چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۲

لُس آنجلس نشین ها و تولیداتی که با گوش شنیده نمی شوند/ از ویدئو تا ماهواره؛ استراتژی ترویج هنر سفارتی

چرا رسانه ها انسان مسلمان ایرانی را رقاص می خواهند! (۳)

لُس آنجلس نشین ها و تولیداتی که با گوش شنیده نمی شوند

سینماپرس: پس از بررسی و تحلیل محتوایی رقص و انواع آن و رابطه اش با مفاهیم دینی، تاریخچه ورود رقص به ایران در دوران پهلوی بررسی شد. در ادامه در این بخش تحولاتی که در عرصه رقص و موسیقی با تحقق انقلاب اسلامی ایران روی داد و منجر به کوچ رقاصان و خوانندگان به خارج از کشور شد، مورد بررسی قرار می گیرد تا مشخص شود چگونه غرض ورزی و یا بی عرضه گی برخی مدیران فرهنگی باعث گشت تهاجم فرهنگی در اواخر دهه شصت شکل گیرد و بستر رجعت فرهنگی را مهیا سازد.

علی اسلامبولچیان/ در مجموع دوران حاکمیت پهلوی، عموم کارشناسان فرهنگی غربی و غیر ایرانی، ذیل سیاست های کلان فرهنگی حکومت، آموزش و ترویج رقص در ایران اسلامی را در دست داشته و پیگیری می نمودند؛ اما به تدریج دانش آموختگان ایرانیِ این اساتید عموما غیرمسلمان، وارد عرصه شده و این مسیر را ادامه دادند. به این ترتیب رقصی که تا پایان دوره قاجار وجهی مطربی داشت، تحت تاثیر این آموزش ها شکل و فرم منسجم تری پیدا کرد و به جاذبه های بصری آن بر بستر هنر تن‌کامه یا هنر اروتیک (Erotic Art) افزوده شد و از نظامی ساختارمند برخوردار و به شدت ارتقاء مرتبه اجتماعی پیدا نمود.



بر این اساس آزادی رقص زنان در اجراهای عمومی که پس از مصوبه ی ۱۷ دی ۱۳۱۴ هجری شمسی و ابلاغ رسمی قانون کشف حجاب توسط رضا شاه پهلوی، مبنی بر ممانعت از استفاده دختران و زنان از روسری و چادر به وقوع پیوست؛ تاثیر فراوانی در تحولات و پذیریش عمومی جامعه نسبت به این حوزه داشت.



از این جهت است که پیش از ابلاغ رسمی قانون کشف حجاب،  شرایط اجتماعی به نحوی بود که عموما زنان رقاصه حضور رسمی در سطح جامعه نداشتند و حتی در نمایش های سیاه بازی نیز عموما مردان و بالاخص پسربچه ها با پوشیدن لباس های زنانه اقدام به رقصیدن می کردند و عهده دار رقص زنانه می شدند و در این میان عموم مجالس رقص و مطربی تا پیش از این از دو صورت و جنبه ی عمومی برخوردار بود:

۱. رقص هایی که با حرکات آکروباتیک از جمله معلق زدن ها، رقصیدن با لاله و شمعدان، برداشتن سوزن با پلک چشم از زمین و ... همراه بود.

۲. رقص هایی محدود که بردارنده ی اجراهای زنانه و کام جویانه که عموما توسط مردان و بالاخص پسربچه ها اجرا می شد



پس از این دوران بود که جامعه ی اسلامی ایران به صورت ویژه ای با افزایش تعداد کاباره ها و نیز پرده دری های فیلم فارسی و بالاخص رقص زنان متحول شده و با از دست دادن اصالت سنتی خود، به سمت مشتری پسندی سوق داده شد و به شیوه کام جویانه گرایش یافت و از این جهت اماکن عمومی نظیر کاباره ها، کافه ها، دانسینگ ها و مشروب فروشی ها به صورتی مُدرن درآمده و ساختار سینما، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و در کل عموم عرصه های فرهنگی و حتی آموزشی کشور، تمرکز ویژه ای بر گسترش و عمومی سازی رقص در جامعه نموده و فعالیت های گسترده ای را در زمینه ترویج موسیقی لهوی و رقص شهوت برانگیز و تن‌کامه را در سطح جامعه ی اسلامی ایران آغاز نمودند.



