یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۰

نگاهی به دومین ساخته سینمایی وحید جلیلوند؛

«بدون تاریخ، بدون امضا»؛ مانیفستی برای رویارویی وجدان های بیدار و خفته!

بدون تاریخ بدون امضا

سینماپرس: سیدرضا منتظری/ «بدون تاریخ، بدون امضا» در امتداد مضمون گسترش یافته چند سال اخیر، مبتنی بر انعکاس نشانه های دراماتیک در بطن زندگی شهری، مشکلات ناشی از فقر و تنگدستی، متلاشی شدن خانواده ها و مسائل و آسیب های اجتماعی ساخته شده و فیلمساز سعی داشته تا با ارائه یک مانیفست شخصی وجدان های بیدار و خفته جامعه را در رویارویی با یکدیگر قرار دهد!

«بدون تاریخ، بدون امضا» فیلمی دغدغه مند با سوژه ای ملتهب است و سعی دارد تا تصویری واقعی از فقر و تنگدستی و مشکلات ناشی از این معضل مهم اجتماعی را انعکاس دهد و می توان آن را اثری دانست که می خواهد اقتصاد معیوب کشور که منجر به فقر و بیکاری بسیاری از مردم شده و توانسته ارزش های والای انسانی را به پایین ترین حد ممکن برساند تصور کرد.
فیلمساز در این فیلم به وجدان جامعه کنایه می زند و سعی دارد این مسأله مهم را عنوان کند که خلاء وجدان های بیدار و آگاه در جامعه تا چه حد می تواند موجبات ویرانی ارزش های عمیق و والای انسانی را فراهم آورد؛ به عنوان نمونه شخصیت دکتر کاوه نریمان از جنس وجدان های بیدار و آگاه است که هرچند با تهاجم دائمی از سوی وجدان های خفته (از جمله نامزدش) مواجه می شود و به راحتی می تواند خود را از هر اتهامی مبرا سازد اما با این حال پای در راهی سخت و دشوار می گذارد و برای نجات دادن خانواده ای دردمند و تهیدست به هر لطایف الحیلی سعی بر اتهام زدن به خویش دارد! از سوی دیگر شخصیت موسی هم به دلیل عذاب وجدانی که برای مرگ فرزندش دارد دست به قتل فردی می زند که مرغ های آلوده را به وی فروخته است و این در حالی است که مرغ فروش به دلیل وجدان خفته خویش سعی دارد تا خود را عاری از هرگونه خطایی نشان دهد!

هرچند که شاید این فیلم بتواند تلنگری بر مسئولین و آحاد مردم جامعه باشد تا کمی با چشم و گوش بازتر به پیرامون شان بیندیشند اما در نهایت نمی تواند آن تاثیر مثبتی را که می خواهد داشته باشد و بالعکس به دلیل شعارزدگی و قهرمان پروری های ناملموس مخاطب را در لحظاتی دلزده می کند؛ در واقع این ارائه مانیفست از سوی فیلمساز است که باعث می شود تا کارکرد اصلی فیلم از دست برود. 

در برخی لحظه ها این احساس در مخاطب به وجود می آید که فیلمساز در حال نوعی مرثیه خوانی است و به دلیل ناتوانی اش در عمق بخشیدن به معضلات مطروحه و همچنین عدم درک درست و یا شناخت کافی وی از اجتماع معضلات مد نظرش عقیم می ماند؛ البته می توان بر این امر صحه گذاشت که اگر فیلمساز دقت بیشتری در نگارش فیلمنامه اش می کرد قطعا می شد این فیلم را یکی از مهمترین آثار اجتماعی سینمای ایران در سال های اخیر برشمرد.

