دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۶

گفت‌وگوی افشین هاشمی با سینماپرس 2/

پولدار می شوند ،می روند سراغ بقیه / نقش قاتل حرفه ای می خواهم

افشین هاشمی در نشست  فیلم سینمایی آزمایشگاه در خبرگزاری سینمای ایران

افشین هاشمی در بخش دوم گفت و گو خود اشاره می کند اصلا برای تجربه زندگی های متنوع بازیگر شده «بازیگر اگر می خواست همه ش خودش باشد که خانه اش بود و خودش بود!» علاوه بر این از آرزوهایش و دلیل نوشتن داستان می گوید.

وقتی پولدار می شوند می روند سراغ بقیه
در کارنامه هاشمی کار با کارگردان های کار اولی بسیاری دیده می شود. «آزمایشگاه» با حمید امجد، «پابرهنه در بهشت» با بهرام توکلی، «لطفا مزاحم نشوید» با محسن عبدالوهاب، «میگرن» با مانلی شجاعی فر و ... وی در مورد علت این همکاری ها می گوید: «این را به شوخی و جدی با هم می گویم. کار اولی ها معمولا پول ندارند و نمی توانند سراغ ستاره ها بروند. کم هوش ترهایشان آن هایی اند که به دفاتر بد فیلم تن می دهند و بازیگرانی می آورند که فیلمشان نابود می شود. بازیگرانی که می خواهند کار خودشان را بکنن که ترکیب می شود با نابلدی و کم هوشیِ کارگردان و نتیجه می شود یک فیلمِ بد. باهوش ترها می گویند حالا که پول نداریم برویم جایی که به خاطرِ عشق شان از پول میگذرند؛ و می آیند تئاتر! البته خیلی شان وقتی پولدار شدند می روند سراغ همان هایی که از اول آرزو داشتند بازیگرشان باشند. شوخی جدی ای که گفتم مالِ این دو جمله آخر بود!»


اگر نقش یک قاتل حرفه ای داشتید به من پیشنهاد بدهید
از هاشمی در مورد تنوع نقش هایی که بازی کرده می پرسم. اینکه چقدر این تنوع از روحیه تئاتری اش نشات می گیرد. او مخالف است و می گوید: « من اصلا تقسیم بندی تئاتر و سینما ندارم. فکر می کنم این از روحیه بازیگرانه است. بازیگر دوست دارد متنوع باشد. اصلا برای همین بازیگر شده است. اگر می خواست همه ش خودش باشد که خانه اش بود و خودش بود! بازیگر شده که چیزهایی باشد که نیست. زندگی هایی را تجربه کند که نکرده. در قصه هایی قرار بگیرد که نبوده. اصلا برای همین بازیگر شده. مثل یک کودک که با عروسک هایش بازی می کند و قصه هایی خلق می کند که خودش قهرمانش است و درنتیجه می تواند پرواز کند، بجنگد یا عاشق شود. من این کار را در کودکی ام زیاد می کردم.  باغ وحش داشتم و حیوانات برایم اسم داشتند. بازیگر هم همین است. می خواهد با این نقش ها بازی کند. تخیل می کند. بازیگری همین تخیل است. اینکه تو جای آن آدم ها قرار بگیری. ما چطور می شود بازیگر باشیم و هی خودمان را بازی کنیم. آنوقت کارمند می شویم یک جورهایی. من بازیگری را با تنوعش می فهمم چون این طوری است که چیزهایی در آن کشف می کنم.»

