چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۱

به کجا چنین شتابان (۵)

جای خالی آوینیون در هفته هنر انقلاب اسلامی

به کجا شتابان 5

سینماپرس: منتقد متعهد انقلابی با نگاه دائم به افق های تمدنی، خود را مقیّد به صیانت از تک تک مؤلفه های فرهنگ اسلامی ایرانی به ویژه مؤلفه های تمدنی در فرهنگ عمومی جامعه و سبک زندگی افراد دانسته و وضعیت هر یک از مؤلفه ها را مورد رصد و پایش مداوم قرار می دهد اما مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی چنین دغدغه هایی ندارند، چرا که نمی توان پذیرفت فردی دارای این سطح از دغدغه و مسئولیت پذیری باشد اما ماحصل تلاش و مدیریت و سیاست گذاری او برای نمونه به آثاری چون عرق سرد، هجوم، نهنگ عنبر، من سالوادور نیستم، اکسیدان، دلم می‌خواد، ۵۰ کیلو آلبالو، آینه بغل، خرگیوش، مصادره و امثالهم ختم شود.

محمدرضا شاه‌حسینی/ هفته هنر انقلاب اسلامی در شرایطی برگزار می شود که به وضوح در دهه های گذشته برای بسیاری از مدیران فرهنگی کشور، کُتب، نشریات، فیلم ها، سریال ها، نمایش ها، قطعات موسیقی و مانند اینها که مروج ارزش های سبک زندگی غربی بوده و ارزش های فرهنگ زندگی اسلامی ایرانی و حدودالهی را تقبیح، تمسخر و تضعیف کرده اند، مشمول اصل ۱۵۳ قانون اساسی نشده و به بهانه آزادی قلم و بیان با آنها برخوردی صورت نگرفته است. در حالی که کم نبوده مواردی که به صراحت امنیت فرهنگی جامعه و به تبع آن، استقلال فرهنگی، امنیت ملی و استقلال کشور را مورد هدف قرار داده و خواهان تسلط فرهنگی نظام سلطه بر مغز و قلب جوانان، نوجوانان، کودکان، زنان و مردان جمهوری اسلامی بوده اند.



پس آیا در آستانه ی چهل سالگی استقرار جمهوری اسلامی، زمان آن نرسیده که مدیران فرهنگی کشور و متولیان ارشاد اسلامی، تفسیر خود از قوانین روی کاغذ را قدری توسعه دهند؟ کافی است در نظر گرفته شود اضمحلال فرهنگی جامعه مسلمان ایران در عصر پهلوی دوم، جُز با همراهی و همکاری گسترده رسانه ها با سیاست های فرهنگی حکومت در بسط و اشاعه گزاره های مدنظر استعمارگرانِ فرهنگی کشور ممکن نبود.



در دوره پهلوی دوم سینما و تلویزیون با همراهی مجلات، روزنامه ها، کتب و رادیو؛ سیاست های تهاجم فرهنگی غرب مبنی بر ترویج فساد و فحشاء، تحقیر فرهنگ خودی و ارزش های آن، به تباهی کشاندن و تخدیر ملت به ویژه نسل جوان، تبلیغ و نمایش و ترسیم سبک زندگی غربی در تمام شئون زندگی و تشویق به تقلید از آن، تبلیغ کالاهای تجملی و دامن زدن به نیازهای کاذب را پیاده کردند که نتیجه آن چیزی جز سرکوب و تحقیر هویت، فرهنگ، عزت و غرور ملی و تزریق و نهادینه سازی

"ما نمی توانیم"

در ذهن ایرانیان، تمسخر ارزش های اسلامی و تباهی اخلاق و فرهنگ جامعه در حوزه های مختلف و در نتیجه رکود تولید، رخوت علمی، وابستگی در تمام حوزه های نظامی، صنعتی، اقتصادی و حتی کشاورزی، ایجاد یک جامعه مصرفی ناتوان از تولید و مهم تر از آنها وابستگی فکری و فرهنگی نبود.




