پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۷

نقدی به فیلم «سال دوم دانشکده من»

وقتی آقای همیشه داور در نسخه سال دوم دانشگاه خود وا می ترقد!

سال دوم دانشکده من

سینماپرس: در فیلم سینمایی «سال دوم دانشکده من» شخصیت مهتاب خوب بخت را می بایست فروکاست آرمان های صدر عاملی از برای دختر ایرانی و در تداعیِ دانش آموزِ دختری با کفش های کتانی، تا آیدایِ سالِ دوم دانشکده قلمداد نمود.

زینب غفاری/ در فیلم سینمایی «سال دوم دانشکده من» شخصیت مهتاب خوب بخت را می بایست فروکاست آرمان های صدر عاملی از برای دختر ایرانی و در تداعیِ دانش آموزِ دختری با کفش های کتانی، تا آیدایِ سالِ دوم دانشکده قلمداد نمود و چنین تصور نمود که مباحث خاله زنکی و حسادت های دخترانه دستمایه ی فیلم سازی و بازگشت کارگردان اثر پس از ۹ سال به سینما می شود.



مهتاب و آوا دو دوست دوره دانشگاه هستند، مهتاب از خانواده ای سنتی، نامزد پسر عمه خود، منصور است و آوا از خانواده ای مذهبی-سنتی با دوست خود علی قصد ازدواج دارند. مهتاب به اصرار آوا و با هزینه او در سفر دانشگاه به اصفهان شرکت می کند اما در حین سفر بدلیل قطع مصرف قرص های ارامبخش بیهوش شده و بستری می شود و این در شرایطی است که آوا بدلیل شک به دوست پسر خود یعنی علی و کشف رابطه او با دختری دیگر قرص مصرف می کرده و موضوع را با مهتاب در میان می گذارد، مهتاب او را از ادامه رابطه نهی می کند. علی با تماس مهتاب به اصفهان آمده و با پدر آوا با عنوان پوششی پسرخاله مهتاب اشنا می شود و رابطی برای تماس او با پرفسور سمیعی می گردد.

آوا به دلیل عدم معالجه و قطع امید پزشکان از بیمارستان ترخیص می شود و خانواده سنتی با ادعای شفایافتن او به دعا و نذر روی آورده و آوا  را را به منزل منتقل کرده و در خانه بستری می نمایند و همه این در حالی است که مهتاب از برگشت به همراه کاروان امتناع کرده و بعد از ترخیص آوا، به همراه علی به تهران بر می گردد و در گیر و دار ملاقات از آوا به علی علاقمند می شود ولی در نهایت مهتاب ضمن فهمیدن جایگاه و طبقه اجتماعی خود، شکایت از وضع موجود را به نزد آوا برده و با مرور خاطرات خود با علی، از بلاتکلیفی گلایه می کند و از آوا می خواهد یا بمیرد یا زنده شود و ان گونه است که در نهایت آوا تب می کند و خانواده او علی را از بهبود او مطلع ساخته و مهتاب نیز با مشاهده این شرایط مجددا به نزد دوست پسر سابق خود بر می گردد و با منصور که قهر بوده، ارتباط می گیرد.


شاید بهترین توضیح برای بیان احساس تماشاگر پس از اتمام فیلم همان حس مسافر مسیر تهران به اصفهان باشد! جاده ای کویری و بدون جاذبه، یکنواخت، کسل کننده و به شدت خواب آور. صدر عاملی با ساخت این اثر ثابت کرد که نه تنها حرف جدیدی برای مخاطب ندارد، بلکه ذهنیت و توقع مخاطب را نسبت به خودش به کلی از بین برده است. صدر عاملیِ ترانه کجا و صدر عاملی آیدا کجا!؟

مخاطبی که در انتظار تماشای اثری اجتماعی با کراکتر جذاب و پرچالش دانشجو است، خود را درگیر حسادت های دخترانه و خاله زنکی دختراکان دانشجویی میبیند که بیشتر شبیه دختران دبیرستانی و نابالغ رفتار می کنند تا دانشجوی سال دوم!

شخصیت های مبهم نیز در این فیلم کم نیستند. از خانم نوزاد! دانشکده که هیچگاه علت لجاجت ها و کینه توزی هایش با آیدا را نمیفهمیم تا خانواده آیدا و اسباب کشی و... و. .

صدر عاملی در این اثر نشان داد همان قدر که شخصیت کاراکتر دخترش از دانش آموزِ دختری با کفش های کتانی تا آیدای سال دوم دانشکده هیچ رشدی نکرده خودش هم نه تنها هیچ رشدی نداشته بلکه به شدت پس رفت هم کرده است.

در کل شاید بهترین توصیه برای کارگردان این باشد که به فکر بازنشستگی خود بوده و بیش از این کارنامه کاری خود را از برای حضور همیشگی خود در مقام داوری جشنواره های سینمایی ضایع نکند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.