، چه مردم متحجّر، بدبخت و عقب‌افتاده‌ای می باشند!



نوع نگاه «کشتارگاه» به سبک زندگی اسلامی-ایرانی سبب می شود تا اثر در تصویرسازی خود انسان ایرانی را به صورتی یکسان نمایش دهد. زنانِ پوشیده و عُزلت‌گزیده‌ای که هیچ کُنشی در جامعه ندارند و مردان بی‌عرضه‌ای که اصلاً تکیه‌گاه محکمی برای زن و فرزندان بیشمار خود نیستند. پسران خلافکاری که مایه دردسر کشورهای متمدن اروپایی می‌شوند و دختران درون‌مایه‌ای که در ساده‌ترین تعاملات اجتماعی، دچار رفتارهای دوگانه با جنس مخالف‌اند و اینگونه است که از منظر «کشتارگاه» ، ایران اسلامی از هر سو ویران است و یک انسان سالمِ متمدن در آن نمی‌توان یافت! و اساسا سبک زندگی اسلامی نخواهد گذاشت تا این جماعت، به انسان طراز غربی نزدیک شود!




البته با تمام این کینه‌توزی‌ها علیه انسان ایرانی، فقط یک صحنه است که در آن انسان ایرانی، مورد تأیید «کشتارگاه» قرار می گیرد و آن صحنه‌ای است که در یک نقشة از پیش تعیین‌شده، متولی به دام افتاده و فوراً به قتل می‌رسد و شاید این همان خواسته نهایی سازندگان اثر از انسان ایرانی باشد تا شورش نموده و متولیان را در درجه ۴۰! به فرجام یخ زدگی رسانند!


ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.