جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۷

نگاهی به یکی از سریال‌های این روزهای سیما

مشتی آدم بیخیال در سکانس‌های فانتزی/ «دیوار به دیوار»؛ سریالی برای خانوارها نه خانواده‌ها!

سریال خانه ما

سینماپرس: نقشی که به بازیگران مجموعه از زن تا مردش، می‌دهند زیادی شلختگی دارد. انصافا کدام یکی از ما چنین شخصیت‌پردازی داریم؛ یعنی اینقدر خنگیم؟ لوده یا بیخیال؟ پس کی کار می‌کنند و کی حواسشان به زندگی شخصی‌ست؟ همیشه که توی خانه می‌پلکند. شخصیت‌سازی از مرد خانواده بیشتر به یک مشت آدم بی‌حال شبیه است.

محسن غلامی/ سریال‌سازی ما در محتوا نسبتا تنوع‌طلب است؛ البته اگه نویسنده الکی از سانسور نترسد، می‌شود قصه‌های خانوادگی و ملودرام را بیشتر از اینها روی آنتن دید. داستان تلخ و شادش نیز فرقی ندارد. به قولی توی فیلمساز حرمت مخاطب را نگه دار، بقیه پیشکش! 

گرچه در کمدی ساختن‌مان هرکسی ساز خودش را می‌زند. به قولی شور قضیه را درمی‌آورند حتی خود تلویزیون. در کمدی‌های سیما که جدیدا بخاطر ترس و لرز بی‍‌خود و همان خودسانسوری، فقط شوخی‌های نچسبِ بیحال را شاهدیم اما برعکسش در سینما شوخی‌ها عجیب و غریب می‌شوند. انگار دو قطب متفاوتند. همه‌چیز را هم صرفا خنداندن می‌دانند.
از تلویزیون می‌گفتم تا برسم به مصداق حرفم یعنی سریال «دیوار به دیوار» که بعنوان مجموعه طنز این شب‌های تلویزیون؛ دوست دارد چیزی میان کمدی سینما و تلویزیون باشد. اینقدر دست به عصاست که نمی‌شود با قصه‌اش احساس راحتی کرد. جاهایی زیادی یخ است و دقایقی حواسش نیست که مخاطبش خانواده است و هر حرفی می‌زند!
مثلا اینکه اگر بچه‌ای که هنوز به سن بلوغ نرسیده و بنشیند داستانک‌های این خانه ویلایی را ببیند، پیش خودش روابط این جماعت را چطور حلاجی می‌کند یا درباره فضایی که دورهم رقم می‌زنند، چه فکری دارد؟
بگذارید جور دیگری طرح مسأله کنم. اینکه چقدر زندگی ما و شما شبیه اینهاست؟ حتی اگر در چنین ماجرایی قرار بگیریم بازهم اینقدر الکی سرخوشیم و می‌زنیم توی سر و کله یکدیگر واقعا؟ در این الکی خوش‌بودن‌ها یکدم دنبال وقت‌گذرانی هستیم؟ اصلا با نگاه مذهبی به قضیه نگاه نکنیم. برویم سراغ عرف اتفاقا تا احیانا به کسی برنخورد.
وگرنه می‌دانیم که داستان این سریال، طنز است مثلا و قرار است کمی مخاطب را بخنداند. انصافا دنبال نقد و نیش و کنایه نیست، پس حرفش را نزنیم! خیلی زورش را بزند خلاصه می‌شود در چند موقعیت حاصل از داستان فانتزی. 
دنبال نقد کردن نیستم وگرنه فعلا که همه استاد نقد شده‌اند؛ کاری هم ندارد انگار، با دوتا کلمه «خوب» است یا «بد» سر و ته بحث را بهم می‌آورند و زحمت جماعت تهیه سریال را نیز نابود می‌کنند. بالاخره سریالسازی با این حجمه بازیگر سخت است. فیلمنامه نوشتنش نیز ذوق بیشتری می‎خواهد. 
ولی از این دو دوتا چهارتا کردن‌ها بگذریم ... 
از فحاشی تا گیس و گیس‌کشی!