پس شاید اصلی ترین پرسشی که می بایست در هفته هنر انقلاب اسلامی مطرح شود آن است که آیا شباهت بین عملکرد فرهنگی و هنری عصر حاکمیت پهلوی اول و دوم با بسیاری از رسانه ها و تولیدات فرهنگی و هنری امروز جمهوری قدری زیاد نیست؟ آیا ماحصل تماشای بسیاری از فیلم های تولید شده دهه های اخیر، یأس، ناامیدی، نمی توانیم، بی آرمانی، خمودگی، بی هویتی، تحقیر فرهنگ خودی، مصرف گرایی، تن پروری، رفاه طلبی و ... نیست؟



آیا اطلاق "گناهکار" برازنده ی بسیاری از مدیران و اهالی فرهنگ، رسانه و هنر عصر طاغوت و مدیران و متولیان حال حاضر فرهنگی و هنری کشور نمی باشد؟ با این وجود آیا همچنان باید به حمایت از فیلم هایی که روی کاغذ از خطوط قانونی عدول نکرده اما نتیجه جریانسازی های فرهنگی آنها در آینده ای نه چندان دور به وضعی مشابه دوران طاغوت ختم می شود، ادامه داد؟



در این میان متأسفانه گویا یکی از وجوه اشتراک متولیان فرهنگی و سینمایی حال حاضر کشور با برخی مدیران فرهنگی و سینمایی گذشته و پیشین جمهوری اسلامی، بیزاری از منتقدان متعهد و دلسوز انقلابی است؛ به طوری که عمق بیزاری ایشان را می توان در بیان ناپسند و حواله دادن منتقدان به موعد اکران آثار سینمایی در فرمایشات امثال جناب معاونت ارزشیابی و دبیر جشنواره فیلم فجر مشاهده نمود: «اگر فیلمی مجوز قانونی داشته باشه باید نمایش داده بشه، دوستان منتقد هم هرچقدر دوست داشتن نقد بکنن، حق ندارن قبل از نمایش نقد بکنن، فیلمی که دیده نشده رو نقد بکنن و مردم رو، مسئولین رو، نگران بکنن، بخش متدین جامعه رو نگران بکنن و به صورت بولتن گزارش تهیه بکنن از فیلم هایی که هنوز هیچ کسی ندیده ... فیلمی که مجوز ساخت داره مجوز نمایش داره، در زمان خودش میره اکران میشه، دوستان هم می تونن نقد بکنن، هرچقدرهم دوست داشتن می تونن فیلم رو نقد بکنن، هیچ چیزی  مهمتر از قانون در جمهوری اسلامی نیست و هیچ خط قرمزی مهمتر از اینکه در چارچوب قانون رفتار بکنیم وجود نداره»، در این نگاه که با تحقیر و تمسخر نیز آمیخته است، منتقد صرفا اجازه دارد نقد بی خاصیتی که نمی تواند مانع تخریب های فرهنگی آثار مخرب باشد، منتشر کند؛ منتقدان دلسوز و متعهد هرچقدر دوست داشته باشند می توانند نقد بنویسند، اما نقدی که تنها یک نظر و دیدگاه است و منتقد نباید انتظار داشته باشد که بر اساس نقد او با آثار مخرب و ضد امنیت و مصالح فرهنگی جامعه برخورد شود؛ بلکه آن آثار برای جلوگیری از تضییع حق الناس سازندگانش باید اکران سراسری شده و نهایت اثرگذاری خود را صورت دهند، آنگاه نقدها شاید در سال های آینده توسط مدیرانی دیگر برای تولید آثار بعدی مورد توجه قرار بگیرد!



اگر مدیران فرهنگی قِید قیامت و حساب کتاب آخرت خویش را زده اند آیا منتقدان هم باید بزنند؟ منتقدان متعهد باید خفقان بگیرند تا به سوگلی هایِ روشنفکرِ غربگرایِ جایزه بگیرِ جشنواره هایِ خارجی بر نخورد؟ این دروغ بزرگی است که منتقدان متعهد را مخالف سینمای اجتماعی عنوان می کنند، منتقدان دغدغه مند مخالف نمایش موضوعات اجتماعی بر پرده سینما نیستند، بلکه مساله آنان نمایش ناقص و غیرکارشناسی و در مواردی ترویجِ هدفمند برخی نابهنجاری های اجتماعی است، برای مثال آیا قصاص یک مساله همه گیر اجتماعی است که طی یک سال ۹ فیلم با مضمون قصاص در جشنواره نمایش داده می شود؟ تجاوز، خیانت به همسر و ... چطور؟




