«ایوب آقاخانی» بازیگر و کارگردان سینما، تلویزیون و تئاتر در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس با انتقاد نسبت به عواملی که سبب ورود اینفلوئنسرها و سلبریتی ها به صحنه تئاتر شده است؛ بیان کرد: من با اینفلوئنسرها، بلاگرها، رَپِرها یا ستارههای سینما مشکلی ندارم. مسئله من در صحنهی تئاتر، با بنیادهای فاسدیست که حضور این عناصر را در ساختار فرهنگی تئاتر، مشروع و موجه جلوه میدهند.
بازیگر فیلم سینمایی «صیاد» افزود: من نوک پیکان انتقادم را نه به سمت اینفلوئنسر یا بلاگر، بلکه به سمت مدیری نشانه میگیرم که بیهویت، بیلیاقت و کارنابلد است. مدیری که در بازهای چنددورهای، تئاتر را به چنان فلاکتی رسانده که نهایتاً در پناه اقتصاد نزار فرهنگ و هنر، چنین ابتذالهایی مجال بروز پیدا کردهاند.
وی در ادامه بیان داشت: آن فردی که دعوت میشود برای بازی روی صحنهی تئاتر و این دعوت را میپذیرد، از نظر من گناهی ندارد. من نمیتوانم از او انتظار داشته باشم که به شعور حرفهای برسد و بگوید؛ «این عرصه جای من نیست». این انتظار از او نیست؛ توقع من متوجه مسئولان فرهنگیست. آنها که بهتدریج حمایتهای واقعی از تولید تئاتر را حذف کردند و ما را در فضایی تنها گذاشتند. فضایی که برخی از ما – که متأسفانه تا نوک دماغمان را بیشتر نمیبینیم، در تنگنای آن، به راهحلهایی چون جذب چهرهها برای پر کردن سالنها پناه بردیم.
آقاخانی تاکید کرد: اما سؤال اینجاست، این ریسمانهایی که حالا اهالی تئاتر در منجلاب بحران به آنها چنگ میزنند، از کجا آمدهاند؟ چه کسانی آنها را بالای سر این منجلاب آویزان کردند؟ پاسخ روشن است؛ مدیرانی که با شعارهایی چون خصوصیسازی، ماده فلان، تبصره بهمان، تئاترِ مدعی فرهنگ را در میانه میدان رها کردند.
کارگردان نمایش های «کسوف» و «تکه های سنگین سرب» با بیان این مطلب که البته بخشی از این ماجرا ریشه در اقتضائات زمانه دارد؛ اظهار داشت: در فضای مجازی، در گسترش اینترنت، در تغییر ذائقهها. اما بخش مهمتر آن، سیاستگذاریهای اشتباه، ریلگذاریهای کج، و کژتابیهای خواسته یا ناخواستهی مدیران است. بنابراین، لطفاً گناه را تماموکمال گردن آن چهرهی دعوتشده به تئاتر نیاندازیم. گناه، جای دیگریست. پشت پردهای پنهان شده که باید کشفش کنیم و از او پاسخ بخواهیم.
آقاخانی دلیل این انحطاط را که به بدنه پیشکسوتان این هنر نیز رسوخ کرده است را این چنین عنوان کرد: این وضعیت، نتیجهی تنهایی مزمن و گستردهی اهالی تئاتر است. پیشکسوتی که روزگاری تنها دغدغهاش تولید یک اثر مهم روی صحنه بود، امروز درگیر پیدا کردن تهیهکننده، سرمایهگذار، و تضمین بازگشت سرمایه در گیشه است. چون به کسی تعهد داده که پول او را در این چرخه برمیگرداند.
وی افزود: اگر امروز هم، مانند دههی ۷۰، دولت هزینهی تولید تئاتر را میداد، مطمئن باشید نه پیشکسوت به انزوا میرفت، و نه چهرهی تئاتر اینقدر غرق ابتذال میشد. همهی اینها، باز هم حاصل تنهایی تئاتر است؛ تئاتری که تنها مانده، تئاتری که تنها گذاشته شده. برگزاری تشریفاتی روز جهانی تئاتر یا چند جشنوارهی مناسبتی، نمیتواند این تنهایی را التیام ببخشد.
آقاخانی در خصوص تحولات ساختاری دهه هفتاد تئاتر بیان کرد: من از آنهایی که تصور میکنند با نگاهی شخصی یا از دریچهی توهم به این موضوع نگاه میکنم، خواهش میکنم یکبار بروند و ساختار دولتی تئاتر در دههی هفتاد را بررسی کنند؛ ببینند در آن دهه چه بر تئاتر گذشت و چه بر ما – ما که محصول آن دههایم.
