چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۷

معضلی به نام سلبریتی (۲)

چرایی سازناکوک سلبریتی ها در شرایط نفوذ فرهنگی

سلبریتی و نفوذ

سینماپرس: خدمت سلبریتی ها به صاحبان قدرت و بالاخص سرمایه داران در جهان امروز امری طبیعی است؛ اما در ایران این موضوع به نوعی با طعم خیانت همراه می شود. به آن دلیل که قبیله ای خاص از این جماعت سعی می کنند تا به عنوان اهرم فشار غرب عمل نمایند. اهرم فشاری که در موعدهای مختلفی همچون فتنه ۱۳۸۸ و همچنین فتنه ۱۳۹۸ حضوری علنی و جدی پیدا می کند و به صورتی هماهنگ و در قالبی منسجم سعی بر شوراندن جامعه در راستای اهداف دیکته شده ای دارد که بعضا از سطح فهم و درک عموم این سلبریتی ها بالاتر است!

سحر جاوید/ شاید آن هنگام که اندی وارهول (Andy Warhol) به عنوان هنرمندی پیشرو و آوانگارد، می گفت: در آینده هر کس به مدت ۱۵ دقیقه از شهرت جهانی برخوردار خواهد بود؛ کمتر کسی سخنان او را جدی می گرفت و اساسا چنین سخنی در آن زمان چندان منطقی به نظر نمی رسید. اما امروز ما می توانیم صحت این ادعا را با چشم خود ببینیم. مسیر سلبریتی شدن با استفاده از قدرت و نفوذ ویژه رسانه های اجتماعی، چنان با زندگی ما عجین شده است که اصولا نمی توانیم تا از خود بپرسیم که به عنوان مثال فلان فرد با چه ویژگی و چه مختصاتی به یکباره سرزبان ها افتاده و با چه پتانسیلی در قامت یک سلبریتی معرفی و چرا به چنین شهرتی رسیده است.



شاید پاسخ به این چنین سوالاتی در غرب بی معنی باشد. زیرا همانگونه که در بخش نخست این گزارش اشاره شد؛ مسیر سلبریتی شدن در نظام تمدنی غرب، مبتنی بر شاخصه های نظام تمدنی لیبرالیسم رقم زده می شود و اساسا چهره یا سلبریتی (Celebrity) در این جامعه به شخصی اطلاق می‌شود که بتواند مبتنی بر اصول و بنیان های نظام لیبرالیسم، در زمینه‌های هنر، جنگ، علم، ورزش، رسانه، مدل، سیاست، ادبیات، مذهبی و نظایر آن شاخص شده و به بروز قابلیت های ویژه ای بپردازد و پس از شهرت رسیدن به صورت مطلق در خدمت توسعه بنیان های این نظام قرار گیرد.



همانگونه که در بخش نخست این گزارش اشاره شد؛ شخصیت الهام بخش مِریلین مونرو یا همان بازیگر مو طلایی هالیوود نمونه ای از مسیر سلبریتی شدن در نظم نوین ایجاد شده در پس از جنگ جهانی دوم می باشد. حال آنکه باید یادمان باشد که  نظام تمدنی لیبرالیسم در همواره تاریخ نقش ویژه ای را از چهره یا سلبریتی مطالبه می نمود که در این میان حتی بسیاری از ایشان به عنوان جاسوس به خدمت گرفته می شدند.



جاسوسی سلبریتیها در جامعه غرب به نوعی همسو با منافع ملی ایشان و در قالب نظام تمدنی لیبرالیسم تعریف می گردید و از این جهت در سال ۲۰۰۸ میلادی، اداره کل آرشیو و بایگانی ایالات متحده (National Archives and Records Administration)، قریب ۷۵۰ هزار سند را در قالب ۳۵ هزار پرونده پرسنلی منتشر کرد که نشان می داد صدها نفر از چهره های مشهور و محبوب امریکایی به منظور جمع  آوری اطلاعات مورد نیاز ستاد فرماندهی مشترک امریکا با اداره خدمات استراتژیک همکاری کرده اند. این در حالی بود که اداره خدمات استراتژیک ایالات متحده (Office of Strategic Service-OSS) یک آژانس جاسوسی ویژه بود که در طول جنگ جهانی دوم ایجاد شد و پس از آن آژانس اطلاعات مرکزی یا همان سازمان جاسوسی شناخته شده ی امریکا، یعنی سی ای ای (Central Intelligence Agency - CIA)، جایگزین این اداره گردید.