البته باید توجه داشت که این قبیل بیزاری از منتقدان انقلابی، از همان دهه نخست عمر انقلاب اسلامی و در نوع مواجهه ی مدیران التقاط اندیش فرهنگی کشور با هنرمندان و منتقدان متعهدی چون آقا سید مرتضی آوینی وجود داشته است؛   منتقدی که قرار بود تا به عنوان سید شهیدان اهل قلم سرمشق منتقدان انقلابی پس از خود گردد و مسئولان و متولیان فرهنگی و هنری کشور را از برای تحقق هنر انقلاب اسلامی پاسخگو سازد و ضعف و ناتوانی مدیران فرهنگی کشور در فهم آرمان های انقلاب اسلامی را مرتفع سازد و ایشان را به دوری از ژِست های منوالفرکرانه و پیاده سازی نسخه های غربی مُلزم و در مقابل به پیاده نمودن راهبردهای فرهنگی انقلاب اسلامی و درک نگاه متفاوت سبک زندگی اسلامی- ایرانی مقید نماید.



لازم به یادآوری است که هنرمند انقلابی به واسطه تهذیب نفس مداوم و اخلاصی که دارد به نوعی نگاهی معرفتی در میدان مبارزه خیر و شر دست می یابد که او را تا حد یک استراتژیست فرهنگی ارتقاء می دهد. به عبارت دیگر هنرمند انقلاب اسلامی پیش از دیگران به تهذیب نفس پرداخته و با خارج کردن لباس های شهوت، از کوری خارج شده است، خَلَعَ سَرَابِیلَ اَلشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّی مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَی وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ اَلْهَوَی، به تعبیر علماء چنین انسانی «فردا را هم می بیند که چه خبر است، راهش را می بیند، سرنوشت آینده خودش را می فهمد، دیگر همه چیز را می فهمد، دیگر با اهل هوا و هوس مشارکت نداشته و آنها را رها کرده است.» و این خصوصیات یک استراتژیست فرهنگی است که به دنبال حفظ بقای فرهنگی و در اصل بقای جامعه و تمدن خویش می باشد.




با تاسف فراوان باید بر این واقعیت اذعان داشت که بررسی مجموع عملکرد مدیریان فرهنگی کشور در طی ۳۹ سال گذشته حاکی از آن است که عمدتا مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی به هیچ عنوان استراتژیست فرهنگی نبوده و از مشاوره با منتقدان انقلابی نیز بی بهره بوده اند، که اگر خلاف این امر موضوعیت داشت امروز پسرفت فرهنگی اسفبار دهه های گذشته به ولنگاری فرهنگی ختم نمی شد.


به این ترتیب مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی بهتر است با تاکید صرف بر قانونی که بعضا افراد تفاسیر گوناگونی از آن دارند و یک نفر فیلمی را مبتنی بر آن خلاف امنیت ملی می داند و دیگری نیز آن را بی عیب معرفی می کند؛ با همکاری پژوهشگران و اندیشمندان، قانون را به گونه ای تفسیر کنند که قرائت حداقلی از آن و اکتفای صرف به آن سبب ادامه مسیر نادرست فعلی نگردد. نباید فراموش کرد ادامه ولنگاری فرهنگی امروز قطعا به بحران و از دست رفتن استقلال فرهنگی و یا زوال فرهنگی انقلاب اسلامی خواهد انجامید.




فقدان توانایی اندیشه ورزی و عدم استفاده از نیروهای مؤمن انقلابی کلان و جامع نگر سبب شد تا عرصه فرهنگ و هنر جمهوری اسلامی میدان آزمایش اندیشه های التقاطی گردیده و معجون درهمی از آموزه های اسلامی، لیبرالی، چپی، شرقی و ... در آن پیاده سازی شود. باید توجه داشت که افراد غربگرا یا التقاط اندیش نمی توانند استراتژیست های فرهنگی یک حکومت دینی باشند، چرا که اساسا نمی توانند از مؤلفه های فرهنگ بومی که بعضا از نظر فرهنگ غربی تمسخرآمیز است، حفاظت و صیانت کنند.