قهرمان سازی افراطی که فیلمساز در این فیلم خلق کرده به دلیل تک بعدی بودن و عدم پرداخت درست شخصیت قهرمان، برای مخاطب باورپذیر نیست؛ با توجه به شرایط امروز جامعه و رفتاری که اغلب مردم در مواجهه با چنین مسائلی دارند تردیدهای قهرمان فیلم برای روشن شدن حقیقت و اصراری که برای مقصر جلوه نشان دادن خودش می کند، کمی غیر منطقی به نظر می رسد و این اتفاق در پایان فیلم و زمانی که فیلمساز فداکاری بیش از حد را به قهرمانش تحمیل می کند به قهقرا می رود!

قصه در این فیلم خیلی زود و برخلاف اغلب آثار سینمای اجتماعی با ریتم بسیار تندی شروع می شود و مخاطب در همان دقایق آغازین متوجه می شود که «بدون تاریخ، بدون امضا» داستان فردی به نام دکتر نریمان را روایت می کند که کارمند پزشکی قانونی است و به دلیلی خودش را در مرگ یکی از جنازه‌ هایی که به پزشکی قانونی رسیده مقصر می‌داند اما در ادامه فیلمنامه نویسان به دلیلی نامعلوم مسائلی را مطرح می کنند که ارتباطی با داستان اولیه ندارد و همین باعث می شود تا روند فیلم به بیراهه کشانده شود.
پیش بردن روند روایی فیلمنامه با دو خط داستانی موازی مبنی بر اینکه در خط اول اختلاف میان خانواده قربانی و دکتر نریمان مطرح می شود و از سوی دیگر همسر موسی به دلیل خریداری گوشت مرغ آلوده او را مقصر مرگ فرزندشان می داند به هیچ وجه قابل قبول نیست!
اینکه چرا دکتر نریمان علیرغم گواهی پزشکی قانونی مبنی بر مرگ کودک به دلیل ابتلا به بیماری «بوتولیسم»، خود را مقصر مرگ وی می داند و گواهی همکارانش را قبول ندارد برای مخاطب قابل قبول نیست، چرا که پزشکی که سال های سال با افراد مختلف در پزشکی قانونی برخورد کرده نمی تواند اینقدر روی یک مساله حساس شود، به خصوص که وی از لحاظ معنوی و عاطفی نیز در همان آغاز ماجرا و بعد از تصادف وظیفه خود را در قبال خانواده متوفی انجام داده و ضمن پرداخت پول به آن ها اصرار داشته که فرزندشان را به بیمارستان ببرند اما خود آن ها از این کار امتناع کرده اند.  
قهرمان بازی و پهلوان منشی نکته کلیدی است که در  «بدون تاریخ، بدون امضا» نه تنها خوب از آب درنیامده بلکه باعث شده کلیه نکات مهم و مثبت فیلم هم تحت لوای این عملکرد به فراموشی سپرده شوند. فیلمنامه نویسان تمام سعی خود را انجام داده اند تا فیلمنامه شان را با عنصر پنهان کاری، بی نهایت کشدار کنند؛ عنصری که چند سالی است در سینمای ایران نهادینه شده و بسیاری از فیلم ها به تقلید از آثار موفق این نوع سینما با گرته برداری ناشیانه ساخته می شوند.
متاسفانه فیلمنامه نویسان  «بدون تاریخ، بدون امضا» مانند بسیاری دیگر از فیلمنامه نویسان و کارگردانان هنوز به این باور نرسیده اند که عنصر پنهان کاری در حالی می تواند در یک فیلم موفق عمل کند که آشکار کردن موارد پنهان شده به عمق یافتن شخصیت ها کمک کند! این نکته مهمی است که در  «بدون تاریخ، بدون امضا» هیچ اثری از آن دیده نمی شود و تنها حرف های تکراری را به خورد مخابانش می دهد.
پایان بندی فیلم هم به شدت دچار مشکل است و سرنوشت هیچ یک از کاراکترهای اصلی مشخص نمی شود!؛ بیراه نیست اگر این نکته را عنوان کنیم که فیلم جلیلوند فیلمی بی پایان است نه با پایان باز که چند سالی است در سینمای ایران به شدت باب شده است.
از سوی دیگر این اثر سینمایی تا حدی یادآور فیلم «رودخانه مرموز» کلینت ایستوود است که احتمالا جلیلوند با الهام گرفتن از آن فیلم ایده خود را پرورش داده؛ اما اگر اینگونه هم باشد نگاه ایستوود به مسأله مطرح شده با نگاه جلیلوند از لحاظ محتوایی متفاوت است و نمی توان این نکته را عنوان کرد که وی تقلیدی ناشیانه و خامدستانه از آن فیلم داشته است.
با این همه هر چند «بدون تاریخ، بدون امضا» مشکلات زیادی در فیلمنامه اش دارد و روابط علت و معلولی در آن به صورت منطقی روایت نشده است اما نمی توان منکر شد که ایده ابتدایی فیلم بکر و عالی است و جلیلوند برای هریک از سکانس های فیلمش جزئیات دقیقی را در نظر گرفته و به سادگی از کنار مسائل عبور نکرده است. همچنین یکی دیگر از نقاط قوت فیلمنامه پرداختن یکسان به شخصیت ها است به نحوی که فیلمساز در طول فیلم به هیچ عنوان یک شخصیت را پررنگ نمی کند تا از بقیه شخصیت ها تنها برای بال و پر دادن به آن شخصیت بهره مند شود.  

