محمدعلی سلیمانی/ شب ۳۱ شهریورماه و همزمان با فرارسیدن چهل و پنجمین سالروز هفته دفاع مقدس، مراسم رونمایی از فیلم سینمایی «ماهی در قلاب» به عنوان نخستین محصول مشترک سینمایی ایران و تاجیکستان، با حضور جمعی از مسئولان فرهنگی و دیپلماتیک در مرکز همایشهای بینالمللی سازمان صدا و سیما برگزار شد. این اثر با مشارکت شرکتهای تولید فیلم از دو کشور و حضور بازیگران و عوامل تاجیکی، به نمایش درآمد. فیلمی که بیشتر از آنکه ماهی باشد، شبیه قلابی بود که تماشاگران را به دام کسالت انداخت.
در این مراسم اگر چه شخصیتهای موجه و صاحب فکری همچون دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر نظامالدین زاهدی سفیر تاجیکستان در ایران، و دکتر پیمان جبلی رئیس سازمان صدا و سیما، ضمن ایراد سخنرانیهایی، بر اهمیت گسترش تعاملات فرهنگی میان کشورهای فارسیزبان تأکید کردند. اما در نهایت آنچه روی پرده رفت، بیشتر شبیه تمرین دانشجویی در کلاس «سینمای تجربی» بود تا محصولی بینالمللی.
با وجود ارزشمندی اصل همکاری فرهنگی میان ایران و تاجیکستان، فیلم «ماهی در قلاب» از منظر فنی و هنری با ضعفهای قابل توجهی مواجه بود و اساسا در حوزههای صدا، تصویر، کارگردانی، بازیگردانی و فیلمنامه، فاقد استانداردهای رایج سینمای ایران بوده و حتی در مقایسه با تولیدات کمتر شناختهشده سینمای تاجیکستان نیز عملکردی ضعیفی داشت.
پس اگر چه تهیهکننده «ماهی در قلاب» در سخنانی اعلام کرد که بودجه تولید بسیار محدود بوده است، اما باید توجه داشت که بیان چنین علتی برای توجیه ضعفهای «ماهی در قلاب» فاقد وجاهت است و حتی آثار کمهزینه نیز میتوانند با بهرهگیری از خلاقیت و انسجام روایی، تجربهای رضایتبخش برای مخاطب رقم بزنند؛ امری که در «ماهی در قلاب» محقق نشده و به وضوح تماشاگران این اثر با احساس خستگی و بیتفاوتی سالن را ترک خواهند کرد.
«ماهی در قلاب» در ژانر جادهای ساخته شده و داستان آن حول محور شخصیت با نام «صمد» شکل میگیرد. شخصیتی که در مسیر سفر، دچار تحول اخلاقی میشود. با وجود تلاش برای نمایش مفاهیم اخلاقی نظیر ترک قمار، دروغگویی و بیتوجهی به والدین، روایت فاقد عمق و ظرافت لازم بوده و پیامهای اخلاقی به شکلی سطحی و گلدرشت ارائه شدهاند. این همه در حالی است که فقدان نشانههای ملموس از فرهنگ، جغرافیا یا زبان ایران در ساختار «ماهی در قلاب» یکی از مهمترین نقدهای وارده به این اثر به ظاهر سینمایی است.
در بخشهایی از فیلم، تلاش شده تا با استفاده از نمادهایی چون کودک در جستجوی مادر، مفاهیم استعاری مرتبط با بازگشت به ریشهها و سرزمین مادری مطرح شود. با این حال، این روایت نیز به دلیل ضعف در پرداخت و انسجام، نتوانسته پیام مورد نظر را بهدرستی منتقل کند. حتی در پایان، کودک با وجود یافتن مادر، او را ترک کرده و به یتیمخانه بازمیگردد؛ نمادی که بهجای پیوند فرهنگی، تداعیگر گسست و بیهویتی است و در حقیقت نماد این است که کشور های مشترک المنافع که زمانی زیرمجموعه شوروی سابق بودند و بعد از فروپاشی شوروی و در پی استقلال و کشف هویت و اصالت خود بودن امروز بعد از رسیدن به هویت اصلی خود که همان سرزمین مادری شان است، اما بازگشت به گذشته و همان وضعیت سابق که هیچ اصالتی نداشت را بر می گزینند و این همه در حالی است که بهجز حضور چند نفر از عوامل ایرانی در پشت صحنه، هیچ عنصر روایی یا تصویری از ایران و ایرانی در «ماهی در قلاب» دیده نمیشود و این موضوع موجب شده تا اصالت دادن به عنوان «اثر مشترک فرهنگی» مورد تردید قرار گیرد، چرا که حذف نام تهیهکننده ایرانی از تیتراژ، هیچ تغییری در هویت فیلم ایجاد نمیکند.