برای درک بهتر موضوع باید یادآوری کرد در سال گذشته، عالم و مفسر بزرگ قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی عالمانه و با اشراف بر مسائل جدید این روزگار، با تبیین مؤلفه های بنیادین غیرت، افرادی که سبب تسلط بیگانگان بر کشور می شوند را ملقب به صفت "دیوث" نمودند: «کسانی که راه نفوذ بیگانگان را در فضای اقتصادی و سیاسی به روی کشور می‌گشایند، دیوث هستند. »، متأسفانه عمده کسانی که به مخالفت یا موافقت با تبیین "دیاثت اقتصادی" و "دیاثت سیاسی" از سوی علامه جوادی آملی پرداختند، ابعاد علمی این موضوع را نادیده گرفته و بر اساس حب و بغض های شخصی و حزبی سعی در انکار آن و یا در شِقّی دیگر به استفاده مفرط از آن برای برچسب زنی مخالفانشان پرداختند. این در حالی است که باید به این موضوع از زاویه دیگری نگریست. برخی معتقدند این مفسر بزرگ قرآن کریم مبتنی بر تنقیح مناط دیاثت را به حوزه های اقتصادی و سیاسی تعمیم داده اند. تنقیح مناط، از روش‌هایی است که مجتهد به وسیله آن قصد شارع را از کلام (نص) وی استخراج می‌نماید و حکم واقعه‌ای را که در مورد آن نص وجود دارد، به واقعه‌ای دیگر که در مورد آن نص وجود ندارد، سرایت می‌دهد، و آن در جایی مطرح می‌گردد که شارع حکم واقعه‌ای و مناط آن را بیان نموده و همراه بیان مناط آن، اوصافی را ذکر نموده که مجتهد یقین دارد بعضی از این اوصاف در تعلق حکم به موضوع و یا واقعه دخالت ندارد، به همین دلیل از راه شناسایی و حذف آنها، مناط حقیقی حکم شارع را به دست آورده و از این طریق دامنه حکم را گسترش می‌دهد و موضوعات دیگری را که در مورد آن نص وارد نشده است، در تحت آن داخل می‌نماید.




به این ترتیب هنرمند متعهد انقلابی که در جایگاه یک استراتژیست فرهنگی بقای جامعه در حوزه فرهنگ را مدنظر قرار می دهد نسبت به کلان موضوعات فرهنگی و سبک زندگی اشراف داشته و صرفا به وجود یا عدم وجود صحنه های آشکار جنسی یا توهین به مقدسات و سایر پارامترهای ظاهری جهت ارزیابی آثار بسنده نمی کند. اگر تنها بخشی از افرادی که در چهل سال گذشته به انواع محصولات فرهنگی و هنری مجوز ساخت، انتشار، نمایش و ... داده اند، دارای توانایی اندیشه ورزی، کلان نگری، جامع نگری، نگاه تمدنی و ... می بودند، امروز وضعیت فرهنگی جمهوری اسلامی چنین نابسامان و آشفته نمی شد. طبیعی است پایبندی به شرعیات، علاقمندی به اسلام، رعایت اخلاقیات، گریه بر شهدای کربلا و مواردی از این دست، برخورداری افراد از نگاه راهبردی را تضمین نکرده و شایستگی تصدی بر مناصب فرهنگی را نمی رساند.



شلاق زدن تهیه کننده ای که بعدها اصلاح طلب شد در دورانی که بزرگ اصلاحات وزیر ارشاد بود!

غالب فیلمسازان و هنرمندان با نظام اسلامی عناد نداشته و ندارند، بلکه به علت سیاست های غلط تعدادی از مدیران التقاط اندیشی که در دهه های گذشته مدیریت فرهنگ را در دست داشته اند، دچار سوء تفاهمات جدی و متعدد شده اند. برای نمونه آیا انقلابیون یا حزب اللهی ها یا منتقدان بولتن نویس ارزشی در زیرزمین فارابی کسی را شلاق زدند؟ افرادی مدیر شدند که بر اثر التقاط فکری و با اعمال سلایق شخصی هنرمندان را دور کردند از انقلاب و نظام و دلسوزان نظام و در نهایت فحش آن را نظام خورد و کارگردان ها و هنرمندان تصور کردند این اعمال سلیقه های شخصی چون از طرف کسانی اعمال شده که در جمهوری اسلامی مدیر بوده و حقوق بگیر نظامند، پس حرف اسلام و نظام و انقلاب نیز همین است! البته در این بین نباید مافیای جریان روشنفکری غربگرا و هوچی گری های رسانه ای این جریان را در تشدید سوءتفاهمات و ایجاد بدبینی ها نادیده گرفت.




