چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۶

به کجا چنین شتابان (۱)

وقتی مدیران فرهنگی و سینمایی کشور، حقوق فرهنگی ملت را پایمال می کنند

به کجا چنین شتابان 1

سینماپرس: در نگاه مدیران سینمایی جشنواره همپای سینما رُشد می کند؛ به جای آنکه چندین قدم از سینمای جاری جلوتر باشد و آن را راهبری نماید! سطح انتظار و افق دید این مدیران به مهمترین رویداد سینمایی جمهوری اسلامی در همین سطح بوده و در دادن افق های استراتژیک به جشنواره فیلم فجر و تعریف اهداف راهبردی ناتوان هستند؛ البته ناتوانی بهترین حالت است وگرنه چنین رفتاری خیانت عامدانه به فرهنگ و امنیت فرهنگی جامعه خواهد بود.

محمدرضا شاه‌حسینی/ سی و نه سال قبل مردم ایران برای برپا کردن حاکمیّت دین خدا قیام کردند، بدون فشار و اجبار هیچ نیرویی، با آگاهی کامل، با خواست قلبی و از روی فهم و بصیرت و زمان آگاهی. ایرانیان با مشاهده ثمرات ۲۵۰۰ سال حاکمیت نظام شاهنشاهی و از طرف دیگر به پشتوانه فرهنگی غنی و اصیل به این نتیجه رسیدند که حاکمیّت دین خدا تنها راه نجات آنهاست. عدالت، ریشه کنی فقر و جهل و استضعاف، تأمین استقلال و آزادی و ... همه در گرو جاری شدن حاکمیّت دین خدا بود که ملت ایران آن را انتخاب کرده و پای انتخابشان با تحمل انواع رنج ها و سختی ها ایستادند.



حاکمیّت دین خدا به‌معنی عدالت اجتماعیِ به‌معنای واقعی است، به‌معنای ریشه‌کنی فقر است، به‌معنای ریشه‌کنی جهل است، به معنای ریشه‌کنی استضعاف است؛ حاکمیّت دین خدا به‌معنای برقراری منظومه‌ی ارزشهای اسلامی است، به‌معنای ریشه‌کنی آسیب‌های اجتماعی است، به‌معنای  تأمین سلامت جسمی و سلامت اخلاقی و معنوی و پیشرفت علمی کشور است، به‌معنای‌ تأمین عزّت ملّی و هویّت ملّی ایرانی و تأمین اقتدار بین‌المللی است، [به‌معنای] فعّال کردن ظرفیّتهایی است که خداوند در این سرزمین قرار داده است؛ اینها همه در حاکمیّت دین خدا مندرج است و امام ما را به این سمت حرکت داد؛

امام خامنه ای در مراسم بیست‌ و هفتمین سالگرد رحلت امام خمینی- ۱۳۹۵/۰۳/۱۴




ایرانیان اگرچه شگفت انگیزترین و پیچیده ترین اتفاق مردمی قرن را رقم زدند اما به موازات آن دچار غفلتی بزرگ شدند، غفلتی که امروز پس از قریب چهل سال تبعات بسیار مخرب و فاجعه باری را از خود بر جای گذاشته است. این غفلت بزرگ چیزی نبود جز رها کردن انقلاب. رها کردن نه معنای دست کشیدن بلکه غفلت از صیانت و پاسداری. تشکیل نهادهای انقلابی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بسیج مستضعفین، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای فرهنگ عمومی کشور، بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شورای عالی انقلاب فرهنگی، جهاد سازندگی و ... در کنار شرایط ویژه دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، مانند بروز جنگ تحمیلی و ناآرامی های داخلی ایجاد شده توسط منافقین و گروهک های ضدانقلاب و ... همه و همه باعث شد تا بخش عمده ای از مردم به هر دلیلی صیانت از انقلاب اسلامی را وظیفه نهادها و سازمان های انقلابی و اعضای آنها بدانند.



گویی بخشی از خیل عظیم جمعیتی که در راهپیمایی های سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، شرکت می کردند و رژیم منحوس پهلوی را برانداخته و نظام جمهوری اسلامی را تاسیس نمودند و ...، پس از انقلاب به خانه های خود بازگشته و تصور کردند وظیفه حراست از انقلاب با سپاه و بسیج و انقلابیون و حزب اللهی هاست! اینکه این تفکر مسموم و انحرافی عامدانه شکل گرفت و توسط افراد یا گروه هایی معاند وارد ذهن بخشی از جامعه شد یا اینکه ماحصل بازگشت جامعه به زندگی عادی و روزمرگی های آن و یا از جمله تبعات افکار التقاطی و برخی تندوری ها بود، مهم نیست؛ مهم آن است که در کمتر از یک دهه پس از تشکیل جمهوری اسلامی، بخشی از جامعه تصور می کرد انقلاب را انقلابیون و حزب اللهی ها باید پاسداری کنند نه همه مردم و نه همه ی آن ۹۸ درصدی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای آری داده بودند!




