دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۹

وقتی انگلیسی‌ها از حقارت «دانکرک»، پیروزی سینمایی ساختند!

دانکرک

سینماپرس: وقتی کارگردانی مثل نولان از یک شکست بزرگ، یک پیروزی عظیم قلابی سینمایی می‌سازد و منتقدان فرنگی در ستایش از فیلم نوشتند، آیا باید متر و معیار منتقد وطنی همان اسلوب و الگوی هیجان زده منتقد فرنگی باشد؟

فیلم «دانکرک»، درباره ماجرای تخلیه ساحل دانکرک در روزهای آخر تابستان 1940 در داخل و اطراف این شهر فرانسوی، حین جنگ جهانی دوم است. با تمام هیاهو و پروپاگاند رسانه‌های فرنگی، تجربه دیدن نخستین فیلم تاریخی «کریستوفر نولان» بر خلاف آثار متوسط پیشین این فیلمساز، زجرآور و خسته کننده است.

«نولان» از یک رویداد بزرگ تاریخی، تماشاگر را به سوی نزاع محلی هدایت می‌کند، از یک رویایی نظامی بزرگ، تماشاگر را به یک ساحل گردی‌ رهنمون می‌کند تا نشان دهد که نیروهای انگلیسی و فرانسوی در این شهر ساحلی (دانکرک) در محاصره‌اند، اما جغرافیای محاصره در فیلم نمایش دقیقی ندارد چون اگر قاعده‌مند فیلم بسازد مجبور است پس از نمایش دقیق جغرافیا، تاریخ نگاری  کند.

قصد نولان نمایش گواهی تاریخ آوردن نیست، چون تاریخ گواه به شکست انگلیس می‌دهد و نولان قصد پیروزی نمایی دارد. سمبل نبرد دانکرک کلاه سربازی است که در کنار ساحل رها شده و سرباز انگلیسی از وحشت به سوی دریا در حال فرار است و وسائل‌اش را رها کرده است، اما در افتتاحیه اصلی فیلم سمبل دانکرک، یک هواپیمای خروشان انگلیسی است.  

دریکی از سه روایت موازی فیلم،  قایقی محلی را می‌بینیم که با هدایت «مارک رایلنس» از سواحل شرقی انگلستان می‌رود برای نجات سربازان. یک هواپیمای معلق در فضا که هدایتش را فاریر( تام هاردی) بر عهده دارد و روایت چند سرباز مثل الکس ( هری استایل) که تلاش می‌کنند به روش‌های مختلف به دریا زده و از ساحل دانکرک فاصله بگیرند، برش‌های مختلف از شرایط ناهمگون چند پرسوناژ برای  گریز از یک قصه‌گویی مدون.  از نازی‌ها و مهاجمان آلمانی هم اصلا خبری نیست و فیلم به شکل زننده‌ای فاقد آنتاگونیست است، آنهم در فیلم جنگی که قطب منفی ضرورت تقابل نمایشی است.

اگر مخاطب فیلم تاریخ را نداند اصلا برداشت تاریخی و محتوایی کافی از فیلم نخواهد داشت. اما اگر تاریخ را در مورد وقایع دانکرک به خوبی بدانیم، درخواهیم یافت که این مکان فرصت مغتنمی بود که هیتلر با ادامه محاصره دانکرک، پرونده جنگ جهانی دوم را با نابودی کامل نیروهای انگلیسی و فرانسوی می‌بست و بریتانیای کبیر را صغیر می‌کرد.

هیتلر به شکل جاهلانه‌ای محاصره را ادامه نداد و نیروهای انگلیسی و فرانسوی فرصت یافتند که از مهلکه دانکرک بگریزند.  ژنرال «فون رون» از اعضای ستاد ارتش آلمان  در جنگ جهانی دوم درباره وقایع دانکرک چنین می‌گوید:" شش روز پس از یورش سراسری آلمان به شمال فرانسه هنگامی که نیروهای ژنرال فون روندشتت به سوی دریا پیش می‌راندند، هیتلر با فرمان احمقانه‌ای دستور 48 ساعت توقف به آنها را داد. ژنرال گودریان دیگر سردار آلمانی به دستور پیشوا عمل نکرد و تانک‌های خود را به سرعت به سمت غرب به حرکت درآورد اما درست در 9مایلی دانکرک با دستور مستقیم پیشوا مجبور به توقف 72ساعته شد! چرا؟

آقای‌ «کریستوفر نولان» اگر تاریخ ساز است، باید به تاریخ وفادار باشد، که در دانکرک تاریخ عینی نیست، حتی نمایشی هم نیست. او باید به یک چرای بزرگ تاریخ پاسخ دهد، اما از پاسخ به چنین سئوالی، با ترفندهای سینمایی و ایجاد ابهام و پرسش‌های دیگری در متن اثر می‌گریزد و سعی دارد از یک شکست و ننگ بزرگ تاریخی در جنگ جهانی دوم، برای بریتانیای صغیر یک افتخار کبیر به ارمغان آورد.