شبکه‌های دیگر تلویزیون را بچرخید خصوصا آی‌فیلم و تماشا و غیره. اکثرا تولیدات سال‎‌های خیلی قبل را پخش می‌کنند. برخی چقدر خوبند! از مجموعه «خوش‌رکاب»، «مزد ترس» تا «روزگار جوانی» و غیره. ما دهه شصتی‌ها بخوبی این سریال‌ها را یادمان هست. شاید با دیدنش آن لذت قبلی برایت تصویر نشود ولی خاطره‌بازی چرا. آنچنان که فکرش را بکنید خوش‌ساخت نبودند البته این را تازه می‌فهمیم که کلی تولیدات جلوی چشممان در این شبکه و آن شبکه، رژه می‌روند آنهم به شکل خوش‌ساختش.
آن زمان مجموعه‌های تلویزیونی زیادی نداشتیم ولی خب جذبشان می‌شدیم شاید از شیرینی قصه بود و شاید از سر اجبار. الان که از این دست سریال‎‌ها از سر وکول تلویزیون و ماهواره و نمایش خانگی و غیره می‌بارد.
در همین «خوش‌رکابِ»، چه کلماتی که بکار برده نمی‌شد از «زر زدن تا نسناس بین آتقی و عزت تا یک سری فحش مودبانه دیگر». این کلمات برایمان غریبه بود آن وقت‌ها. ولی خب محتوای خودمانی داشتند. جوری قصه می‌گفتند که خانواده‌ها را جمع می‌کرد. 
چقدر هم هنوز توی ذهن‌ها باقی‌ست و این به خاطر سادگی داستان و جوی بود که به راه انداخت. قصه‌اش را راحت می‌گفت و جذب بیننده می‌کرد. رقیب هم که نداشتند دوتا شبکه بود و یک سریال!
سریال دیوار به دیوار
فقط سرگرمی؛ بس است؟
پس همین که این مجموعه‌های سرخوش، برای بیننده نیمچه احترامی قائل شوند و به «شیوه زندگی عامه توهین نکنند» از سرش زیادی‌ست. وگرنه ساخت فرمیک آنچنانی نداشتند. قصه‌شان خودمانی بود و لذیذ برای مخاطب. حداقل با تمام سادگی‌اش، به جان بیننده می‌نشست. 
اما ربطش این وسط به «دیوار به دیوار» چه بود؟ این چنین داستان‌هایی تو کت من یکی نمی‌رود. بحثم روی باورپذیری و تبلیغ است. اینکه اول در این طنزپردازی، دنبال چه هستیم و اگر صرفا سرگرمی‌ست؛ واقعا حواسمان هست چه را به خورد مخاطبی که روبروی تلویزیون نشسته و اینها را توی زندگی اطرافش نمی‌بیند، می‌دهیم؟
کمی می‌شود بحث جامعه‌شناختی کرد؛ اینکه شاید خانواده‌های ما حواسشان نیست که مدام سرشان توی تولیدات ماهواره‌ای‌ست ازجنس ترکی و غیره. خانواده‌های مذهبی هم از این قافله عقب نیستند متأسفانه. می‌بینند اما نمی‌دانند چه می‌بینند! تأثیرات در لفافه را نمی‌فهمند. دلیلش مشخص است چون قصه اینقدر جذاب می‌زند که فرم آبکی و زیرلایه‌ها را بیخیال می‌شوند.
مخاطب اینجور تولیدات که مشخص‌اند. پس کاری به اینها ندارم در این بحث. شاید بعنوان پیش‌زمینه‌ای بد نباشد که اشاره کرد برخی تولیدات ما نیز ناخواسته، دست روی سوژه‌هایی مشابه می‌گذارند که حواسشان به بار تبلیغی و نشانه‎‌شناسی آن نیست. 
از این منظر«دیوار به دیوار» کم ایراد ندارد به نظرم. کاری به ساختار تکراری و البته مناسب با داستانش ندارم. خب قصه‌اش بی‌مزه است. بازیگرانش خیلی ادا درمی‌آورند و مگر می‌شود به ادا و اطوار خندید؟ یا اینکه چیزی از ساخت موقعیت‌های کمیک نمی‌فهمد چه بسا گیر دادن‌های الکی زن و شوهر را اسم طنز می‌گذارد ... این نقدها واقعا بجاست درموردش.
این آدم‌ها کجا هستند؟
اما در مورد مضمون‌پردازی؟ به این سادگی نمی‌شود، رد شد. تحلیل محتوا و پردازش پیام متأسفانه توی «دیوار به دیوار» از بیخ و بن الکن است. اگر به رفقا برنمی‌خورد صرفا فیلمنامه‌مانندی دم دستشان بوده و آن را جلوی دوربین برده‌اند. خیالشان انگار راحت است که تلویزیونی هست و لابد علیه‌سلام.