البته با وقوع انقلاب اسلامی و مواجهه عمومی مردم با معنویتی که از آنها دریغ شده بود و نیز وجود عزم و اراده راسخ ملی برای اصلاح مسیر کشور و پس از مدتی دفاع از آن، استقبال از لهویات در جامعه به شدت کم شد و این در حالی بود که ترویج اموری چون رقص و موسیقی لهوی با آرمان های مردمی که خواستار انقلاب اسلامی بودند در تضاد قرار گرفت و از این جهت مسئولان به سبب حفظ مصالح فرهنگی جامعه، حمایت رسمی و دولتی از رقص و رقاصی را متوقف نمودند.



عدم حمایت مردم و همچنین قطع کمک های مالی دولت موجب شد تا بسیاری از مُطربان و رقاصه هایی که انقلاب اسلامی مردم ایران را نپذیرفتند به خارج از کشور کوچ نموده و بالاخص در لُس آنجلس (Los Angeles) یعنی بزرگترین شهر ایالت کالیفرنیا و دومین شهر پرجمعیت ایالات متحده آمریکا دور هم جمع شوند و با پول های به ارمغان آورده خود از ایران و یا به میراث رسیده از خاندان فراری پهلوی، در این شهر سُکنی گزینند و به فعالیت های مطربی و رقاصانه ی خود که عموما با مَشی و شیوه ی تقابل با نظام نوپای اسلامی مردم ایران و حمایت از بقایای برجای مانده از سلطنت پهلوی و تلاش برای بازگشت مجدد این خاندان منحوس همراه بود؛ به فعالیت های تولیدی و باصطلاح هنری خود ادامه دهند.



لُس آنجلس (Los Angeles) به سبب داشتن مراکز تفریحی و سرگرمی فراوان به عنوان دومین شهر ایالات متحده از نظر جذب گردشگر شناخته می شود و در این میان وجود استودیوهای فیلم سازی و مراکز فرهنگی و بالاخص استودیوهای متعدد سینمایی در ناحیه‌ی هالیوود (Hollywood) که در شمال غربی مرکز شهر واقع شده، به نوعی ویژه بر اهمیت این شهر افزوده و اقتصاد این شهر را بر پایه واردات و صادرات صنایع سرگرمی و بالاخص صنعت سینما و فیلم سازی شکل داده است.




به این ترتیب اجتماع قابل توجه رقاصان و هنرمندان عصر پهلوی در لُس آنجلس موجب شد تا عموم ایشان، همان هنرمندی های پیشین خود را در خارج از کشور دنبال کرده و به صورتی بدون واسطه، سیاست های فرهنگی غرب از برای تحول در سبک زندگی انسان ایرانی را دنبال نمایند و در عین حال ضمن برخورداری از حمایت های مادی و معنوی غرب بر تولید موسیقی و رقص لهوی از برای ایرانیان متمرکز شده و اقدام به گسترش تولیدات خود از برای ایرانیان مقیم خارج و ارسال کالاهای تولیدی خود به ایران نمایند.



قبل از این دوره نیز بسیاری از ثروتمندان ایرانی ویلاهایی در کالیفرنیا خریده بودند و گاهی برای تعطیلات به آنجا می رفتند. اما موج مهاجرت با وقوع انقلاب در ایران جدی شد. جمعیتی بین ۳۵۰ هزار تا ۸۰۰ هزار ایرانی، در منطقه لس آنجلس در چند مرحله مستقر شدند، بسیاری از این افراد نخست به کشورهای اروپایی یا حتی اروپای شرقی یا روسیه رفته بودند، اما به ترتیب از آسیا و بالاخص ترکیه به اروپا و از اروپا به نقاط مختلف ایالات متحده آمریکا و از آنجا به لُس آنجلس رفتند و با استفاده از موقعیت یهودیان ایران در ارتباط با سایر شبکه های فعال یهودی در منطقه خوش آب و هوای آنجا مستقر شدند