از نتایج وحشتناک این تفکر مسموم که از همان دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، بروز کرد اما غفلت مانع توجه میلیون ها ایرانی آری گو به جمهوری اسلامی به ابعاد و اثرات آن شد، ورود افراد دارای افکار التقاطی به عرصه های مدیریتی و ساختارهای اداری جمهوری اسلامی بود. افرادی که بعضا حتی سابقه مبارزات انقلابی در رژیم طاغوت را داشتند اما از بن مایه های فکری لازم جهت مدیریت حوزه های گوناگون اداره جامعه مبتنی بر آموزه های اسلامی و همراستا با آرمان های انقلاب اسلامی و در قواره های تمدنی نوین بهره ای نداشتند. مصدرنشینی این قبیل مدیران در عرصه های مختلف اعم از اقتصاد، بانکداری، آموزش عالی، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و ... سبب شد تا همان رویه های دوران طاغوت با روکشی اسلامی به جامعه عرضه شود و در سال های بعد منویات سازمان های جهانی و تعالیم نظام لیبرالیسم نیز به آنها اضافه و روکشی اسلامی روی آن کشیده شد. همچنین نتایج مجاهدت ها و تلاش های فراوان مدیران انقلابی نیز به محاق رفت.



هر جا که مصدرنشینی مدیران غیرانقلابی ِ فاقد دکترین و نگاه استراتژیک و بی بهره از زایش فکری موضوعیت پیدا کرد، هزینه های زیادی به نظام و مردم تحمیل شد و نابسامانی های فراوانی بروز یافت که مشکلات عدیده در اقتصاد، صنعت، کشاورزی، سیستم آموزشی و ... به خوبی نمایانگر چهل سال مدیریت چنین مدیرانی است. در طرف مقابل هر جا که این قبیل مدیران مجال ظهور و بروز نیافتند همانند حوزه نظامی و امنیتی، دستاوردهای فراوانی حتی از حیث علمی و فناوری بدست آمد و کشور به استقلال و خودکفایی دست یافت و روز به روز بر موفقیت های آن افزوده شد.




پیچیده ترین و حساس ترین حوزه ای که متأسفانه از دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی، در سیطره مدیران ِفاقد نگاه کلان و دارای التقاط فکری قرار گرفت و بخش عمده ای از آن از دست نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی خارج شد، عرصه فرهنگ بود. سیطره این مدیران در کنار نفوذ و قدرت جریان روشنفکری غربگرای حاکم بر فضای رشته های گوناگون هنری بیشترین خسارت ها را برای نظام اسلامی و مردم ایران به همراه داشته است که ولنگاری فرهنگی امروز بارزترین گواه و سند برای آن است. از چهل سال عمر جمهوری اسلامی تنها ۸ سال مدیریت فرهنگ در دست نیروهای به اصطلاح ارزشی بود که چهار سال دوم آن نیز با انواع کارشکنی ها و دشمنی های مخالفان این دیدگاه همراه شد. به عبارت دیگر در هشتاد درصد زمان سپری شده از انقلاب اسلامی، مدیریت کلان فرهنگ در دست تفکرات غیرانقلابی و التقاطی چپی، راستی، اصلاحاتی، اعتدالی و ... بوده است. تفکراتی که بعدها در جبهه موسوم به اصلاحات و تحت عنوان رفُرم در انقلاب اسلامی ایران هضم شدند و در سال های گذشته از دل آن وزیر و نماینده مجلس و روزنامه نگار و تئورسین ضدانقلاب درآمده است.



بیش از سی سال مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی از زمانی که بزرگ اصلاحات، وزیر فرهنگ دولت سوم شد در سیطره مدیرانی با تفکرات زاویه دار با انقلاب اسلامی درآمد که اگرچه در آن زمان این زاویه داری علنی نبود اما در سال ها و دهه های بعد بر عمق و ابعاد آن اضافه و آشکارتر شد. این درحالی است که اگر عموم مردم و عموم رای دهندگان به جمهوری اسلامی چه در دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی و چه در زمان های پس از آن، نظارت بیشتری بر عملکرد مدیران داشته و حقوق فرهنگی خود را مبتنی بر آرمان های انقلاب اسلامی مورد مطالبه قرار می دادند، تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد.