البته توجه سلبریتی های غربی به منافع ملی و پیشبرد اهداف مد نظر در نظام تمدنی لیبرالیسم، هیچگاه محدود به طیف سینماگران نشده و چهره یا سلبریتی در رشته های هنری گوناگون هر زمان که لازم باشد به نهادهای رسمی خود در جهت  تأمین منافع ملی کمک می کنند. از این جهت است که به عنوان نمونه در کتاب دیپلماسی عمومی نوین؛ کارکرد قدرت نرم در روابط بین‌الملل (The New Public Diplomacy: Soft Power in international Relations)، بیان می شود: «تاُثیر موسیقی؛ مخصوصاً موسیقی «جاز» و «راک» که شکاف در نمای کمونیست را آشکار کرده و با آزادی‌های غربی ارتباط برقرار ساخت، بطور مستدلی حتی از ادبیات نیز نیرومندتر بود. موسیقی جاز و راک از طریق برنامه‌های شبانه  موسیقی ایالات متحده امریکا (Music USA)؛ که توسط ویلیس کانور (Willis Connover) از سال ۱۹۵۵ میلادی تا زمان مرگش یعنی سال ۱۹۹۶ میلادی اجرا می شد، به داخل پرده آهنین نفوذ کرد... . علاوه بر خود موسیقی، قدرت جاز به عنوان یک سفیر فرهنگی، از کشش ذاتی ایجاد شده به وسیله سفر موسیقی دانان سیاهپوست به سراسر جهان و شیپور کردن ارزش‌های امریکایی ناشی می شود. البته خود موسیقی‌دانان هم از این مهم غافل نبوده‌اند و چنین رسالت را برای خود قایل بوده‌اند.»




باید اعتراف نمود که امروزه حضور رقیب جدید و پر قدرتی با عنوان فضای سایبر (Cyberspace) که به فضای مجازی شناخته می شود؛ سبب شده تا مسیر سلبریتی شدن به نحو ویژه ای تغییر یابد و شهرت به امری پیش پا افتاده ای مبدل گردد که هر کس با رعایت قوانین و مبتنی بر الگوی بازیگر مو طلایی هالیوود امکان رسیدن به آن را دارد.



در چنین رقابت جدید رسانه ای بود که شبکه های اجتماعی موضوعیت پیدا نمود و اگر چه بر چنین بستر ایجاد شده ای، مسیر سلبریتی شدن به نحو ویژه ای هموار گردید؛ اما شیوه و راه و رسم سلبریتی شدن همچنان بر ساختارهای مد نظر نظام لیبرالیسم قابل پیگیری بوده و همچنان پول، ماجراجویی، شهرت، رسوایی و نهایتا پوچی را می بایست به عنوان مسیر سلبریتی شدن معرفی نمود.




پس اگر چه مسیر سلبریتی شدن روزگاری به صورتی دست نیافتنی و با عنوان ستاره  (Star) خوانده می شد و با حفظ جایگاه و ستاره ماندن با وجود رویایی بودن ظاهری آن، همواره از سوی دیگر رقبای کاری و یا موضوعاتی همچون پیری و گذر عمر و یا مشکلات غیر منتظره و بالاخص زندگی شخصی و... تهدید می گشت. اما با ورود رسانه های جدید و بالاخص شکل گیری فضای سایبر و ارایه تعریف جدید شهرت سبب شد تا این رقابت از جلوه دیگری برخوردار شود.