البته باید بر این مهم توجه داشت که این باصطلاح هنرنمایی ها که در صورت اولیه ی خود تنها بر ادامه ی فعالیت هنری رقاصان و مطربان فراری از ایران تمرکز داشت، در بطن خود حاوی تقابل فرهنگی جدی سطنت طلبان با نظام نوپای جمهوری اسلامی می بود؛ نظامی که در مقطع اولیه ی حضور خود، به شدت درگیرودار انواع منازعات سخت نظامی و امنیتی بود و از طرفی با فتنه های داخلی متعدد و متفاوتی نظیر آنچه که گروهک های سوسیال مسلکی همچون چریک های فدائیان خلق در اقصی نقاط کشور از جمله  گُنبد و کُردستان و ... به راه انداختند و یا وقایع اسفند ماه ۱۳۵۹ هجری شمسی و فتنه ی جریان لیبرال مسلک به سرپرستی بنی صدر به عنوان اولین رییس جمهور ایران به وقوع پیوست و بالاخص فتنه ی جریان چپ التقاطی سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و خروج مسلحانه ی ایشان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ هجری شمسی و  فجایع گُسترده و ترورهای کور ایشان در سراسر ایران مواجه بود و از طرفی دیگر، مشغول دفاع از مرزهای کشور در مقابل فتنه ی رژیم بعث صدام در حمله ی نظامی رسمی به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ هجری شمسی بود.



بر این اساس اهمیت و اولویت مواجهه ی نظام نوپای جمهوری اسلامی با تهدیدات سخت نظامی و امنیتی و در عین حال حضور مشکوک جریانات خاص مدیریتی در مصادر مختلف فرهنگی و هنری کشور در آن دوران سبب شد تا اصولا شاخص فرهنگی نظام جمهوری اسلامی تبیین نشود و فضای فرهنگی کشور در گیر و دار اغراض و امراض و در خوش بینانه ترین وجه ممکن، به حالت روزمرگی گزاران ایام نماید و این همه در حالی بود که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اجتماعی از فعالان فرهنگی و هنری مغرض با انقلاب اسلامی، حول محور ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و با مشی تاثیر گذاری در عرصه های مختلف اجتماعی و با کارکردهای مختلف نرم (Soft)، سازمان پیدا نمود.



منوچهر بی بی یان فرزند مردخای در آذرماه ۱۳۱۲ هجری شمسی، در یک خانواده یهودی در شهر تهران متولد شد و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی خود در ایران، به اسراییل رفت و در آنجا پس از طی دوران آموزش ی ویژه ی فرهنگی و هنری، نهایتا در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی، به تهران بازگشت و با ایجاد دفتری با عنوان آپولون اقدام به خرید و فروش صفحات موسیقی به ویژه صفحات آهنگ های اروپایی جاز و کلاسیک نموده و با جدیت تمام به موازات خرید و فروش و آرشیو نمودن صفحه های آهنگ های ایرانی، شخصا اقدام به واردات صفحه های آهنگ اروپایی و ترویج فرهنگ گوش دادن به موسیقی و تماشای رقص غربی و اروپایی در جامعه اسلامی ایران می نمود و از این جهت با استفاده از نفوذ یهودیان و بهائیان و بنا بر دعوت رادیو ایران، ضمن تولید برنامه ای با عنوان چای برای دو نفر ، اقدام به معرفی آهنگ های انتخابی غربی و ایجاد ذائقه از برای پذیرش آن در فضای عمومی جامعه نمود.



تداوم اقدامات فرهنگی شخصیت های یهودی ذی نفوذی همچون منوچهر بی بی یان موجب شد تا نسلی از جوان با استعداد ایرانی در زمینه ی آواز خانی و رقاصی پای به عرصه موسیقی نهند و تحول عظیمی را در عرصه ی موسیقی و رقص طرب برانگیز و شهوانی در ایران پدید آورند و همین دست اقدامات در نهایت سبب شد تا بی بی یان به عنوان یک چهره شاخص در عرصه تولید و اشاعه ی موسیقی در ایران مطرح و در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی به عضویت اتحادیه هنرمندان کشور پذیرفته شود و با سمت معاونت هیئت مدیره در این سندیکا به فعالیت پردازد و اقدام به تولید نسل جدید از خوانندگان و رقاصان ایرانی، همچون ویگن (ویگن دِردِریان)، داریوش (داریوش اقبالی)، رامش (آذر محبی)، گیتی (گیتی پاشایی)، پوران (فرح‌دخت عباسی طاقانی)، روانبخش (غلامعلی روانبخش) و ... را تربیت و به عنوان الگوی مُدرن به جامعه ی هنری کشور معرفی نمود و در عین حال به عنوان کاشف موسیقی مُدرن لاله زاری خود را مطرح و خوانندگانی هچون سوسن (گل‌اندام طاهرخانی)، آغاسی (نِعمت‌الله آزموده) و ... را سرمشق رقاصان و هنرمندان تجاری کشور سازد.



