شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۵

نقد فيلم: از نگاتيو تا کاغذ/ 2

نقد يا مرور؟ مسئله اين است

نقد فیلم

ساسان گلفر


فضاي مغازه فروش سوسيس و کالباس در روزهاي آخر پاييز به شدت از نقادي سينمايي تأثير پذيرفته بود. مشتري هاي صبحگاهي، رامين را پشت پيشخوان موقع خواندن «سينما به روايت اسلاوُي ژيژک» غافلگير مي کردند و وقتي او کتاب را پنهان مي کرد و سراغ ويترين هاي پر از کالباس مي رفت، جمله اي مثل «امر بفرماييد، ابژه مورد نظرتان در کدام طبقه بندي جاي گرفته» از او مي شنيدند و دست آخر با عبارتي مثل «روز عالي متعالي» بدرقه مي شدند. با اين حال، نه خواندن آن کتاب باعث شد که رامين دست به قلم ببرد و يک جمله درست و حسابي بنويسد و نه «هنر امر متعالي مبتذل» انگيزه تازه اي براي نوشتن به او داد.

چند روزي بر همين منوال گذاشت و چند فيلمي هم رؤيت شد اما جز اندکي پول نقد که گاه و بيگاه روانه صندوق فروشگاه مي شد، از نقد ديگري خبري نبود. بالاخره عصري رسيد که در يکي از همان «ساعات نااميدي» بي مشتري، جيرينگ جيرنگ زنگوله هاي چيني بالاي در برخاست و سر و کله کم موي آقاي عالي منش در آستانه آن پديدار شد. اين بار به ترکيب جليقه اخرايي و پيراهن خرمايي و کفش کهنه طوسي و سبز او يک کاپشن نازک خاکستري هم اضافه شده بود که سر و وضعش را بي ريخت تر از قبل جلوه مي داد. رامين ترجيح داد اول به حساب همان يک کيلو ليونر و نيم کيلو سالامي برسد و بعد به سراغ اصل مطلب برود.

وقتي تعارف ها به پايان رسيد و حساب ها تسويه شد، دو جلد کتابي را که از همه پنهان مي کرد روي پيشخوان گذاشت و گفت: «اين هم کتاب هايي که گفته بوديد.» عالي منش نگاهي انداخت و اخمي به چهره آورد که عينک ته استکاني و سبيل حنايي رنگش را به هم نزديکتر کرد. «من گفته بودم؟ آها، بله. شما همان بوديد که مي خواستيد نقد فيلم بنويسيد؟ فکر مي کنم گفتيد فوق ليسانس روانشناسي داريد.»
- روانشناسي باليني.
- بله بله. من اينها را معرفي کردم تا در مورد تحليل آثار سينمايي ديد پيدا کنيد. فکر کردم مثلاً با توجه به تحصيلاتتان ممکن است افکار ژاک لاکان يا پساساختارگرايي برايتان جالب باشد. ولي منظورم اين نبود که لازم است اينطوري بنويسيد. در واقع من با خيلي از نظرهايي که ژيژک در اين کتاب ها و مقاله ها داده، مخالفم و به خيلي وقت ها نظرم مي رسد که دارد مغلطه مي کند و آسمان ريسمان مي بافد.

يکي از آن دو کتاب باريک را برداشت و ورق هايش را به سرعت برق از زير انگشت شستش گذراند. ادامه داد: «در اين حوزه هيچ نظري مطلق نيست. تقريباً همه چيز به نويسنده اش بستگي دارد و اينکه او پيرو چه مکتب يا نگره اي است يا اصلاً براي چه و در چه شرايطي دارد قلم مي زند. شما کار خودتان را بکنيد. حالا، چيزي هم نوشتيد؟
- نه. اصلاً.
- فکرش را مي کردم. متوجه شديد که چرا مي خواهيد بنويسيد؟
- فکر مي کنم يک ضرورت دروني باشد. مي خواهم درباره فيلم ها نظر بدهم.
- خب، اين انگيزه نسبت به چيزي که جلسه قبل مي گفتيد، خيلي بهتر است. پس با «مرور» شروع کنيد.
- مرور؟

عالي منش کتاب را سر جايش، صاف روي کتاب ديگر گذاشت و در حالي که با دقت لبه هاي دو کتاب را در يک راستا قرار مي داد، گفت: «بله. مي پرسيد مرور ديگر چه صيغه ايست؟ در واقع اکثر مطالبي را که اين روزها به عنوان نقد فيلم مي خوانيم، بهتر است «مرور» بناميم تا «نقد». ما از کلمه «مرور» معادل واژه Review فرنگي ها – البته منظورم انگليسي زبان ها است نه فرانسوي ها- استفاده مي کنيم. تفاوت اساسي «مرور» با «نقد» از لحاظ کاربردي اين است که مرور يک فيلم معمولاً قبل از تماشاي آن خوانده مي شود و خواننده با خواندن اين مرور متوجه مي شود که اصلاً فيلم با علاقه و سليقه او جور در مي آيد يا نه و سرنخي به دست مي آورد که مثلاً پول بليط سينما براي تماشاي يک فيلم بخصوص بپردازد يا نه. به همين خاطر بيشتر مطالب سينمايي که منتقدان در نشريات و براي عموم مردم مي نويسند، مرور هستند. نقد فيلم را معمولاً بايد بعد از تماشاي فيلم خواند و بيشتر در نشريات تخصصي و براي آکادميسين ها ، هنرمندان و مخصوصاً خود سازندگان يک فيلم خاص است که کاربرد دارد. نقد، بخش هايي از يک فيلم را مي گيرد و با دلايل و مستندات نشان مي دهد که فيلم احتمالاً چطور مي توانست بهتر از اين که هست، باشد.»

نفسي تازه کرد، به ساعتش نگاه کرد و ادامه داد: «معلوم است که مرور و نقد جنبه هاي مشترکي دارند ولي تفاوت هاي اساسي ساختاري هم ميان آنها وجود دارد که اگر چند مورد از هر دو را بخوانيد و کنار هم بگذاريد، احتمالاً خودتان متوجه مي شويد. خلاصه اينکه در نقد فيلم به جنبه تجزيه و تحليل بيشتر پرداخته مي شود ولي در مرور، معرفي عوامل و عناصر اهميت بيشتري دارد.» نگاهي به در انداخت.

دورخيز کرد که برود اما انگار نکته اي يادش آمد. به طرف رامين برگشت و گفت: «مي دانيد، فاجعه اغلب وقتي اتفاق مي افتد که نويسنده همه اينها را با هم قاطي مي کند، يا فراموش مي کند که اصلاً براي چه و در کجا و براي کدام مخاطب دارد مي نويسد. آن وقت متوجه مي شويد نوشته اي نيمچه تحليلي ولي بدون پايه و اساس محکم در دست داريد يا مطلبي را مي خوانيد که قرار بوده يک مرور خوب باشد، ولي آنقدر با واژگان قلمبه سلمبه پر شده است که خواننده بعد از خواندن دو-سه سطر، عطايش را به لقايش مي بخشد و مي گويد: ما که چيزي نفهميديم، اما عجب نويسنده باسوادي بود!»

پ پ/ ع ک


ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.