طبیعتا این مطالب درباره تمام مدیران جمهوری اسلامی صدق نکرده و زیر سوال بردن شرافت، نجابت، تعهد، تلاش و خدوم بودن هزاران مدیر انقلابی هدف این متن نیست. از طرف دیگر بدیهی است که عمل به شرعیات و انجام اعمال عبادی یا داشتن محبت و ارادت نسبت به انقلاب و رهبران انقلاب اسلامی برای تصدی مسئولیت ها کافی نبوده و متضمن عدم وجود التقاط در باورها و اندیشه های فرد نمی باشد. قطعا تمام مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی پایبند به نماز، روزه و سایر اعمال و احکام شریعت و دوستدار نظام اسلامی بوده اند اما عملکرد آنها بعضا به ضرر جامعه و تضاد با منافع فرهنگی ختم شد چرا که بعضا فاقد دکترین فرهنگی بوده و قدرت جریان سازی فرهنگی در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی را نداشته اند. در واقع بی خاصیت بودن این مدیران و فقدان قدرت جریان سازی در جهت برپایی تمدنی نوین و الهی و یا ارتقای فرهنگ ملی و تعالی سبک زندگی آحاد جامعه در ایشان، خود نشانی دیگر از التقاط فکری آنها می باشد.



تصدی گری مدیرانی که در بهترین حالت بی خاصیت بودند، سبب شد تا انقلاب اسلامی و ملت ایران برای سال ها از اهداف و آرمان هایشان عقب بیافتند. برای دسته ای از این مدیران، مدیریت فرهنگ امری چون ساختمان سازی، ساختن سد و پل، مدیریت ترافیک، استخراج معدن و ... است که صرفا دادن آمار و اکتفاء به اعداد برایشان کافی است؛ برای دسته ای دیگر از آنها، اعمال سلیقه های شخصی شان موضوعیت دارد، همانند آنچه که در دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی رقم خورد، گروهی دیگر چون نمی توانند علنا غرب و هنر غربی را مورد ستایش قرار دهند، به تمجید و تکریم هنرمندان روشنفکر غربگرا می پردازند و ... برای تشخیص یک مدیر بی خاصیت فرهنگی از یک مدیر انقلابی فرهنگی با خاصیت! کافی است از آنها مطالبه کارنامه و گزارش عملکرد نمود، اما نه گزارشی که شامل تعداد کتاب، تعداد روزنامه، تعداد فیلم، تعداد سریال و ...، میزان فروش و ارقام و اعدادی از این دست را شامل شود، بلکه کارنامه جریان سازی در حوزه مربوطه.



آیا مدیری فرهنگی در جمهوری اسلامی وجود دارد که بتواند ادعاء کند فرهنگ جامعه به دو دوره پیش و پس از او تقسیم می شود؟ آیا می توان مدیری فرهنگی یافت که در دوران تصدی گری خویش نقشه راه و طرحی جامع جهت صیانت، ارتقاء و نهادینه سازی مولفه های مختلف سبک زندگی اسلامی ایرانی تهیه کرده باشد؟ آیا توقعی نامعقول، افراط گرایانه و نابجاست اگر از یک مدیری فرهنگی در جمهوری اسلامی انتظار برود برای تثبیت گزاره هایی مانند تقوا، حیا، عفت، مهربانی، گذشت، شکیبایی، بلندهمتی، خردورزی، علم دوستی، شجاعت، کرامت نفس، توجه به محیط زیست و ... در فرهنگ غالب جامعه در زمان مدیریت خویش گزارشی ارایه دهد؟ آیا برای مثال مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی اساسا اطلاع دارند محصولات فرهنگی تولید شده در زمان مدیریت آنها سبب مخدوش شدن باور کودکان و نوجوانان به خداوند و غیب شده یا آن را تقویت کرده است؟ افراد جامعه را تلاشگر و پویا نموده یا تنبل و تن پرور و رفاه طلب کرده است؟ سن ازدواج جوانان را کاهش یا افزایش داده است؟ آرامش روانی افراد را بیشتر کرده یا از بین برده داده است و ... اگر مسئولیت نهادینه  سازی و صیانت از این مولفه های فرهنگی با مدیران فرهنگی نبوده است، چه کسی باید پاسخگو باشد؟



برای یادآوری نحوه گزارش دهی مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی و نگاه ایشان به مدیریت و راهبری امور فرهنگی می توان گفتگوی ویژه خبری دبیر سی و ششمین جشنواره فیلم فجر در شامگاه اولین روز دهه مبارک فجر سال ۱۳۹۶ هجری شمسی  را مورد بررسی قرار داد. در واقع نحوه ارایه گزارش و دفاع آقای داروغه زاده از عملکرد اصلی ترین نهاد متولی امر فرهنگ و مهمترین رویداد هنری کشور، آیینه ای است که می توان ماحصل چهل سال مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی را در آن مشاهده نمود. برای مثال آقای داروغه زاده سخنان خود را با اشاره به هجوم مردم به سینماهای اکران کننده، افتتاحیه بی نظیر و باشکوه و ... آغاز می کنند، در حالی که بدیهی است با کاهش تعداد فیلم ها و سینماها، ازدحام مردم برای تماشای ۲۲ فیلم بیشتر از سال های قبل باشد، همچنین حضور چهره های سیاسی در افتتاحیه در سال های گذشته نیز وجود داشته و تمسک به آن برای بی نظیر نشان دادن جشنواره سی و ششم مضحک است.




