چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۴

تِکرار یا تَکرار تاریخ (۲)

تولید آثار شخصی با پول های ناشناخته/ لردهایی برای ترسیم فلاکت جامعه ایرانی!

تِکرار یا تَکرار تاریخ (۲)

سینماپرس: ۶۶ سال است که از ماجرای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی می‌گذرد؛ واقعه ای که در حافظه تاریخی عموم مردم ایران ثبت و ضبط گردیده و به عنوان یکی از اصلی ترین پروژه های نفوذ در تاریخ معاصر ایران شناخته می شود. پروژه ای که توسط شبکه بِدامَن (BEDAMN)، به عنوان یک شبکه مخفی رسانه ای و با کارکرد ویژه عملیات روانی در ایران اجرا گردید.

م. ر.شاه حسینی/ ۶۶ سال است که از ماجرای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی می‌گذرد؛ واقعه ای که در حافظه تاریخی عموم مردم ایران ثبت و ضبط گردیده و به عنوان یکی از اصلی ترین پروژه های نفوذ در تاریخ معاصر ایران شناخته می شود. پروژه ای که توسط شبکه بِدامَن (BEDAMN)، به عنوان یک شبکه مخفی رسانه ای و با کارکرد ویژه عملیات روانی در ایران گردید و توانست اراده و استحکام ملت ایران را در تقابل با قدرت های مستکبر جهانی به سکوت و خاموشی کشانده و خواست عمومی جامعه در کوتاهی دست انگلیس خبیث از فرایند تصمیم گیری و اعمال قدرت در ایران را با پذیرش حضور کابوهای آمریکایی تغییر داده و متحول سازد.



گفتارهای تاریخی حکایت از پایان ماموریت شبکه بِدامَن (BEDAMN) پس از کودتای ۲۸ مرداد و جایگزینی حاکمیت آمریکایی ها در مصادر قدرت انگلیسی ها داشته و این در حالی است که به هیچ عنوان نمی توان از ادامه پیگیری پروژه نفوذ و بسط حضور جریانی شبکه های قدرت در جامعه ایران چشم پوشی نمود. جریانی که حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه داده و منجر به تاسیس شبکه های جدید رسانه ای و با کارکردهای نوین عملیات روانی در کشور گردید و شاید عمق همین شبکه سازی و حضور موثر و قدرتمند جریان نفوذ بر بستر اجتماعی ایران بود که سبب شد تا امام امت در دیدار تیرماه سال ۱۳۷۳ هجری شمسی خویش با هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور به صراحت بیان فرمایند: انقلاب اسلامی نتوانست جبهه فرهنگ و هنر داخل کشور را مانند حوزه های صنعتی، نظامی و علمی فتح کند ...



به عبارتی دیگر؛ حضور موثر و توانمند شبکه هایی مشابه  شبکه بِدامَن (BEDAMN) در ایران پس از انقلاب اسلامی به نحوی در سراسر تاریخ چهل ساله گذشته قابل ملموس و عیان است که هر ناظری را با جدیدترین شیوه های پروژه نفوذ جریانی و شبکه ای با استفاده از ظرفیت های موجود و یا ایجاد شده بر بستر قدرت نرم (Soft power) دشمن آشنا می سازد؛ قدرتی که به واسطه عُمال داخلی خود در عمق جان حاکمیت وارد گردیده و در شقوق مختلف اقدام به تغییر و تحول در فرایند جامعه‌سازی (Community building) منطبق بر آرمان های اسلامی و ایرانی نموده و به واسطه فهم دقیق و منضبط و در عین حال بروز رسانی شده خود از رسانه (Media) و همچنین با تسلط بر ابزارهای جدید رسانه ای و شیوه های نوین عملیات روانی، اقدام به گسترش نفوذ و ایجاد شکاف میان ملت و حاکمیت می نماید.



باید توجه داشت که حضور موثر و اعمال قدرت نرم توسط شبکه هایی مشابه شبکه بِدامَن (BEDAMN) در ایران پس از انقلاب اسلامی در شرایطی است که استعمار نرم به واسطه حضور رسانه های مختلف و بالاخص رسانه های تبادلی، گستره ی ویژه ای یافته و به لحاظ صرفه جویی در زمان و هزینه ها و مهم تر، بازدهی بیشتر جایگزین استعمار کلاسیک گردیده و موضوعیت استقلال جوامع را به نحو ویژه ای با بحران مواجه ساخته است.