او در موردِ این که نقشِ منفی هم بازی می کند یا نه می گوید: «اگر نقش یک قاتل حرفه ای نوشتید که همه آدم ها را می کشد و همه از او متنفرند، خواهش می کنم حتما به من پیشنهادش کنید. خیلی دوست داشتم که یک اسلحه داشتم و مثل آدم های وسترن و گنگسترها آدم می کشتم، اما خب در زندگی واقعی دوست ندارم خون از دماغ کسی بیاید. من ببینم یک بچه در خیابان گریه می کند گریه ام می گیرد. زنی را ببینم گریه می کند طاقت نمی آورم. خب چطور می توانم هم آدمی باشم که آن عاطفه ام ارضا شود که آدمکشانه اسلحه بکشم و در عین حال به هیچ انسانی لطمه ای نخورد؟ فقط می توانم بازیگر باشم! یا رمان بنویسم تا آدم های قصه ام، در تخیل این کارها را بکنند. مثل خواب ها. در خواب ها ما کسانی را می بینیم که دوستشان داریم. صبح بلند می شویم می گوییم: وای من دیشب خواب این را دیدم! خب ما بازیگریم. بازیگری می کنیم که این خواب ها را ببینیم.»

نویسندگی از بازیگری ام می آید
افشین هاشمی نویسنده است. گاهی داستان منتشر می کند و گاهی مشغول نوشتن نمایشنامه است. از او در مورد تاثیر نویسندگی بر بازیگری اش می پرسم: «من یک بازیگرم. نویسندگی ام از بازیگری ام می آید. من جای شخصیت هایم بازی می کنم. اما بعدتر نویسندگی به بازیگری ام کمک کرد. مثلا یکی ازاولین متن های جدی ام بعد از «اوهام» ـ که خیلی دری وری بود! ـ «درستکارترین قاتل دنیا»ست. یکبار داشتم در خوابگاه گایانه بالت آرام خاچاطوریان را گوش می دادم (موسیقی تندی که ملودی اش را اجرا می کند) که ناخوداگاه بلند شدم و شروع کردم به بازی؛ نقش یک راننده تاکسی. موسیقی که کند شد، تاکسی خراب شد! این صحنه عینا در «درستکارترین قاتل دنیا» آمد. در اجرا حتی از همان موسیقی استفاده کردم.»

بحث به موسیقی کشیده می شود. خیلی ها می گویند هاشمی کمانچه را در مکتب استاد علی اصغر بهاری آموخته است. خودش این مسئله را اینگونه روشن می کند: «نه غلط است. خیلی غلط است. من در سال 68 نوازندگی کمانچه را پیش سعید فرج پوری شروع کردم و دیگر پیش کسی نرفتم. در زمانی که آبادان درس می خواندم و ردیف ها را یاد گرفته بودم آرزویم شده بود که پیش آقای بهاری بروم. تصمیم داشتم ترم که تمام شد در تابستان بروم خدمت ایشان. همان زمان ایشان فوت کرد و من آرزو به دل ماندم. هیچ گاه حتی از نزدیک ایشان را ندیدم.»


آرزو دارم یک فیلم موزیکال بسازم
می خواهم بدانم کسی که خودش موسیقی می داند چقدر در موسیقی فیلم هایی که بازی می کند دخالت دارد که پاسخ سوال به جاهای جالبی کشیده می شود: «من هیچگاه در هیئت یک سازنده موسیقی فیلم قرار نگرفتم. اما به دلیل آشناییم با موسیقی چند نمایش موزیکال کار کردم. آرزویم این است که یک روز یک فیلم موزیکال بسازم. ایده اش را هم دارم! تهیه کننده باشد می روم می نویسم.»

خیلی طبیعی است که از هاشمی با سابقه کار در همه عرصه های پشت و روی صحنه بپرسم خب  پس کی در سینما کارگردانی می کنی و او با لبخندی عجیب که نشان دهنده این است که دارد کارهایی می کند بگوید: «یک کاری که موزیکال نیست! حتا شاید واقعگرا! که آدم ها معمولی حرف می زنند!»


از سالن اصلی بیا تالار وحدت!
صحبت دوباره به «یه حبه قند» برمی گردد. به اینکه چرا بازیگران تئاتر با اینکه به غلو در بازی معروفند اما در فیلم های رئال بیشتر بازی می کنند. هاشمی تفاوتی در بازی تئاتر و سینما قائل نیست. هاشمی می گوید: «شوخی مان سر «یه حبه قند» همین بود. چون همه بازیگر تئاتر بودند می گفتم: پونه، داری توی سالن اصلی بازی می کنی، بیا تالار سایه! یا الان خوب است، سالن اصلی هستی! یک سر بزن تالار وحدت! یک کم بیشترش کن!»