همچنین با اینکه این فیلم به شدت تلخ و گزنده است اما خوشبختانه فیلمساز به هیچ عنوان به دام سانتی مانتالیسم نیفتاده و شاید یکی از دلایل عدم استفاده اش از عنصر موسیقی در فیلمش نیز همین باشد!؛ «بدون تاریخ، بدون امضا» از منظر تکنیک و ساختار بسیار استاندارد و فراتر از حد انتظار است؛ دکوپاژ و میزانسن هایی که جلیلوند برای فیلمش در نظر گرفته همه مبتنی بر فضای داستانی فیلم است و از این منظر مخاطب را با خود همراه می سازد.

بازی درخشان نوید محمدزاده بی شک یکی از نقاط عطف فیلم محسوب می شود؛ شاید اغراق نباشد اگر این نکته را عنوان کنیم که محمدزاده توانسته برای اولین بار توانایی های خود را به صورت کامل در این فیلم به منصه ظهور برساند و برخلاف کاراکترهای مشابه پیشین خود که به ورطه تیپ افتاده بودند این بار با درک کاملی از شخصیت، «موسی» را به بهترین شکل ممکن خلق کرده و مخاطب را وادار به همذات پنداری با این شخصیت کند.
همچنین امیر آقایی هم برای بازی در نقش دکتر نریمان سنگ‌تمام گذاشته و با ارائه یک بازی زیرپوستی تمامی رنج ها و تردیدهای این شخصیت را به درستی به مخاطب القاء می کند و این در حالی است همانطور که پیش از این مطرح شد شخصیت پردازی در این اثر سینمایی به شدت دچار ضعف است و قطعا این ضعف ها باعث افت کیفی بازیگران فیلم علی الخصوص شخصیت دکتر نریمان شده است؛ اما در هر حال باید تأکید کرد در این واقع دو بازیگر هم به درستی انتخاب شده اند و هم از تمامی ظرفیت شان برای ایفای این دو کاراکتر بهره گرفته اند.
زکیه بهبهانی نیز در اولین تجربه سینمایی خود بازی نسبتا قابل قبولی ارائه کرده اما هدیه تهرانی برخلاف اغلب آثار سینمایی اش در این فیلم حرف تازه ای برای گفتن ندارد و بسیار منفعلانه با نقش خود برخورد کرده است.
در نهایت اینکه فیلمبردای «بدون تاریخ، بدون امضا» و همچنین فضاسازی فیلم و طراحی صحنه بسیار درخشان است و تمامی سکانس های مربوط به گورستان، پزشکی قانونی، سالن تشریح اجساد و... بسیار طبیعی به تصویر کشیده شده و خوف و ترس غریبی را در ذهن مخاطبان فیلم ایجاد می کند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.