پس اگر چه موفقیت پروژه نفوذ و بسط حضور جریانی شبکه های نوین عملیات روانی در ایران پس از انقلاب، هیچ گاه منجر به براندازی و حذف قطعی حاکمیت در قالب هایی همچون کودتای ۲۸ مرداد نگردید؛ اما باید توجه داشت که عملکرد موفق پروژه نفوذ و حضور موثر شبکه های شِبه بِدامَن در ایران بود که سبب شد تا نظام جمهوری اسلامی درگیر و دار فتنه هایی همچون فتنه ۷۸ و یا فتنه ۸۸ شود. فتنه هایی به مراتب هوشمندانه و پیچیده تر از کودتای ۲۸ مرداد که در عرصه های مختلف اجتماعی، اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... ظهور یافته و تاثیرات آن عموما تمامی خواص و نُخبگان یک جامعه را در عرصه های مختلف اجتماعی در بر گیرد. فتنه هایی که موجب می شود تا عموم خواص جامعه دچار شَک شده و در چنین شرایطی، مسائل برای مردم و توده های اجتماعی مشتبه گردد.



موفقیت نظام سلطه در ایجاد فتنه هایی همچون فتنه ۷۸ و یا فتنه ۸۸ را می بایست به نوعی محصول عملکرد موفق پروژه نفوذ و حضور موثر شبکه های شِبه بِدامَن در دستگاه های فرهنگی عریض و طویل جمهوری اسلامی و به عنوان کارنامه ایشان قلمداد نمود؛ کارنامه ای که ماهیت فَشل متولیان فرهنگی را در کنار ساختارهای ناکارآمد فرهنگی کشور هویدا ساخته و نحوه اثرپذیری خاموش و قتل عام فرهنگی بسیاری از جوانان ایرانی را به واسطه محصولات فرهنگی و هنری غربی در قالب انیمیشن، فیلم سینمایی، مجلات، کتب، ماهواره و ... را در پس چهار دهه گذشته عیان می سازد.




بر این اساس حضور موثر شبکه های نفوذ با کارکردهایی مشابه شبکه بِدامَن (BEDAMN) پس از انقلاب اسلامی به نحوی پیچیده و گسترده می باشد که شاید نتوان به صورت واضح حوزه عمل و میزان تاثیرگذاری آن در بخش ها و در عرصه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و ... را از تفکیک داده و مشخص نمود. اما پُر واضح است که بنیان اصلی شبکه های مختلف نفوذ در طول چهل سال گذشته بر حوزه اقتصاد بنا نهاده شده و از این جهت نفوذ مالی در عرصه فرهنگ ایران زمین در دوران جمهوری اسلامی و در ادوار مختلف و زمامداری دولت های گوناگون تداوم داشته است. حضور مطبوعاتچی های قلم به مزد، تولید سرمایه گذاری و تولید آثار سینمایی معلوم الحال، حمایت از برگزاری کنسرت های هنجار شکنانه، گسترش تئاترهای مجهول لاکچری و ... و به طور کل حمایت از هنرمندان غربگرا بخشی از فعالیت های همیشگی و ادامه دار شبکه های مختلف نفوذ با استفاده از عرصه اقتصادی کشور می باشد.



حوزه ی اقتصاد و به طور کل مباحث مالی و پولی را می توان کپسید (Capsid) یا همان پوششی پروتئینی و زیستی ای فرض نمود که شکل واقعی تهدیدات را می پوشاند و اطراف و جوانب مختلف و اصولا ماهیت دشمنی را پوشش می دهد و سبب می شود تا نفوذ در ساختار درونی یک فرد و یا یک جامعه، به راحتی صورت پذیرفته و تهدیدات را همچون ویروس به داخل سلول های نظام و جامعه وارد سازد و یاخته یا سلول واحد بنیادین ساختاری و کارکردی تمامی اندام های فرهنگی، سیاسی، نظامی، امنیتی و ... را تهدید و حتی اُرگانسیم (Organism) یک نظام را متحول نماید.