ادعا می کنم پس هستم
برای خیلی ها بازی های کوتاه هاشمی جای سوال دارد؛ هم در«وقتی همه خوابیم» بهرام بیضایی و هم در«یه حبه قند». خودش دلیل بازی در «یه حبه قند» را این می داند که :«آقای میرکریمی دوست داشت همه یک جوری در فیلم باشند. درباره ی فیلمِ آقای بیضایی هم خیلی ها ادعا می کنند ما حاضریم بیاییم سر صحنه جارو بکشیم ولی تا نقش اصلی نباشد نمی آیند. من ادعا می کنم برای بهرام بیضایی یک پلان هم بازی می کنم و کردم! ادعا دارم برای میرکریمی یک پلان هم بازی می کنم و کردم. یک حرفی می زنی باید پایش وایسی دیگر. نمی شود بگویی استاد! ما دوست داریم از پشت صحنه تان رد شویم، اما بعد بگوییم نه چون نقش کوتاهی ست من در فیلمتان بازی نمی کنم!»

وقتی شوهر فیلم معتاد است
هاشمی همه نقش ها را خوب از آب در می آورد. و این خوب بازی کردنش انگار فارغ از خوب کارگردانی کردن کارگردان هاست. او در مورد وابستگی اش به کارگردان و متن معتقد است: «من اصلا بازیگری را که بگوید من به کارگردان کاری ندارم نمی فهمم. به نظر من بازیگر باید مثل زن سنتی باشد. ما باید ببینیم شوهرمان چه می گوید. این به این معنی نیست که از خودش خلاقیت ندارد. مثل تمام زن های سنتی که خلاقند و بلدند شوهرشان را و همه زندگی را مدیریت کنند. ما بازیگریم و باید چشم بگوییم. من دارم فیلم کارگردان را بازی کنم، فیلم خودم که نیست. بازی های خودم را در فیلم خودم، هر وقت که ساختم، بازی می کنم. اگر یک کارگردانی را قبول نداری چرا اصلا رفته ای بازی می کنی؟ یک وقت است می بینی زن خوبی ست اما شوهر معتاد از آب در آمده! نمی شود بچه ها را ول کرد که آن ها هم مثل پدرشان معتاد شوند. آنوقت خودت مدیریت می کنی! این هم ممکن است ولی برای من تا به حال اتفاق نیافتاده است.»

چه نقش‌هایی که از دست داده‌ام
آخرین حرف های ما در مورد جایزه هایی‌ست که افشین هاشمی به عنوان بازیگر تئاتر و سینما گرفته است. یک سیمرغ و یک جایزه خانه تئاتر و یک جایزه بین المللی جشنواره پراگ از مهمترینشان هستند. خودش می گوید: «جایزه مالِ بعد از بازی کردن است. ترجیح می دهم به نقش هایی فکر کنم که هنوز بازی نکرده ام و باید بازی کنم. اگر خوب بازی کنیم جایزه ها خودشان می آیند، به فکر کردن و نکردنِ ما هم کار ندارند. و البته چه نقش هایی که از دست داده ام: آسیابان و زنِ آسیابانِ «مرگ یزدگرد» بیضایی، ناخدا خورشیدِ تقوایی، مش حسنِ «گاو» مهرجویی، قیصر کیمیایی،  و خیلی های دیگر...»


رو به روی تئاترشهر از افشین هاشمی خیلی سریع خداحافظی می کنیم. هاشمی یک پای ثابت کنسرت های موسیقی ست. طبیعی ست که نباید کنسرت حسین علیزاده را از دست بدهد.



گفت‌وگو از نفیسه علوی


انتهای پیام/ع/

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.