وی متذکر شد: در آن زمان، تئاتر معنا داشت. ساختار داشت. سیستم تربیت نیروهای جوان وجود داشت. شأن پیشکسوتان حفظ میشد و چرخهی پویای تئاتر در جریان بود. ما از دانشگاه، با شور و امید، وارد جریان حرفهای تئاتر شدیم. چون میدیدیم این جریان زنده است، آینده دارد، معنا دارد. ما ماندیم و امروز، خود ما پیشکسوتان این راه شدهایم. اگر آنچه میگویم حاصل توهم یا سلیقهی شخصیست، پس چرا در همان دهه، همان رؤیا و همان امید اینقدر آسان و واقعبینانه توسط دولت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و ادارهی کل هنرهای نمایشی، که آن زمان مرکز هنرهای نمایشی نامیده میشد، به حقیقت تبدیل شده بود؟
کارگردان نمایش «روز نفرین» این افول را نتیجه عملکرد مدیران فرهنگی عنوان کرد و اظهار داشت: من بیش از ۹۰ درصد این بحران را نتیجهی عملکرد مدیران میدانم. سهم جامعهی هنری و تئاتریها شاید تنها ۱۰ درصد باشد. این، شاید یک تصمیم غیرعاقلانه و یا، اگر بخواهم خوشبین باشم، تصمیمی غیرعمدی بود که ما را به این روز رساند. شاید کسی آن روزها فکر نمیکرد دارد راهی نادرست میرود.
وی افزود: حتی آنهایی را که ریل را عوض کردند و قطار را از مسیر بیرون کشیدند، ملامت نمیکنم؛ شاید واقعاً نیتشان نیک بود و به افقهایی روشنتر نگاه میکردند. اما آنان که بعد از مدتی متوجه شدند این ریل جدید اشتباه است، بوی انحراف را هم حس کردند، ولی باز هم مصرانه ایستادند و نگذاشتند حرکت قطار متوقف شود، من بیشتر آنها را ملامت میکنم. آنها باعث شدند ما اینچنین از ریل پیشین دور شویم.
آقا خانی تصریح کرد: لعنت، متوجه آنهاییست که با علم به ناکارآمدی این سیاستها و مسیرهای اشتباه، همچنان ما را مصرانه در همین راه نگاه داشتند. رنجی که آنان به ما تحمیل کردند، نابخشودنیتر از خطای اولیهایست که باعث خروج از مسیر شد. با این حال، هنوز هم معتقدم که برای اصلاح دیر نشده. اگر امروز تصمیم به ترمیم و بهبود بگیریم، میتوانیم آیندهای روشنتر را برای دانشجویان، هنرجویان و جوانان این عرصه رقم بزنیم. و این «آینده روشن» لزوماً وابسته به مدرک یا جایگاه نیست؛ بلکه وابسته به امیدیست که در دل نسل تازه باید زنده بماند.
این هنرمند عرصه تئاتر با اشاره به فضای ناامید کننده حاکم بر نسل جوان این عرصه بیان کرد: من، که سالهاست در دانشگاه تدریس میکنم و با نسلهای تازه در ارتباطم، این ناامیدی مزمن را با تمام وجود لمس کردهام. نسلی که تنها میخواهد زنده بماند، نه شکوفا شود. و وقتی ناامیدی، قلب و ذهن و جسمت را تسخیر کند، دیگر نایی برای حرکت باقی نمیماند. این ناامیدی، از خشم هم سوزانندهتر است. و باز هم ریشهاش در سیاستهای غلط فرهنگیست.
وی تاکید کرد: مدیران مرکز هنرهای نمایشی، مدیرکلهایی که یکی پس از دیگری آمدند و رفتند، به جای اصلاح مسیر، تنها در جهت جلب رضایت مدیران بالادستی، سکوت کردند، چشم پوشیدند و در برابر خطاها سر خم کردند. حاصل این حرکتهای بیجهت، جهل مرکب بود و زخمی عمیق، عفونی و چرکین که امروز شاهدش هستیم.
آقاخانی با بیان این مطلب که سیاستهای موجود، محصول تصمیمات مدیران است؛ تصریح نمود: بدین ترتیب، بیراه نخواهد بود اگر بگویم که ۹۰ درصد از وضعیت کنونی تئاتر، نتیجه عملکرد همین مدیران است. سهم تئاتریها در این مسیر، تنها ۱۰ درصد است. بزرگترین دستاورد تئاتریها در این سالها، بیتردید این بوده که با تمام ضعفها و مشکلات، همچنان بر صحنه ایستادهاند. همین ایستادگی باعث شده که هنوز تئاتری به نام تئاتر وجود داشته باشد، که بتوانیم آن را با گذشته مقایسه کنیم و گزارشی از وضعیت آن ارائه دهیم.
«ایوب آقاخانی» در پایان این گفت و گو خاطرنشان کرد: آرزوی من این نیست که مدیران، تنها با نگاهی بهتر به تئاتر بنگرند؛ چرا که این آرزوها سالهاست که به یأس بدل شدهاند و تحقق نیافتهاند. آرزوی حقیقی من، کشف، درک و لمس جایگاه و ارزش تئاتر در ساختار یک جامعه متمدن است. آرزویی که اگر تحقق یابد، خود مدیران را نیز به تکانی خواهد انداخت که بیاندیشند و برای آیندهی تئاتر، کیفیت و افقهای آن تدبیری بیندیشند.
ارسال نظر