دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۱

یادداشتی بر رفتارهای دوگانه با یک فیلم؛

حکایت راست پیمایان چپی برای «بادیگارد» حاتمی کیا/ روسیاهی ذغال می ماند برای وسواس الخناس های عافیت نشین

بادیگارد

سینماپرس: اسماعیل بیگی/ یکی از عادتهای ریشه دار جماعت رسانه دار خودمانی! این است که دوست و دشمن را تمییز نمی دهیم و برخلاف جماعت به اصطلاح روشنفکر که در حمایت از خودیهایشان سنگ تمام می گذارند استعداد عجیبی در تاراندن و بیرون کردن داشته های هنری خود داریم.

حکایت مواجه ما با حاتمی کیای این روزها حکایت عجیب و غریبی است. معلوم نیست دقیقا چرا دل و دست خیلی از برادران به اصطلاح اینوری برای قلم فرسایی درباره  آخرین اثر حاتمی کیا آنطور که باید کار نمی کند و یا برعکس تمام قد در تخطئه آن حرکت می کند.

موضع جماعت هنر برای هنر با حاتمی کیا روشن است. ابوالحسن داوودی چندی پیش در برنامه هفت در قامت عضو هیات داوران جشنواره فیلم فجر تلویحا اعلام کرد که حاتمی کیا باید فیلمی چون به رنگ ارغوان بسازد تا جماعت همفکر او را خوش بیاید.

داوودی خود را دوستدار سینمای حاتمی‌کیا معرفی کرد و گفت: «چند وقت پیش به رنگ ارغوان را می‌دیدم که چقدر کارگردانی‌اش زنده است. وقتی شما فیلم سیاسی می‌سازید، باید فراتر از سیاست بایستید، همانگونه که به رنگ ارغوان ایستاد. اگر فیلمساز کنار و پشت سیاست بایستد، فیلم جواب نمی‌دهد و مشکل من با بادیگارد همین بود. مشکل من از فیلمنامه شروع می‌شود و احساس کردم فیلم نتوانسته به آن زاویه نگاه برسد.

واضح است که استعمال اصطلاحاتی چون کارگردانی زنده و فراتر از سیاست در کلام داوودی چیزی بیش از بازی با کلمات برای توجیه و لاپوشانی گرایش سیاسی او و همفکرانش نیست.  جالب است که داوودی در توجیه این پرسش که چرا کارگردانی غیرقابل انکار بادیگارد نادیده گرفته شده و چگونه حتی قابلیت قرار گرفتن در میان 5 نامزد این رشته را هم به دست نیاورده به گونه ای واکنش نشان می دهد که انگیزه خود و دوستانش را برملا می کند وقتی می گوید: «مشکل من از فیلمنامه شروع می‌شود و احساس کردم فیلم نتوانسته به آن زاویه نگاه برسد.»

خب از طیف به قول جیرانی عرفی گرای سینما غیر از این هم انتظار نمی رود. اینجاست که برای هزارمین بار شعار نخ نما و دوست داشتنی هنر برای هنر قائلان به سینمای غیر ایدئولوژیک رنگ می بازد و لایه های اصلی فکری ایشان تاب مستوری نمی یابد و البته که ما هم از این پری رویی خرسندیم.

ویژگی مثبت مومنان و منادیان تز جدایی دین و اخلاق از سینما و به خصوص سیاست این است که در زمان اضطرار به رسم مروت هم که شده منطق و انصاف را به نفع طیف و جناح سیاسی خود کنار می گذارند و آن می کنند که دوست را خوش آید اما در این سوی میدان حکایت چیز دیگری است.

همان اصولیهای دو آتشه ای که در خلوت به رنگ ارغوان را به لحاظ برتریهای تکنیکی و فرمی و صد البته محتوایی اش تمجید می کردند (عکس این هم صادق بود) به بادیگارد که می رسند چنان موشکافانه و نکته سنجانه مو را از ماست بیرون می کشند که نگو و نپرس. بی گمان که کمتر قاضی را می توان در تاریخ سراغ گرفت که چنین ظریف در لابه لای همه ابعاد یک پدیده غووور کرده و نقاط ضعف احتمالی را آگراندیسمان کرده باشد. عبارات زیر به قلم یک نقدنویس به اصطلاح خودی احتمالا انقلابی درباره بادیگارد تا حد زیادی فاصله ما و طیف مقابل ما را در عرصه وحدت کلمه و صرف فعل «رحماء بینهم» روشن می کند.