با شکل گیری انقلاب اسلامی و خروج جمع کثیری از یهودیان و بهائیان ذی نفوذ در عرصه ی فرهنگی کشور؛ منوچهر بی بی یان نیز عمر فعالیت خود در ایران را به سر دید و کمپانی آپولون که روزانه بطور متوسط ۲۵ هزار صفحه و نوار کاست را در نزدیک به دویست مغازه در سرتاسر کشور می فروخت و گردش مالی عظیمی را در عرصه ی رقاصی و مطربی کشور ایجاد می کرد، برای همیشه تعطیل شد و او نیز به همراه خانواده و با تمامی امکانات مالی خود (که البته بخش معظمی از آن را در پیش از انقلاب در سرزمین های اشغالی فلسطین سرمایه گذاری نموده بود) به لُس آنجلس رفت و در آنجا مستقر شد.



حضور یهودی سرشناسی همچون منوچهر بی بی یان در لُس آنجلس به عنوان یکی از اصلی ترین مراکز رسانه ای یهودیان در ایالات متحده آمریکا سبب شد تا او بتواند به سرعت اقدام به تاسیس شرکتی با عنوان پارس ویدیو نموده و فعالیت هنری رقاصان و مطربان پناهنده به آمریکا را حول محور شرکت خود سامان بخشد و در این راستا با ابتکار عمل مثال زدنی پسر خود کوروش بی‌بی یان و البته تحت آموزش مستشاران فرهنگی آمریکایی، نخستین شبکه تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور را با عنوان جام جم ایجاد نماید.



این گونه بود که منوچهر بی بی یان و پسرش کوروش بی‌بی یان در سال ۱۳۵۹ هجری شمسی، اولین بنگاه  رسانه ای فارسی زبان را در لُس آنجلس دایر نمود و ضمن ارایه برنامه های رقص و آواز، اجرای نمایش نامه ها و بخش موسیقی های جدید، اقدام به ایجاد بخش خبر  و ارایه گزارش های خبری و تفسیرهای سیاسی به مخاطبان ایرانی خود در خارج از کشور نمود و در عین حال به سامان دهی تشکیلات فرهنگی و هنری رقاصان و خوانندگان ایرانی حاضر خارج از کشور مبادرت ورزید و با توان لابی گری بالای خود در میان جامعه ی یهودیان خارج از کشور، نسل ویژه ای از رقاصان و خوانندگان آواره و سرگردانی و البته نام آشنایی همچون هایده (معصومه دده‌بالا)، مهستی (افتخار دده‌بالا)، ابی (ابراهیم حامدی)، داریوش (داریوش اقبالی)، لیلا فروهر، شُهره (شُهره صولتی)، ستار (عبدالحسن ستارپور) و ... را حول محور خود جذب کرد و به سامان دهی برنامه های ایشان پرداخت و امکانات مادی و معنوی ویژه ای از برای برگزاری کُنسرت و ثبت و ضبط آثار ایشان فراهم ساخت.