اما نخستین سخن قابل اعتنای دبیر جشنواره سی و ششم فجر این است که: «جشنواره فیلم فجر همپای سینمای ایران در حال رشد و شکوفایی است»، این نگاهی است که اغلب مدیران و متولیان حوزه سینما در دهه های گذشته به جشنواره فیلم فجر داشته اند، اینکه جشنواره برآیند سینمای ایران است و تغییرات آن مانند تفکیک حوزه های مستند، کودک و نوجوان و بخش بین الملل نتیجه گسترش سینما و تابعی از تغییرات بوجود آمده در صنعت سینمای کشور است. مدیران مربوطه به جای آنکه از جشنواره فیلم فجر در جهت جریان سازی های مطلوب و همراستا با آرمان های انقلاب اسلامی استفاده کنند، این جشنواره را به گردهمایی سالیانه اهالی سینما، تقدیر از هنرمندان همسو با جناح مطبوع و محل شوی لباس بازیگران تقلیل دادند. البته نه اینکه مدیران فوق از جریان سازی عاجز باشند، ایشان در دهه های شصت و هفتاد به خوبی از جشنواره برای سوق دادن سینمای ایران به سمت سینمای روشنفکری و جشنواره ای و حذف قهرمان از پرده سینماها بهره جستند، آنچه که آنها نخواستند و یا نتوانستند این بود که از جشنواره فیلم فجر برای جریان سازی فرهنگی کلان در کشور و منطقه و حتی جهان استفاده کرده و زمینه ساز تثبیت مولفه های فرهنگ اسلامی ایرانی در جامعه باشند.



در نگاه مدیران این حوزه، جشنواره همپای سینما رُشد می کند؛ به جای آنکه چندین قدم از سینمای جاری کشور جلوتر بوده و آن را راهبری نماید، سطح انتظار و افق دید این مدیران به مهمترین رویداد سینمایی جمهوری اسلامی در همین سطح بوده و هست. ایشان در دادن افق های استراتژیک به جشنواره فیلم فجر و تعریف اهداف راهبردی برای آن در طول چهل سال ناتوان بودند، ناتوانی بهترین حالت است، بدترین حالت آن خیانت عامدانه به فرهنگ و امنیت فرهنگی جامعه می باشد.



پس از چهار دهه، نهایت نگاه مدیران سینمایی به جشنواره فجر ثبات در آیین نامه است، «بهتر است ثبات در آیین نامه داشته باشیم، به همین خاطر هم ما در آیین نامه و مقررات جشنواره سی و ششم نسبت به جشنواره قبل سعی کردیم کمترین تغییر را داشته باشیم.»، و بعید است بتوان تا سال ها بعد انتظار داشت مدیران برای این جشنواره ملی نقشه راه و اهداف سالیانه مشخص و شاخص های قابل اندازه گیری برای تحقق اهداف تدوین کنند.



دبیر جشنواره سی و ششم فجر که در با حفظ سمت، همچنان معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی جمهوری اسلامی می باشد و ... نیز همانند سایر مدیران پیش از خود، جشنواره های سینمایی را تاثیرگذار و پرمخاطب می دانند: «جشنواره فیلم سینما حقیقت از دل جشنواره فجر بیرون آمده، جشنواره فیلم کودک از دل جشنواره فجر بیرون آمده، جشنواره جهانی از دل جشنواره فجر بیرون آمده، طبیعتا هرچقدر سینما رشد می کنند، جشنواره های سینمایی هم دچار تغییر می شوند و هر کدام از این گروه ها هم که در جشنواره فیلم فجر یک جشنواره را برگزار می کردند هر کدام تبدیل شدند به یک جشنواره بین المللی که خیلی هم مخاطب دارند و تاثیرگذار هستند. » و این در حالی است که اگر از ایشان سوال شود کدام تاثیرگذاری و جریان سازی؟ بعید است بتوانند پاسخ متقن و قابل قبولی برای آن ارایه دهند.




ادامه دارد...

نظرات

  • ۱۳۹۶/۱۱/۲۵ - ۱۶:۵۲
    1 0
    این عکس آخر همه ماجراست چه سر و سری بین این آدم های نان به نرخ روز بخور وجود دارد چرا مدام همدیگر را دعوت به کار و داوری می کنند و بهم حال می دهند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.