صرفا به چند نکته اشاره کنم. دایره روابط کارکترهای این مجموعه را دوباره ببینید. همه توی هم می‌لولند بدون اینکه تفاوت خانوار و خانواده را متوجه باشند. البته اگر ادعای سریالی مبتنی بر خانواده و گرایشات متعارف را بپذیریم.
بالاخره نقد است و طرفدار و مخالفش را دارد. نقدم به مبانی ساختاری-محتوایی قصه‌نویسی و بعد سیکل تولید در سیماست فقط. مثال بزنم؛ چندخانواده‌ای که در این مجموعه جمع‌اند ولی عمدتا همه را در یک قاب می‌بینیم و انگار که یک خانواده‌اند. خصوصا دوتا کارکتر زامیاد و آرمان که دنبال رقابت برای جلب توجه دختر سرهنگ‌اند. که چه را نمی‌فهمم! 
این چه روایتی‌ست؟ کمی زیاده‌روی نمی‌کنند؟ اینقدر بی‎‌نمک و زهوار دررفته؟ چه بسا برای اینکه صرفا بخواهیم ملت را بخندانیم (که نمی‌خندانیم) دست به هر ایده‌ای که نباید زد یا رُل «پارمیدا» (خاور) که ویشکا آسایش بازی می‌کند و دم به دقیقه دنبال شوهر است و ... شخصیت‌پردازی بدی ندارد. حداقل به زنانگی قصه رحم کرده. ولی دوز قضیه را بالا ببرند، می‌شود همان سینمای کمدی که حد و مرز نمی‌شناسد.
نقشی که به بازیگران مجموعه از زن تا مردش، می‌دهند زیادی شلختگی دارد. انصافا کدام یکی از ما چنین شخصیت‌پردازی داریم؛ یعنی اینقدر خنگیم؟ لوده یا بیخیال؟ پس کی کار می‌کنند و کی حواسشان به زندگی شخصی‌ست؟ همیشه که توی خانه می‌پلکند. شخصیت‌سازی از مرد خانواده بیشتر به یک مشت آدم بی‌حال شبیه است. 
البته قصه هست و قرار نیست در عالم واقع نیز اینها را دید. اسمش کمدی‌ست ولی فکر نکنیم که کمدی یعنی فقط سرگرمی و هرهر خندیدن. نخیر!
سریال دیوار به دیوار
آقای سریالساز؛ خوابت نبرد!
بالاخره یک بخش از آثار تلویزیونی برمی‌گردد به اثرگذاری. وگرنه سرگرمی یک بخش قضیه است. مثلا دو دقیقه مخاطب را سرحال آوردی خب بعدش؟ متأسفانه شخصیت‌پردازی کردن را، بلد نیستیم و بدتر نیز دنبال داستانک‌هایی فانتزی می‌رویم به این دلیل که مخاطب فقط کمی سرکیف بیاید. حالا حالاها گویا قرار است در کمدیِ خانوادگی ساختن، درجا بزنیم.  
این روابط را واقعا عمده مردم، در چاردیواری خانه‌شان ندیده‌اند اما با این تولیدات، منِ مخاطب فکرم بدین سمت می‌رود که نکند اینها عین جامعه باشند؟ و کم کم نیز خودم را با این نوع زیست، جفت و جور کنم. عاقبتش می‌شود چیزی جدا از فضای معمول و شاید عرف سنتی.
هدف رسانه صدالبته که باید سرگرمی هم باشد اما نه در هر فرم و روایتگری. وقتی از نشانه‌شناسی و تحلیل محتوا در آثار -که کار جامعه‌شناس هست و علوم انسانی- خبری نباشد، مجبوریم دخیل ببندیم به تولیداتی که غرض و مرض ندارند اما ناخواسته، واقعیت را جور دیگری تصویر می‌کنند. چه بسا می‌شود تولیدات خانوارمحور تا خانوادگی!
پس «دیوار به دیوار» را نقد نکردم نه محتوایی و نه ساختاری. سراغ نشانه‌هایی هم که گفتم، به عمد نرفتم تا زیرآب قضیه را نزده باشم. تنها هدفم اشاره‌ای بود به اینکه اینقدر همه‌چیز را دم دستی فرض نکنیم. هرچیزی ارزش فیلم ساختن ندارد. برای کمدی‌ساختن لااقل مخاطب و خلقیاتش را بشناسیم. والّا این رسم مخاطب‌پروری نیست.
* فردا

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.