پس از انقلاب اسلامی ایران، حضور نسبتا متمرکز و فعالیت ویژه ی رقاصان و آوازخوانان ایرانی در ایالات متحده آمریکا و اجتماع اکثریت ایشان در لُس آنجلس و در محله ی وست‌وود (Westwood) که البته با حمایت های گسترده ی مستشاران فرهنگی و همچنین تامین نسبی عموم مخارج ایشان به وسیله ی اموال به سرقت برده شده توسط خاندان پهلوی همراه گردید، در مجموع موجب شد تا دیگر فعالان فرهنگی ایرانی نیز اقدام به تاسیس شبکه های تلویزیونی نمایند و در این میان علی لیمونادی را می بایست به عنوان دومین ایرانی مهاجر به آمریکا معرفی نمود که پس از ابتکار عمل منوچهر بی بی یان در ایجاد شبکه ی جام جم و دقیقا در سالگرد احداث این شبکه در سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، اقدام به تاسیس یک شبکه ی تلویزیون کابلی با عنوان پرشن تی.وی (Persian TV ) در جنوب کالیفرنیا نمود.


این گونه بود که هنرنمایی و تولیدات رقاصان و خوانندگان مهاجر از ایران به سرعت و کثرت بسیاری در شبکه های تلویزیونی لُس آنجلسی به نمایش در می آمد و پس از مدتی توسط فیلم های ویدئویی و نوارهای کاست قاچاق شده به داخل کشور راه می یافت و این در حالی بود که با آزاد شدن استفاده از سیستم ویدیو خانگی (Video Home System (VHS)) در دوران تحولات پس از جنگ در دهه هفتاد هجری شمسی، دسترسی به ویدیوهای حاوی برنامه های شبکه های فارسی زبان لُس آنجلسی از عمومیت بیشتری بر خوردار و انتشار بیشتری پیدا کرد. برنامه هایی حاوی رقص و آوازخوانی که عموما در ایران به عنوان شو شناخته می شد و البته ماهیتی کاملا متفاوت از تاک شو (Talk show) مصطح در غرب می داشت.



حمید شب خیز که عموما به واسطه ی روابط جنسی خارج از عرف خود بالاخص با زنان خوش سیمای شوهردار اطراف خود در لُس آنجلس معروف بود؛ با ایجاد استودیویی ویژه در گاراژ خانه اش، اولین ویدیوهای بزن و برقص را تولید کرد و روانه ی ایران ساخت؛ ویدیوها و کاست هایی که بطور قاچاقی و عموما توسط خلبانان پروازهای خارجی وارد ایران می شد و پس از مدتی طولانی به وسیله گروه های معدودی از مردم دیده و به نحوی خاص تکثیر می گشت.




در مجموع گردش مالی تکثیر و فروش ویدیوها و کاست های لُس آنجلسی را می بایست به عنوان یکی از عوامل موثر در گسترش پهنه ی توزیع و ایجاد شبکه های ویژه از برای ترویج و توسعه ی استفاده از آن بالاخص در مقطع دهه ی ۱۳۶۰ هجری شمسی در ایران دانست؛ امری که با حمایت های مادی و معنوی سفارت خانه های اروپایی و بالاخص تمرکز ایشان بر نفوذ فرهنگی در قاعده هنر سفارتی در ایران همراه گردید و به سرعت شرایط فرهنگی کشور را در دهه ی اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مقطع تهاجم فرهنگی (۱۳۶۸هجری شمسی) کشاند و بالافاصله موضوع شبیخون فرهنگی (۱۳۷۱هجری شمسی)؛ غارت فرهنگی (۱۳۷۱هجری شمسی)؛ قتل عام فرهنگی (۱۳۷۱هجری شمسی) و در نهایت ناتوی فرهنگی (۱۳۸۵ هجری شمسی) در ایران را عینیت بخشید.



هنر سفارتی را شاید بتوان یکی از استراتژی های اصلی و سیاست های کُلی اتخاذ شده در دوران جنگ سرد (Cold War) دانست؛ موضوعی که به شدت در طول دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ میلادی جریان داشت و به نوعی ویژه بلوک شرق (Eastern Bloc) را متاثر از خویش می کرد و در این راستا عموم سرویس های اطلاعاتی و امنیتی غرب در قالب ها و پوشش های مختلف هنری و با وجهه ی دیپلماتیک خود، اقدام به فعالیت و تغییر سبک زندگی و زیر سوال بردن آرمان های رایج در بلوک شرق می‌نمودند.