نولان به شکل دروغینی محاصره را وسیع و حملات هوایی را دائمی نشان می‌دهد، در صورتیکه قوای نظامی آلمانی به استناد آنچه در تاریخ آمده متوقف شده بودند و اگر هیتلر 24 ساعت دیرتر دستور توقف داده بود، یگان جنگاور زمینی انگلستان برای همیشه نابود می‌شد و هیتلر با کمترین فشار نظامی از طریق دریا می‌توانست خاک انگلستان را برای نخستین بار تسخیر کند و به جنگ جهانی برای همیشه پایان دهد.

با این توصیفات کاملا مشخص است به چه دلیل برای فیلم عقب مانده و ماقبل سینمای دانکرک، کف می‌زنند و هورا می‌کشند. منتقدان غربی خوشحال‌اند که نولان با یک فیلم سینمایی، استخوان را از لای زخم، پس از هفتاد و هفت سال بیرون کشید و به همین دلیل از فیلم درهم و شلخته نولان به عنوان یک شاهکار یاد می‌کنند. در صورتیکه اگر فیلم بر مبنای یک روایت خطی و نمایش وقایع تاریخی بنا می‌شد شبیه فیلمی با همین نام می‌شد که  لسلی نورمن در دهه پنجاه ساخت. در فیلم نورمن ستارگان بزرگی همچون جان مایلز، ریچارد آتنبرو، براندان لی و شون بارت ایفای نقش می‌کنند و سراسر فیلم سمبلی از عقب ماندگی سیاسی چرچیل و سرداران نظامی انگلیسی است. اما نولان از تقلا و تلاش برای بقاء، در چند روایت پراکنده سعی ‌می‌کند، پیروزی بسازد.

برخی منتقدان فریبکار وطنی، چشم دوخته به دهان فرنگی‌ها دائما می‌نویسند، شاهکار، شاهکار....کدام شاهکار؟ .... جوزف مک جینتی نیکول که با نام اختصاری MCG  در هالیوود  شناخته‌ می‌شود و پفکی‌ترین اکشن ساز هالیوود است، دانکرک را می‌توانست بهتر از جناب نولان بسازد.

جغرافیای دانکرک برای ساختن فیلمی درباره جنگ دوم، مثل جغرافیای سوم (Somme) نبرد وردون، کاملا یگانه است. اما به غیر از استنلی کوبریک با راه‌های افتخارکه فیلمی مخالف خوان است، استیون اسپیلبرگ با فیلم اسب جنگ، لوئی مایلستون با فیلم در جبهه غرب خبری نیست و ژآن پیر ژونه با فیلم نامزدی طولانی از حقارت سوم (Somme) یک فرجام قهرمانانه ساختند.

نولان با این همه دبدبه و کبکبه و امکاناتی که کمپانی سازنده در اختیارش قرار داده ،هیچ جغرافیای واضحی را از دانکرک به مخاطب نمایش نمی‌دهد، جز یک نمایش ضعیف ساحلی و دریایی. در فیلم دانکرک بسیاری از صحنه‌های تخلیه شهر توسط سربازان می‌توانست به صورتی واقع گرایانه بازسازی شود، اما تخلیه شهر توام می‌شد با نمایش حقارت انگلیسی و نولان از این اتفاق پرهیز می‌کند.

نولان با تصاویر شتاب زده و تدوین سینمایی بسیار ضعیف (برای پوشاندن ضعف کارگردانی)، واقعیت را به صورت غلو شده‌ای معلق نمایش می‌دهد. با این اوصاف دانکرک نه تنها یک شاهکار سینمایی نیست، بلکه بدترین فیلمی است که درباره وقایع جنگ دوم جهانی ساخته شده است. شاید بهتر است بگوییم دانکرک بدترین فیلم جنگی است که تاکنون در تاریخ سینما ساخته شده است.  

فیلم شامل مشتی خرده روایت‌های ناتمام است که بی جهت کش‌دار می‌شوند.

در مورد کریستوفر نولان و آثارش فضایی در نشریات غربی ساخته شده و منتقد داخلی کپی‌کار،     برای اینکه عقب افتاده به نظر نرسد همان فیلمی که منتقد فرنگی می‌ستاید را در حد پرستش ستایش می‌کنند. آل احمد در توصیف چنین افرادی می‌گوید"  شخصیت ندارد، چیزی است بی‌اصالت، خودش و خانه‌اش و حرف‌هایش، بوی هیچ چیزی را نمی‌دهد، ملغمه‌ای است از انفراد شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه، چون تأمین ندارد، تقیه می‌کند و در عین حال که خوش‌تعارف است و خوش‌برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد..."

