فاطمه سادات ناظمی/ «چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» در حالی فعالیت خود را در روز دوشنبه ۲۸ مهرماه پیگیری نمود که متاسفانه غلبه «ناهنجاریهای بصری» بر پیکره این رویداد مهم سینمایی و در فضاهای تحت کنترل آن از شدت خاصی برخوردار شده بود و این همه در کنار فضای محیطی غربزده و شالوده متعارض «ایرانمال» با «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» و همچنین عدم دقت و هزینهکرد لازم این دوره از «جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» برای غلبه بر این فضا به واسطه طراحی و اجرای دکوراسیون و ... موجب شده بود تا روند حرکتی کلی این رویداد در مسیر «سکولاریسم» برجسته شود و حتی زحمات صورت گرفته تیم اجرایی و مشخصا تمرکز دبیرخانه بر انضباط رفتاری و اجرای رویدادی منسجم و کاملا قابل پیشبینی و برنامهریزی شده «جشنواره چهل و دوم» را تماما به تسهیلگری در این مسیر وانمود سازد. مسیری که میتوانست با اقدام عاجل و به دور از هرگونه برخورد فیزیکی به سرعت اصلاح شود و مشخصا با «توقیف کارت» و ممانعت از ورود و عدم پذیرش و میزبانی از افراد هنجارشکن، به عنوان یک اقدام بسیار موثر و کاملا اجرایی مورد پیگیری سریع متولیان برگزاری «جشنواره چهل و دوم» واقع شود. اقدامی که بدون ایجاد هرگونه تشنج و برخورد فیزیکی خاصی، میتوانست به سرعت فضای فرهنگی جشنواره را بازیابی نموده و حریم «چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» را تا حد بسیار زیادی از لوث حضور و نمایش گسترده «ناهنجاریهای بصری» خلاص نماید.
سوای نظر از توجه به «ناهنجاریهای بصری» و فضای عمومی و اختصاصی «غیرعفیفانه» این رویداد؛ تحلیل و بررسی کیفیت تولیدات عرضه شده در «چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» یک نیاز ضروری و واجب برای این رویداد تاثیرگذار سینمایی است. رویدادی که حالا در روز دوم برگزاری و پس از تقریبا یک دوره نمایش تمامی آثار در ۸ سئانس اکران و در ۸ سالن نمایش، توانست چشمانداز روشنی از وضعیت آثار و تولیدات عرضه شده به «جشنواره چهل و دوم» را به نمایش بگذارد و ماهیت فاجعه تشدید شده در سالهای اخیر و افتادن مسیر تولیدات «سینمای کوتاه ایران» به وادی «سکولاریسم» را عیان سازد.
غلبه هژمونی جریان شبهروشنفکری و حتی سرمایهگذاری جریان غربزده در عرصه تولیدات «سینمای کوتاه» موضوعی آنچنان واضح است که حالا صراحت این حضور برجسته را میتوان در سئانسهای مختلف و در لابلای باکسهای مختلف از آثار حاضر در «بخش مسابقه سینمای ایران» مشاهده نمود. باکسهایی که با چند عنوان اثر به ظاهر متفاوت و بعضا حتی برخوردار از تنوع ژانری شکل گرفتهاند؛ اما متاسفانه یکی از موضوعاتی که در اغلب آنها مشترک و قابل مشاهده میباشد، داستانگویی و روایتگری پیرامون موضوع «خیانت» و «تجاوز» است. موضوعی که نه به عنوان یکی از سوغاتهای فرهنگی غرب و سبک زندگی مُدرن، بلکه به عنوان یکی از موضوعات جاری و ساری در زندگی عادی تودههای مختلف اجتماعی مورد تصویرسازی واقع میشود و در نهایت بدون ارائه راهحل و ترسیم علاج این آفت به واسطه تمرکز و مراجعه به آموزههای «سبک زندگی اسلامی و ایرانی»، ذهنیت طیف مخاطبان این آثار را بیچاره در پذیرش الگوی «لسه فر» (Laissez-faire) بر بستر پذیرش «اباحهگری» یا همان آزادی مطلق از تمامی شئون و قیود اخلاقی و مبتنی بر بنیانهای تفکر «سکولاریسم» مینماید.
در این میان نکته حایز اهمیت، عبور این جریان فیلمسازی از فاز قباحتزدایی و داستانگویی پیرامون موضوع «خیانت» و «تجاوز» است. موضوعی که اگرچه اصل تصویرسازی و روایتگری از آن زمانی در چارچوب «ترویج فحشا» مورد دغدغه و تذکر واقع میشد؛ متاسفانه با تساهل و تسامح صورت پذیرفته طی دو دهه اخیر، حالا آنچنان ماهیت واقعی خود را به عنوان عارضهای برآمده از «سبک زندگی مُدرن» میپوشاند و به نمایش سرایت آن به «سبک زندگی سنتی» در قالب آثاری همچون فیلم کوتاه «به صدای زمین گوش کن» و یا با لایههای فمینیستی غلیظ و در کالبد زن سنتی در قالب آثاری همچون فیلم کوتاه «هایکپی» جای میدهد که گویی اساسا این امر رایج و فراگیر در میان اقشار مختلف از «جامعه اسلامی ایران» است و هیچ خانوادهای، حتی عاشقانهترین و دلدادهترین آنها مصون نبوده و اساسا تصور عدم درگیر نبودن بخش یا گروهی ازجامعه به «خیانت» و «تجاوز» برآمده از یک ذهنیت متوهمانه است! البته باید توجه داشت که این تصویرسازی ویژه در نهایت منجر به ارایه راهکار میشود و با نسخهپیچی و پیام «غیرتزدایی» از مرد ایرانی و «عفتزدایی» از جامعه ایران برای عبور از تبعات روحی و روانی این موضوع برای مخاطبان این آثار همراه میگردد!