البته با پایان جنگ و آزاد شدن استفاده از سیستم ویدیو خانگی در ایران، ویدیوهای مختلف که عموما حاوی برنامه های تفریحی و موسیقی های کاباره ای و رقص های تن‌کامه بود، به ایران وارد شد و این در حالی بود که همچنان پدیده تلویزیون لس آنجلسی به صورت حضور ماهواره ای، در ایران قابل دسترسی نبود و این همه در شرایطی بود که قطعا یکی از اصلی ترین عواملی که اسباب عُریان شدن ماهیت کثیف فعالان فرهنگی لُس آنجلس نشین را فراهم آورد و مانند یک بمب خبری در فضای رسانه ای ایران صدا کرد؛ نخستین فیلم پورنو (Pornographic film) بود که پس از پایان جنگ تحمیلی و در اوایل دهه هفتاد هجری شمسی در ایران پخش شد؛ فیلمی با عنوان شبهای لُس آنجلس که از دیالوگ های پینگلیش (Persian + English) و ادبیات کلامی مشخص فارسی و انگلیسی برخوردار بود و اگر چه در زبان عامیانه از آن به عنوان فیلم سوپر ایرانی تعبیر می شد، اما در واقع همانند سایر محصولات فرهنگی و هنری لُس آنجلس نشین ها در قاعده ی رقص و موزیک، این فیلم نیز محصول بکارگیری و استفاده از بازیگران آمریکای لاتین بود که کمابیش می توانستند شبیه ایرانی ها فعالیت نمایند و در مجموع ماهیت و ابعاد غارت فرهنگی (۱۳۷۱هجری شمسی) را برای فعالان و ناظران عرصه ی فرهنگی کشور معین و مشخص ساخت.



اما با عمومی شدن استفاده از سیستم ویدیو خانگی در ایران و بالاخص حساسیت عمومی جامعه نسبت به حضور بی رویه ی فیلم پورنو یا همان فیلم سوپر ایرانی، در کنار قابل دسترس شدن ماهواره از برای جامعه ی ایران، عملا هزینه ی مصرف محصولات فرهنگی لُس آنجلس نشین ها به نحو ویژه ای در ایران محدود گشت تا آنکه در تعطیلات نوروزی سال ۱۳۷۹ هجری شمسی، یک خانواده اصفهانی که در حال تماشای برنامه های ماهواره هات برد (Hot Bird) بود، در حین یافتن کانال های جدید این ماهواره، به یکباره صدای فارسی را شنید و متوجه شد که فردی به نام علیرضا میبدی مشغول اجرای برنامه است؛ اتفاقی که تا آن زمان به هیچ عنوان موضوعیت نداشت و سبب شد تا این خانواده اصفهانی بلافاصله تلفنی با لُس آنجلس تماس گرفته و این موضوع را که تصویر شبکه ی تلویزیون کابلی آنجا در ایران نیز پخش می شود را اعلان عمومی نمایند.



علیرضا میبدی که در آن روزها در شبکه تلویزیونی ان ای تی وی (NITV) و تحت مدیریت ضیا آتابای به عنوان خواننده سلطنت طلب و فعال سیاسی ضدانقلاب فعالیت می نمود، باور نمی کرد که این اتفاق افتاده باشد.؛ البته بعد از آن جدال خاصی میان لُس آنجلس نشین ها در مصادره ی این اقدام صورت پذیرفت که عموما بخشی از آن برای ایجاد جذابیت رسانه ای و بخشی دیگر به منظور کسب منابع مالی ویژه غرب از برای این چنین اقدامات فرهنگی صورت پذیرفت و از این جهت امثال حمید شب خیز به سرعت مدعی شدند که ایشان اولین کسی بود که به فکر گذاشتن تلویزیونش روی ماهواره هات برد (Hot Bird) افتاد.