به عبارتی دیگر در «ماهی در قلاب» به هیچ عنوان نشانی از ایران نیست! از این جهت اگر تیتراژ را حذف کنیم، هیچ چیزی باقی نمیماند که بگوید «اثر مشترک فرهنگی» ربطی به ایران دارد و در این راستا حتی کودک گمشده داستان هم وقتی مادرش را پیدا میکند، ترجیح میدهد مادر ش را نادیده بگیرد و به همان پرورشگاه و یتیمخانه بازگردد! استعارهای عجیب از سرزمینهایی که دنبال مادرشان میگردند اما در نهایت دلشان برای نامادری تنگ میشود. که اشاره دارد ۳۴ سال پیش کشورهای مشترک المنافع از سرزمین شوروی جدا شدند تا هرکدام دنبال هویت مستقل خود بروند اما در نهایت ترجیح می دهند مادرشان را کنار بگذارند و دنیال وضعیت قبلی خود بروند.
با این همه یکی از جنبههای قابل توجه فیلم «ماهی در قلاب» ، تمرکز آن بر زبان فارسی به عنوان عنصر فرهنگی مشترک میان ایران و تاجیکستان است؛ موضوعی که از منظر فرهنگی و هویتی، ارزشمند و قابل تحسین تلقی میشود. موضوعی که احساس می شد با حضور استاد «حداد عادل» در فیلم بسیار پررنگ باشد اما با این حال، این نقطه قوت نیز در مرحله اجرا و طراحی نهایی فیلم، تحتالشعاع تصمیمات غیرهمسو با اهداف اثر قرار گرفته است. بالاخص در پایان فیلم، و پس از نمایش لوگوی رسمی اثر به زبان انگلیسی این نقطه قوت نیز با خدشه جدی مواجه میشود؛ اقدامی که با روح بزرگداشت زبان فارسی در تضاد آشکار است. همچنین، هدایای تبلیغاتی و یادبودهایی که در مراسم رونمایی به حضار اهدا شد، نیز با لوگوی انگلیسی طراحی شده بودند. این موارد نشان میدهد که تیم تهیهکننده، علیرغم تأکید بر اهمیت زبان فارسی در محتوای فیلم، در جزئیات اجرایی و بصری، از اصول فرهنگی مورد نظر فاصله گرفتهاند و حال آنکه این تناقض میان پیام فیلم و نحوه ارائه آن، پرسشهایی جدی درباره میزان درک و تعهد تهیهکنندگان نسبت به اهداف فرهنگی پروژه ایجاد میکند؛ بهویژه در اثری که قرار است نماد همکاری فرهنگی میان دو ملت فارسیزبان باشد.
در مجموع عدم توجه به مختصات فیلمنامه و تصویرسازیها موجب شده تا «ماهی در قلاب» بیشتر شبیه یک محصول فرهنگی با بستهبندی ایرانی باشد تا یک همکاری واقعی و تبدیل شدن به «اثر مشترک فرهنگی»! دقیقا چیزی شبیه اینکه روی یک کنسرو ماهی نوشته شود «ساخت مشترک ایران و نروژ» فقط چون در کارخانهی ایرانی بستهبندی شده. اما داخلش همان ماهی بینمک نروژی باشد که هیچ ربطی به ذائقهی ایرانی ندارد!
با این همه توجه به ضعفهای ساختاری و محتوایی فیلم «ماهی در قلاب» میتواند کامی رو به جلو در تولیدات آتی مشترک میان ایران و کشورهای همزبان باشدو موجب شود تا توجه بیشتری به کیفیت فنی، انسجام روایی، و بازنمایی مؤلفههای فرهنگی صورت گیرد و برای همیشه یادآوری خواهد کرد که استفاده از زبان فارسی به عنوان نقطه قوت، نباید با بیتوجهی به جزئیاتی چون طراحی لوگو و بستهبندی تبلیغاتی به زبان انگلیسی و ... تحتالشعاع قرار گیرد.
پس باید امیدوار بود تا تجربه «ماهی در قلاب» موجب اصلاح مسیر مدیران رسانه ملی شده و یادآور شود که اگر قرار است همکاریهای فرهنگی در حوزه سینما ادامه یابد، بازنگری جدی در نحوه تعریف «اثر مشترک» و ارتقاء سطح کیفی تولیدات، ضرورتی اجتنابناپذیر خواهد بود.
ارسال نظر