در این رقابت جدید و در قالب فضای سایبر بود که روزنامه معتبر و مشهور آمریکایی نیویورک تایمز (The New York Times) با ۱۶۱ سال قدمت؛ ارزشی معادل ۹۴۶ میلیون دلار در سال ۲۰۱۲ پیدا نمود و در عین حال اینستاگرام (Instagram) دو ساله، در همان زمان یک میلیارد دلار ارزش گزاری شد! این در حالی است که نفوذ روز افزون فضای سایبر در زندگی تمام ابناء بشر به دلایلی همچون پایین بودن هزینه استفاده از آن، افزایش چشم گیر بهره وری، نداشتن حد یقف در بسیاری از سطوح اجتماعی و نامتقارن بودن در آسیب‌پذیری موجب ‌شده تا دولت های مختلف در دوران کنونی، این فضای قدرتمند را به عنوان یکی از مهترین شقوق حکومت خود مد نظر قرار دهند.




اینگونه بود که ستاره ها در نظام جدید رسانه ای تکثیر شدند و در قامت سلبریتی ها با همان زرق و برق دوران یکتایی ستاره ها ورود کردند. با این تفاوت که در نظام جدید، سلبریتی ها بر خلاف ستاره ها، برای همراهی بیشتر با موج تمایلات مخاطبان شبکه های اجتماعی همراهی ایشان می شوند و سعی می کنند، آنچه که تا دیروز با عنوان رازهای زندگی جلوه ای افسانه ای داشت و ایشان را به ستاره ای در آسمان شهرت مبدل ساخته بود را خیلی راحت در منظر مخاطبان و در قالب شبکه های اجتماعی به نمایش قرار دهند و اینگونه است که در جهان امروز، هویت سلبریتی شدن توانست تا هویت ستاره بودن را در خود حل نمایند.



امروزه سلبریتی ها در رقابت با سایر هم طیفان خود، مجبور به واکنش درباره هر موضوع و مسئله ای می باشند که گمان می کنند برای مخاطب ارزش دیده شدن دارد! پس هر قدر این واکنش دورتر از سایرین باشد امکان موفقیت بیشتر برای سلبریتی هنری دارد و در این میان پرستیژ هنری به عامل موثری برای توجیه منطق مخدوش و در عین حال لایک گرفتن از مخاطبان مبدل گردیده است.



امروزه استفاده از هویت سکسی و شهوانی، در کنار انبوهی از اظهار نظرهای سریع و با ادبیاتی حسی و ... به ابزاری رایج از برای سلبریتی ها مبدل گردیده تا به این وسیله به حفظ جایگاه اجتماعی خود در رسانه های جدید مبادرت ورزند.




اینگونه است که در نظام جدید رسانه ای و با تکثیر سلبریتی ها مبتنی بر الگوی بازیگر مو طلایی هالیوود؛ ایشان می توانند بر عواطف و رفتار های عمومی جامعه خود تاثیرات ویژه و در عین حال سریعی بگذارند. همین مساله باعث شده است تا صاحبان قدرت و بالاخص سرمایه داران بتوانند تا در قالب موجهی و با عنوان صنعت تبلیغات (Advertising industry) به کنترل سلبریتی ها و به نوعی استفاده برده گونه از ایشان در جهت منویات خود مبادرت ورزند.



شاید موسم انتخابات و فصل رای گرفتن از مردم را بتوان بهترین موقعیت از برای درک این موضوع در نظر گرفت. با ارزیابی چنین موقعیت هایی است که می توان به نحوه بهره گیری صاحبان قدرت و بالاخص سرمایه داران از سلبریتی ها پی برد و متوجه خدمت ایشان گردید.




پس اگر چه خدمت سلبریتی ها به صاحبان قدرت و بالاخص سرمایه داران در جهان امروز امری طبیعی است؛ اما در ایران این موضوع به نوعی با طعم خیانت همراه می شود. البته خیانت نه به معنی آنکه سبک زندگی ایرانی و اسلامی در تعارض جدی با نظام سرمایه داری غرب است و یا به آن جهت که فرهنگ سلبریتی پروری و پیروی از مدل تحمیق افکار به وسیله جذابیت های شهوانی و مادی و ... در تقابل با سبک زندگی اسلامی و ایرانی است. بلکه خیانت به آن دلیل که قبیله ای خاص از این جماعت سعی می کنند تا به عنوان اهرم فشار غرب عمل نمایند. اهرم فشاری که در موعدهای مختلفی همچون فتنه ۱۳۸۸ و همچنین فتنه ۱۳۹۸ حضوری علنی و جدی پیدا می کند و به صورتی هماهنگ و در قالبی منسجم سعی بر شوراندن جامعه در راستای اهداف دیکته شده ای دارد که بعضا از سطح فهم و درک عموم این سلبریتی ها بالاتر است!