با این همه امروزه بررسی مجموع مستندات حاکی از این واقعیات است که اصولا هیچ یک از بنگاه های تلویزیونی ایرانی در لُس آنجلس به فکر قرار دادن برنامه های تلویزیونی خود بر روی ماهواره هات برد (Hot Bird) نیفتاده بودند و عملا هیچ یک از رقاصان و خوانندگان لُس آنجلس نشین  از فهم لازم برای چنین اقدامی برخوردار نبودند؛ بلکه این اقدام پیش زمینه  ای از برای حضور ویژه ی غرب در قاعده ی ناتوی فرهنگی (۱۳۸۵) بود و در این راستا مجموعه ماهواره‌ای شرکت فرانسوی یوتل‌ست (Eutelsat S.A.) که به عنوان عمومی ماهواره هات برد (Hot Bird) فعالیت و از نخستین جایگاه برای جذب مصرف کننده در بین بینندگان در اروپا و خاورمیانه برخوردار می بود، مستقیم و بدودن هر گونه پیش هماهنگی لازم، مستقیما اقدام به قرار دادن شبکه های لُس آنجلسی بر روی ماهواره نموده بود و از این جهت طی فرایندی چندماهه، اکثر تلویزیون های لُس آنجلسی در ایران قابل دریافت شدند؛ آنچنان که همین موضوع به افزایش تعداد تلویزیون ها تا ۲۰ شبکه مطرح و ۵۰ شبکه قابل دسترسی از برای ایرانیان رسید.



و این گونه بود که نسل جدیدی از رقاصان و خوانندگان لُس آنجلس وارد عرصه ی رقص و رقاصی شدند و در این شرایط که دیگر میان تلویزیون و کاباره و کافه ساززن ضربی و آهنگساز حرفه ای فرقی وجود نداشت، رقاصان نو ظهوری همچون اندی (آندرانیک مددیان) و کورس (کورس شاهمیری) به عنوان زوج خواننده ی هم جنس گرای ایرانی پا به عرصه گذاشته و امثال زنان رقاصه ای همچون سوزان روشن (صدیقه شجاعی) با وضعیتی کاملا سِکسی به بازار آمدند و در عین حال انواع سیاوش با اشکال جدیدی که معلوم نبود همچون سیاوش صحنه (سیاوش شمس قهفرخی) از فضای کاملا آمریکایی آمده است یا همچون سیاوش قمیشی از فضای داخل ایران، یا یک چیز من درآوردی و سلیقه خود خواننده است، وارد عرصه ی رقص و آواز شدند.



امثال اندی (آندرانیک مددیان) را می بایست پدر نسل جدید از ترانه های لُس آنجلسی معرفی نمود؛ پدری معلوم الحال که ترانه هایی که با استفاده از ۵۰۰ کلمه فارسی سروده می شدند را اجرا می نمود؛ ترانه هایی که اصولا فاقد هر گونه معنی و مفهومی بوده و در عین حال از موسیقی موجهی برخوردار نبودند و فقط برای رقصیدن و آن هم از نوع غلیظ شهوانی تولید شده بودند؛ ترانه هایی به شدت مبتذل که موجب درگیری شدید میان نسل اول و دوم از لُس آنجلس نشین ها شد و تا آنجا شدت یافت که خوانندگان و رقاصان نسل اول لُس آنجلس نشین و در عین حال بی سوادی همچون ابی (ابراهیم حامدی) و داریوش (داریوش اقبالی) و ... را نیز به موضع گیری شدید واداشت و تا به آنجا حاد گردید که رقاصان و خوانندگانی امثال ایشان صراحتا مطرح می کردند که این گونه از ترانه ها، باید با باسن شنیده شود نه با گوش...!




البته در این میان تعداد معدود و محدودی از مُطربان و رقاصه های عصر پهلوی نیز با هر قصد و غرضی که داشتند و به هر صورتی که بود در ایران ماندند و در فاصله ی سال های پس از انقلاب یا از گذشته ی خود فاصله گرفته و مانند سایر ملت به زندگی خود ادامه دادند و یا آنکه فراغت از حرفه رقاصی و دوری از شُهرت و شهوت دیده شدن را تاب نیاورده و به هر نحو ممکن همچون گوگوش (فائقه آتشین) به سایر هم صنفیان خود در خارج از کشور پیوستند.