تمرکز بخش گستردهای از تولیدات «فیلم کوتاه» بر حقنه مبانی «شَمَنباوری» اتفاقی نامبارک و البته بسیار مشکوکِ دیگری است که مشخصا طی چند سال اخیر و به واسطه تمرکز مدیریت سابق «انجمن سینمای جوانان» بر موضوه تکثر ژانر و تنوع بخشیدن به فُُرم تولیدات فیلم کوتاه صورت گرفته است. تمرکزی که با غفلت از محتوا، منتج به تولید آثار مجعولی میشود که بعضا حتی در پس خود به ترویج باورهای «شیطانپرستی» (Satanism) در جامعه مخاطبان اینگونه آثار میگردد. اتفاقی که متاسفانه از مصادیق متعددی در تولیدات عرضه شده «جشنواره چهل و دوم» برخوردار است و با تصویرسازیهای خاص و تلفیق التقاطی آن با ویژگیهای ملموس و قابل دسترسی در «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» و بالاخص موضوع «جنیان» صورت پذیرفته و در اکثریت آثار دلهرهآور و معمایی و فانتزی قابل مشاهده میباشد. آثاری که بعضا به سبب فُرم هنری، از ماهیت الهامبخشی برخوردار بوده و در صورت عدم مدیریت لازم، میتواند در آیندهای نه چندان دور، حجم تولیدات شیطانپرستانه را فزونی بخشد و بیان نمادین آنها را به ادبیات صریح و بیپرده تبدیل یا حتی با جعل داستانهای ایرانی و اسلامی پیوند زند و ...؛ از این جهت لازم است تا بازنگری جدی در مدیریت نگاه ژانرمحور صورت پذیرفته و با تمرکز بر محتوا، روایتگری به اولویت اصلی مبدل گردد.
البته باید توجه داشت که غلبه هژمونی جریان شبهروشنفکری و حتی سرمایهگذاری جریان ضدانقلاب اسلامی در عرصه تولیدات «سینمای کوتاه» چیز جدیدی نیست؛ اما متاسفانه این امر طی سالهای اخیر و به واسطه کمسوادی و سهلانگاری متولیان این عرصه به عنوان مدیرانی با ظاهری موجه و برآمده از درون «جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» مشروعیت یافته و حالا همین مشروعیتیابی است که موجب تولید آثاری همچون فیلم کوتاه «پیامبَر» گردیده است. اثری که با برخورداری از بودجه و امکانات «مرکز فیلم جوان سوره» به عنوان یکی از صدها مرکز و مجموعه وابسته به «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» و ارتزاقکننده از «بودجه فرهنگی انقلاب اسلامی» تولید شده. اثری که با حضور همزمان در «بخش مسابقه سینمای ایران» و همچنین «بخش فیلمهای اقتباسی چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران» و به شیوه و مُدل «نئوانقلابیگری» سعی مینمود تا با واقعنمایی از یک داستان تخیلی و پُر از ایراد منطقی و باگهای روایی، مخاطب خود را با اثری جذاب مواجه سازد. اثری با یدک کشیدن عنوان «اقتباسی»، خواسته و یا ناخواسته در مسیر ترویج «سکولاریسم» گام بر میدارد و متاسفانه در نهایت تفکر «اسلام منهای روحانیت» را به عمق جان مخاطب خود حقنه میسازد. اثری که با بیدقتی و عدم نظارت نهاد سرمایهگذار خود به سراغ روایت داستان تحویل پیکر یک شهید نوجوان به خانوادهای در اطراف نجفآباد اصفهان میرود و در این مسیر با دامن زدن بر موقعیتِ تناقضآمیز میان روحانیت و رانندهی بنیادِ شهید، این دوگانه رفتاری را به عدم درک و مفاهمه روحانیت از تودههای اجتماعی گره زده و این همه را در نهایت با ترسیم موجودیتی پشیمان از ایشان به واسطه قاب گرفتن از سکانس برداشتن عمامه و عرقچین از سر، به صورتی صریح بیان مینماید و این همه را به گونهای ناجوانمردانه با تصویرسازی از پرورشیافتگی شهدای انقلاب اسلامی بر بستر نوارهای موسیقی و هدایت یافتگی ایشان بدون درک محضر روحانیت و به واسطه گوش سپردن به نواهایی همچون «نصرالله معین نجفآبادی» پیوند میزند و در نهایت فیلم تولید شده توسط «حوزه هنری» را با قطعهای از آلبوم «کعبه معین» و پخش کامل ترانه «تو مکه عشقی و من عاشق رو به قبلهتم و ...» به پایان میرساند!
ارسال نظر