پس حتی اگر با سادگی شبه حماقت بخواهیم چنین واکنش هایی را بدون مدیریت تصور کنیم. قطعا نمی توانیم گفتگوهای منتشر شده مجری شبکه من و تو را با سلبریتی های ایرانی نادیده بگیریم. پس حتی اگر همین یک مورد را مد نظر قرار دهیم، خواهیم فهمید که آنچه در حال جریان است؛ مدیریت رفتار سلبریتی های ایرانی است! مدیریتی خارجی که در قالب پروژه نفوذ و بر بستر خارج و داخل کشور در حال پیگیری جدی می باشد.



طبیعی است سلبریتی ایرانی وقتی برای زایمانش به غرب سفر می کند و تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا فرزندش تابعیت غربی بگیرد، برای اینکه آینده فرزندش با مشکل مواجه نشود، قید حمایت از کشورش را هم بزند و بجای منافع ملی تنها به منافع شخصی و مادی خود توجه داشته باشد و ...




البته در این میان می بایست بیشترین خُرده را به مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی گرفت که نه تنها قادر به خنثی کردن سناریوهای دشمن نیستند، بلکه حتی از بازخوانی سناریوهای طراحی شده ایشان و درک قدرت اثرگذاری سلبریتی ها در عرصه دیپلماسی عمومی نیز بعضا ناتوان بوده و در عملکردی نابخشودنی سعی می کنند تا عرصه ی آماده سازی افکار عمومی و نیل به اهداف سیاسی را بر عهده سلبریتی ها و شخصیت های فرومایه ی فرهنگی قرار دهند و ...



قطعا همه هنرمندان ایرانی دچار چنین ضعف هایی نمی باشند و حتی برخی از بازیگران سینما و تلویزیون هستند که همچنان سلبریتی  محسوب نمی شوند و ...؛ اما با همه نمی توان از بیماری رایج در میان جامعه هنری کشور و حرص و مرض بسیاری از ایشان برای سلبریتی شدن  چشم پوشی نمود. این در حالی است که قطعا در طول سال های گذشته می شد با ارزش نهادن جدی به هنرمندان ایرانی جلوی این خود باختگی های فرهنگی را گرفت و اگر خیانت و یا نادانی برخی مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی نبود؛ قطعا هویت مخدوش شده هنرمند ایرانی موضوعی قابل ترمیم می بود. البته این کار انجام نشد چرا که برخی صاحبان میزهای مدیریت فرهنگی بیش از آنکه به مصالح عمومی ملت و هنرمندان توجه کنند به فکر آن بودند که چطور از این ضعف ها به نفع مقاصد سیاسی و احزاب متبوع شان استفاده کنند! به این ترتیب به نظر میرسد در این اوضاع بلبشو باید به شنیدن چنین سازهای ناکوک سلبریتی ها و اظهار نظرهای ویژه ایشان در همه موضوعات و همه مسایل بی  ربط و با  ربط عادت کنیم!



پایان

نظرات

  • مهدی ۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۰۰:۱۸
    2 0
    سلبریتی ایرانی وقتی برای زایمانش به غرب سفر می کند و تمام تلاش خود را بکار می گیرد تا فرزندش تابعیت غربی بگیرد، برای اینکه آینده فرزندش با مشکل مواجه نشود، قید حمایت از کشورش را هم بزند و بجای منافع ملی تنها به منافع شخصی و مادی خود توجه داشته باشد قید حمایت از کشورش را هم بزند قید حمایت از کشورش را هم بزند قید حمایت از کشورش را هم بزند قید حمایت از کشورش را هم بزند رامبد جوان برگشت و مورد حمایت مدیران وطنی هم قرار گرفت

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.