با این همه اگرچه جمهوری اسلامی به سبب درخواست اکثریت مردم مسلمان ایران، رقص و موسیقی لهوی را ممنوع کرد؛ اما باید توجه داشت که چند دهه سرمایه گذاری عمیق فرهنگی در ترویج و تسری رقص به شئون مختلف سبک زندگی ایرانی، چیزی نبود که به صورتی فوری و کاملا از بین رفته و نابود شود و در این میان کم کاری و بعضا نابلدی بسیاری از متولیان فرهنگی جمهوری اسلامی نیز مزید بر علت گردید و موجب شد تا تامین اغراض و امراض برخی، اجازه ندهد که جوانب حرام بودن بسیاری از این امور به صورتی منطقی از برای جامعه ی انقلابی تبیین شود و در نتیجه پرداختن به بسیاری از این امور در برخی از مجالس و مراسمات خانوادگی و محافل زیرزمینی پس از انقلاب نیز همچنان ادامه پیدا نمود و در ادامه با خوراک فرهنگی و محصولات تولید شده توسط لُس آنجلس نشینان از گسترشی ویژه برخوردار شد.



به این ترتیب نخستین کاست ها و نوارهای موسیقی با مجوز رسمی پس از قریب پنج سال و اولین اجرای رسمی موسیقی زنان برای زنان پس از ده سال، بار دیگر فضای فرهنگی جامعه را متاثر از خود ساخته و این در حالی بود که همچنان رقص در اماکن رسمی و عمومی، تنها به حرکات موزون در نمایش یا سینما محدود شد، تا آنکه به تدریج و در پس سیاست های اعتدالی دولت لیبرال سازندگی، آموزش رقص نیز در برخی از آموزشگاه های خصوصی ظهور پیدا نمود.



پس اگرچه در سال های پس از انقلاب، روحیه پُرعزم و اراده انسان مسلمان ایرانی، او را از پرداختن به لهویات باز می داشت؛ اما در عین حال باید به گُسترش خاموش و مجدد فرهنگ رقص و رقاصی در لایه های زیرین جامعه و در حد مراسمات و جشن های خانوادگی، توجه ویژه ای نمود. فرهنگی که در دوران پهلوی نهادینه شد و پس از انقلاب نیز با تمرکز لُس آنجلس نشینان در کنار غرض و یا بی عرضی برخی متولیان فرهنگی کشور، به نحو افراطی در حال گسترش می بود.



این گونه بود که در انتهای دهه ی ۱۳۶۰ هجری شمسی و با پایان دوران دفاع مقدس و حضور جریان لیبرال سازندگی بر مصادر اجرایی کشور و همسو با سیاست های کلان کارگزاران مبنی بر ترویج رفاه طلبی و مصرف گرایی و ... رُشد مولفه های سبک زندگی غربی در کنار فقدان محصولات فرهنگی انسان ساز به صورت ویژه ای در سطح عمومی جامعه خودنمایی و به تدریج استقبال از لهویاتی همچون غنای لهوی، رقص، شرط بندی و حتی استعمال مشروبات الکلی و ... به سرعت در جامعه افزایش یافت و شرایط تهاجم فرهنگی (۱۳۶۸هجری شمسی) را به نحو ملموسی عینیت بخشید و این همه در حالی بود که در مقابل مسئولان و متولیان فرهنگی کشور نیز با اتخاذ رویکرد لیبرال مسلکانه، نه تنها آرایش فرهنگی مناسبی را در مقابل این تهاجم اتخاذ نکردند؛ بلکه به نوعی بر ابعاد آن افزوده و شرایط را برای قتل عام فرهنگی (۱۳۷۱هجری شمسی) انقلاب اسلامی فراهم نمودند.



در دهه‌ی اول، پیشرفت را بسیاری از انقلابیون در الگوی چپ؛ چپ دهه‌ی شصت، یعنی الگوی گرایشمند به سوسیالیسم می دیدند. هر کس هم مخالفت می کرد، یک تهمتی، لکه‌ای، چیزی متوجهش می کردند. یک عده‌ای از مسئولین، دست‌اندرکاران، فعالین عرصه‌ی کار در جمهوری اسلامی، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ خوب، این نگاه، نگاه غلطی بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویه‌ی دید تفکر شرقیِ سوسیالیستیِ چپ محسوب می شد؛ این غلط بود. البته غلط بودن این خیلی زود فهمیده شد، حتّی آن کسانی که آن روز مروج همین دیدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به یک تفریط حالا تبدیل شد.

(امام خامنه ای در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز - ۱۳۸۷/۰۲/۱۴)


ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.