این همه در حالی است که تمرکز ویژه شبکه نفوذ بر پتانسیل های موجود در عرصه اقتصادی کشور و استفاده دقیق از ظرفیت های حوزه اقتصاد و در عین حال غفلت و نا آگاهی برخی مسئولان و بعضا غرض و مرض و همراهی و هماهنگی برخی از متولیان رسمی فرهنگ و هنر با شبکه و جریان نفوذ، بالاخص در ربع قرن گذشته، بر کم و کیف پروژه نفوذ افزوده شده و در نهایت با نادیده گرفتن تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، جنگ فرهنگی و قتل عام فرهنگی و ... آشفته بازار کنونی را در عرصه فرهنگی کشور بوجود آورده و موجب گردیده تا در دوران حاکمیت ژنرال های بنفش، جامعه به سرعت در مسیر و به سمت ولنگاری فرهنگی سوق پیدا نماید و حتی اسباب رجزخوانی برخی عناصر معلوم الحال را در فضای فرهنگی و بالاخص سینمایی کشور فراهم سازد.


فیلم سینمایی لِرد را می بایست به عنوان نمونه ای از تولیدات سینمایی کشور در دوران ولنگاری فرهنگی قلمداد نمود؛ اثری به شدت سیاه و تلخ که به ترسیم جامعه ایران در فضایی کاملا ظُلمانی پرداخته و دایره شمولیت اجتماعی خود را به نحوی استعار گونه و در کادرهایی نظیر پرورشگاه ماهی و قالب شخصیت رضا با بازی رضا اخلاقی راد توسعه می بخشد که گویی کُلیت تمدن ایران در حال فروپاشی و مرگ در منجلاب بی قانونی و بی عدالتی حاکم بر کلیت نظام و تمام ساختارهای اجتماعی کشور گردیده است.



فیلم سینمایی لِرد بر خلاف عنوان انگلیسی آن یعنی A Man of Integrity نه تنها به روایت زندگی مردی از جنس صداقت نمی پردازد؛ بلکه سعی می کند تا در اوج غرض ورزی اقدام به روایت نحوه ی تغییر انسان ها در جامعه ایران نموده و نشان دهد که مردم ایران در سیکلی قرار گرفته اند که اساسا نمی توانند خوب بوده و سالم زندگی نمایند. پس انسان ایرانی محکوم به پلیدی است و حتی در صورت حفظ سلامت و صداقت خود در چرخه ای قرار خواهد گرفت که آن چرخه به طور طبیعی او را به یک ظالم مبدل می نماید.



بر این اساس فیلم سینمایی لِرد آنچنان وقیح است که حتی عنوان خود را در صورتی استعاری برگزیده و کارگردان اثر سعی می کند تا با گزینش عنوان لِرد که به معنی دُرد شراب یا ته نشستِ شراب است، حقد و کینه ی خود از حاکمیت مستقر را با بانگی رسا فریاد زند؛ حاکمیتی که تنها جُرمش عدم اقرار به سکولاریسم (Secularism) است! حاکمیتی که دولت مستقر در آن قطعا یک دولت سکولار (Secular state) است! دولتی کاملا سکولار که ریاست آن در همایش بیمه سلامت همگانی رسما اعلان می دارد که اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنید، ولو به خاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمی‌توان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد و...؛ دولتی که نه تنها به مشروب خواری و سگ نشینی و اعتیادهای گوناگون و روابط نامشروع رنگارنگ موجود در میان برخی خواص و نُخبگان مختلف اجتماعی و بالاخص جاری و ساری در میان طیف ویژه ای از سلبریتی ها و بعضی از سینماگران کاری ندارد؛ بلکه آنقدر شرایط را وِل و رها ساخته که بدون هیچ منعی اجازه می دهد تا کارگردان هایی همچون محمد رسول‌اُف بدون کسب مجوزهای قانونی اقدام به خلق اثری سینمایی نماید و پس از آن در کمال آرامش اثر سینمایی خود را به دوره گردی در جشنواره های مختلف جهانی بفرستد.