حال از دریچه بومی ایرانی بیاییم نولان را در چند خط ارزیابی کنیم. آیا آنچنان که ستایش می‌شود ، شایسته اش هست؟ منتقدان فرنگی در نوشته‌هایشان از نولان به عنوان غول سینمایی دهه اول و دوم هزاره دوم سینما یاد می‌کنند، در صورتیکه کارنامه نولان را که برررسی کنیم درخواهیم که فیلم «تعقیب» او یک فیلم تجربی کم عمق، فیلم «بی خوابی»‌اش، کپی بدساختی از یک فیلم بزرگ سوئدی است. فیلم «حافظه» از این کارگردان روایتی یک خطی با مشنگ بازی غیر اصیلی در تدوین است که جفت پوچ محسوب می‌شود و با تدوین معکوس، مولف سعی در نمایش فرمالیستی منحصر به فردی دارد که نتیجه‌اش در فیلم معنی معکوس می‌دهد.  

نولان «بتمن» را ساخت و ستایش‌های فراوانی نصیبش شد. منتقدان فرنگی نولان را به این دلیل ستودند که نولان «مسیح» را در کالبد شوالیه تاریکی فرو ریخت.

در واقع اگر فیلمسازی به صورت ایدئولوژیک فیلم نسازد، در هالیوود بدین صورت رشد نخواهد کرد. به صورت مشخص فیلم بعدی نولان پس از بتمن اثری با عنوان «پرستیژ» ، به این موضوع اشاره دارد که انسان می‌تواند به قدرتی جادویی دست پیدا کند و نمونه مشابه خود را خلق کند. مسلم است که خداناباوران سکولار نشریات و رسانه‌های غربی چنین طرح ایدئولوژیکی را می‌پسندند. پس از آن تلقین را ساخت که نشان داد که انسان از طریق کنترل خواب و رویا می‌تواند روح و حتی خودآگاه بشر دیگری را کنترل کند. تلقین بازهم پیامی ایدئولوژیکی و آتئیستی درون خود مستتر داشت و فیلم ماقبل آخرش یعنی «میان ستاره‌ای» ، بر اساس نظریات نسبی اثبات نشده کوانتوم، به این موضوع می‌پردازد اگر بشر بعد چهارم را کشف کند، می‌تواند خدایی کند.

طبیعی است که در غرب با طرز تلقی رایج خداناباورانه هاوکینگی (اشاره به استیون هاوکینگ) و داوکینگی (اشاره به ریچارد داوکینگ) ، نولان را خواهند پرستید. اما نکته مهم این است که منتقدان وطنی هم باید به تاسی از جریان نقد فرنگی، به همان صورت و بی واسطه و بدون هیچ دقت نظر تاریخی در مورد فیلم دانکرک قلمفرسایی کنند؟!

وقتی کارگردانی مثل کریستوفر نولان از یک شکست بزرگ و عظیم، مثل آنچه در دانکرک اتفاق افتاد، یک پیروزی عظیم قلابی سینمایی می‌سازد و منتقدان فرنگی در ستایش از فیلم هر آنچه را که می‌خواستند نوشتند، آیا باید منتقد وطنی با همان اسلوب و الگوی هیجان زده منتقد فرنگی، مترو معیارش در مورد تحلیل فیلم باشد؟

به همین دلیل است که میان منتقدان وطنی و مخاطبان واقعی سینما فاصله بسیاری وجود دارد و حرکت وارونه مردم در استقبال از پدیده‌های هنری نوعی دهن کجی به جامعه منتقدانی است که دانش سینمایی آنان از بازی خوب، بازی بد، ریتم خوب، ریتم بد،  میزانسن عالی، میزانسن بد، نور خوب، نور بد و در نهایت فیلمنامه خوب یا فیلمنامه بد، فراتر نمی‌رود.

* فارس

نظرات

  • بهرام یکدل ۱۳۹۶/۰۶/۰۶ - ۲۲:۵۴
    1 1
    فوق العاده بود. احسنت.
  • سهراب ۱۳۹۶/۰۶/۱۹ - ۱۹:۳۰
    1 1
    جالب بود....اما سبک خاص فیلم سازی نولان باعث شهرتش شده....
  • میلاد ۱۳۹۶/۰۷/۱۴ - ۱۴:۳۷
    0 0
    تجربه دیدن نخستین فیلم تاریخی «کریستوفر نولان» بر خلاف آثار متوسط پیشین این فیلمساز، زجرآور و خسته کننده است. فیلم های متوسط پیشین؟ واقعا؟ اصلا حرفی با این جماعت باقی نمیمونه.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.