منتقد متعهد انقلابی در جایگاه یک استراتژیست فرهنگی فردی است که نسبت به قلب و ذهن آحاد افراد جامعه تا دورترین روستاهای کشور احساس مسئولیت کرده و محصولات هنری و فرهنگی را از حیث اثرگذاری بر باورها، اعتقادات و سبک زندگی آنها مورد بررسی قرار می دهد. اینکه یک محصول فرهنگی همچون یک فیلم سینمایی افراد جامعه را به راه سعادت می کشاند یا هلاکت؟ آنها را مؤمن تر می کند یا مُلحدتر؟ عُمر آنها را تباه می کند یا خیر؟ و ...



منتقد متعهد انقلابی با نگاه دائم به افق های تمدنی، خود را مقیّد به صیانت از تک تک مؤلفه های فرهنگ اسلامی ایرانی به ویژه مؤلفه های تمدنی در فرهنگ عمومی جامعه و سبک زندگی افراد دانسته و وضعیت هر یک از مؤلفه ها را مورد رصد و پایش مداوم قرار می دهد.



طبیعتا مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی چنین دغدغه هایی ندارند، چرا که نمی توان پذیرفت فردی دارای این سطح از دغدغه و مسئولیت پذیری و بی تابی برای حفظ مؤلفه های فرهنگی باشد و تمام تلاش و توان خود را به صورت شبانه روزی صرف مواظبت بر حقوق فرهنگی ملت، برپایی تمدن نوین اسلامی، ارتقای فرهنگ عمومی جامعه، کمک به رشد و شکوفایی و توسعه کشور با استفاده از فرهنگ و هنر و ... نماید اما ماحصل تلاش و مجاهدت و اخلاص و تعهد و تخصص و مدیریت و سیاست گذاری او برای نمونه به آثاری چون عرق سرد، هجوم، نهنگ عنبر، من سالوادور نیستم، اکسیدان، گشت ارشاد، دلم می‌خواد، ۵۰ کیلو آلبالو، آینه بغل، خرگیوش، مصادره و امثالهم ختم شود.



بنابراین این نوع نگاه مدیران فرهنگی و سینمایی جمهوری اسلامی به منتقدان متعهد انقلابی چندان عجیب و دور از انتظار نیست، منتقدان بایدهایی را به مدیران یادآوری می کنند که ایشان مدت ها قبل التزام به آنها را کنار گذاشته اند.



عبدالله شهبازی، نویسنده، مورخ و پژوهشگر مسائل تاریخی طی یادداشتی در کانال تلگرامی‌ خود می نویسد:

امروز ما چوب مدیریت نمایشی و علیل فرهنگی چند دهه گذشته را می‌خوریم. باید اعتراف کنیم که در دوره پهلوی افرادی خبره و توانمند مدیریت فرهنگی را به دست داشتند و بخصوص در دوره رضا شاه در حوزه فرهنگ و تاریخنگاری بسیار جدی کار کردند. در جمهوری اسلامی مدیریت مراکز و بودجه‌های عظیم فرهنگی را عموماً به کسانی دادند که در این قدوقواره‌ها نبوده و نیستند. تکرار مکررات ملال‌آوری است و گفتن امثال من تأثیری ندارد.

شخصیت انسان‌ها خاکستری است؛ طیفی است از خوبی‌ها و بدی‌ها. برآیند این طیف است که «خوبی» و «بدی» فرد را می‌سازد. زندگی رضا شاه یا محمدرضا شاه را می‌توان ساخت و واقعیت را گفت بدون این که تصویری چنان «سیاه» ارائه دهیم که بیننده بر عناد و خصومت حمل کند. سریال قوی خارجی کم ندیده‌ایم و ظرایفی که در شخصیت‌پردازی بکار می‌رود. بلد نیستیم چون فیلمنامه‌نویس قوی نداریم. فیلمنامه‌نویس قوی نداریم چون رمان‌نویس قوی نداریم. رمان‌نویس قوی نداریم چون تحقیقات اجتماعی و سیاسی و تاریخنگاری عمیق نداریم. سیاست‌گذاری فرهنگی ما «کمیت‌گرا» بوده و هست نه «کیفیت‌گرا».




ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.