فیلم سینمایی لِرد از منظر مخاطب منصف محکوم است؛ البته نه به خاطر ساختار لُخت و حمایت کاملا علنی خود از فرقه ضاله بهاییت و حتی بیانیه خوانی بازیگر زن اثر به منظور ترسیم وجهه ای کاملا مظلوم و بی پناه از بهاییان در ایران و یا تصویرسازی اغراق گونه فیلم از خانواده ی بهایی اثر که به صورتی نمادین، تنها به جرم بهایی بودن دختران آن از مدرسه رانده و از دانشگاه جا می مانند و مردان ایشان از کار خود اخراج می گردند و در اوج بدبختی حتی نمی توانند در قبرستان مسلمانان دفن شوند و ... و یا حتی نه به خاطر ترسیم وجهه ای خشن و به شدت متعصب از مسلمانان و جامعه اسلامی که مبتنی بر تصویرسازی استعاره گونه اثر به عنوان جعفرآبادی  معرفی می گردند و ... و یا به خاطر تصویرسازی از کاراکتر پلید و ظلمانی عباس که قاتل دختر سه ساله خود بوده و در حال حاضر به عنوان عمله شرکت و در جهت مصالح کمپانی از هیچ اقدامی مضایقه نمی نماید و ... بلکه فیلم سینمایی لِرد محکوم است بخاطر ترسیم فلاکت مطلق و تصویرسازی از سیکل بدبختی در جامعه ایران؛ جامعه ای که در فیلم بقای تمدنی آن به پایان رسیده و از منظر سازندگان اثر ته نشین شدن مشکلات از بالاترین سطوح سیاسی به فرهنگ عمومی تسری پیدا نموده و از این جهت ایشان به صراحت بیان می دارند که جمهوری اسلامی در بحران مشروعیت مردمی برای ادامه حیات قرار دارد.



سوای نظر از حضور پُررنگ طیف بهاییت در ساختار حمایتی اثر و همچنین تمرکز طیف خاصی از منورالفکران جامعه سینمایی کشور  و ... در واقع نمی توان به صورت دقیق معین نمود که چه عاملی سبب می شود تا فیلم سینمایی لِرد (A Man of Integrity) در اوج سیاهی و در کمال ظلمت؛ سعی نماید تا تنها نقطه رهایی بخش جامعه و کورسوی حفظ تمدن ایران را فراغت از دین و رجعت به سکولاریسم (Secularism) معرفی نماید؛ راهکاری که در فرای القای مستقیم و در روح اثر بر عمق جان مخاطب نشسته و از این جهت است که اثر از همان سکانس ابتدایی خود به سراغ مسجد رفته و دو جوان را به تصویر می کشد که از طرف مسجد برای کشف مشروبات الکلی به شکل ناگهانی وارد خانه رضا اخلاقی راد می شوند و ... و این در حالی است که حقد و کینه از مسجد سبب می شود تا این اثر در سکانس پایانی خود نیز مجددا به سراغ مسجد رفته و سکانس تغییر و تحول منفی رضا و جذب او توسط شرکت و جایگزینی او با شخصیت عباس در نقش ظالم در این مکان منعقد گردد.




جالب آن است که در شرایط ولنگاری حال حاضر در عرصه فرهنگ و هنر، حضور موثر شبکه های نفوذ با کارکردهایی مشابه شبکه بِدامَن آنچنان بی شرمانه و بدون تعارف گردیده که نهاد به اصطلاح صنفی همچون خانه سینما در اعتراض به پیگیری حکم قضایی یک مجرم بیانیه صادر می کند و حتی برخی از طیف سینمایی اقدام به قشون کشی خیابانی نموده و یا آنکه اثر بدون مجوزی همچون فیلم سینمایی لِرد در شبکه های معاندی همچون بی بی سی فارسی به اکران عمومی گذاشته می شود و پس از این نمایش، سرمایه گذار اثر در رسانه ملکه انگلیس حاضر شده و به محاکمه رسمی نظام اسلامی مبادرت می ورزد.




ادامه دارد...

                                       

نظرات

  • ۱۳۹۸/۰۵/۲۴ - ۱۲:۰۴
    0 0
    زمانى مسعود کىمىاىى فىلم سفر سنگ را به سختى و با مشکلات زىاد ساخته بود که قبل انقلاب همى مشابه تهمت هاى شما را به اىشان مى زدند و حالا هم شما اىن تحمت ها را به کارگردان دىگر مى زنىد واقعا تارىخ تکرار مى شود

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.