 «عُجب در کارگردانی در فیلم بادیگارد!،فیلم حاتمی کیا یک فرش مصنوعی است. پود این نقش را سازمان اوج سفارش داده( یعنی ادعای حاتمی کیا در اینکه از 5 سال پیش به صرافت نوشتن و پژوهش آن افتاده و این گزاره واضح که اوج پیشینه تاسیسش نهایتا سه سال می شود چیزی در حد کشک محسوب شده) و تار آنرا منیّت حاتمی کیا. در فیلم، آقای بادیگارد به چیزی شک نکرده بلکه تفکری جزم اندیشانه دارد. او مدافع شخصیتهایی بوده که موفقیت آمیز در دهه 60 ترور شده اند. این صحنه کات می خورد به صحنه ای که فرمانده او می گوید پرونده تو پر از شکایت کسانی است که از آنها محافظت کرده ای. بابک حمیدیان در فیلم نقش یک جوان فکلی پررو را بازی می کند که تنها کله شق است و مدعی و...»

اینها تنها بخشی از به اصطلاح سوتیهایی است که آقای نویسنده خودمانی ما درست یا غلط از فیلم بادیگارد بیرون کشیده و در نهایت با همین ادله بر کرسی استدلال نشسته که حاتمی کیا چون عُجب دارد پس فیلمش اثر قابلی از کار درنیامده. به همین راحتی. تعداد این نقدهای تند علیه بادیگارد به قلم خودمانی جماعت گرچه زیاد نیست (عافیت سنجیهای جناحی اجازه نمی دهد تا برخی به راحتی لگام از دل باز کنند) اما این مشتی از خروار نانوشته های مانده بردل برخی رسانه های خودمانی است.

ایراد بنی اسرائیلی قابلیت استخراج از آثاری که بنابر اجماع در تاریخ سینمای جهان شاهکار قلمداد می شوند را هم دارد. برای یک ذهن ملا نکته ای کاری ندارد که با کاوش در شاهکارهای ادبی و سینمایی جهان کوهی از ایراد و اشکال را لیست کند. به هر یک از آثار بزرگان سینمای جهان چون اسپیلبرگ، برگمن، هیچکاک، اسکورسیزی و نامهایی از این دست اگر بر سیاق کشیدن مو از ماست رجوع شود حتما نکاتی مانند آنچه برخی نقد نویسان ظریف نگر جبهه فرهنگی خودمانی می یابند، یافت می شود.

اینجاست که آن روی بی رحم و بی ملاحظه به اصطلاح خودیهای جهه بهتر رخ می نماید و البته می توان به درک بهتری از ارزش پای فشاری مردانی چون حاتمی کیا برای ماندن در جبهه انقلاب با وجود همه این بی مهریها نائل شد. 

این حقیقت مقدس که فیلمسازی چون حاتمی کیا را واداشته یکه و مردانه به انگیزه تذکر و تلنگرعمومی به مقولاتی چون انقلابیگری در عصر اعتدال، انرژی هسته ای، شهدای هسته ای، امت و امامت، جایگاه علم، جایگاه زن انقلابی، امر قدسی و نظم بوروکراتیک از مجرای سخت و دشوار هنر  ورودی غیرتمندانه و موقع شناسانه داشته باشد در منظومه انصاف برخی خودمانیهای قوم محلی از اعراب ندارد  مشق حاتمی کیا درباره شخصیت نظام در دوره ترک تازی اعتدالیون که ملانکته ایهای قوم راحت از آن غلط می گیرند در نگاه بصیرت منشان به واقع نوعی شنا برخلاف مسیر آب و به خط زدن تلقی  می شود.

اینهایی که در خلوت و کمتر در جلوت درباره بادیگارد منفی بافی می کنند همانهایی هستند که در خفا به میرحسین و شیخ حسن رای می دهند و فقط در صورتی این مسئله بر تو فاش می شود که جزو دوستان و همپالکیهای نزدیک آنها باشی و از ارجاعات گفتمانی که از ادبیاتشان ساطع می شود پی به رازمگوی آنها ببری. اینها همانهایی هستند که اضطرارا و تا اطلاع ثانوی راست تشریف دارند و بر خلاف حاتمی کیا که صادقانه می گوید قلبا راست است و منش او چپ است. اینها قلبا چپ هستند و به طور اتفاقی و از بد روزگار! در عرصه راست قدم برمی دارند و اگر مقدمات واجب و اولیه برای حضور در عرصه چپها مهیا شود حتما درنگ نخواهند کرد و به سرعت خود را به آغوش دلبرانشان می اندازند حالا این اطلاع ثانوی کی باشد فقط خدا می داند. احتمال این هم می رود که پیش از مرگ به کلی مجال و فرصت حضور حقیقی در میان این چپهای راست پیما مهیا نشود که این خود بلیه ای است عظیم. اینجاست که باید گفت: «شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم.»

رویکردهای سینمایی حاتمی کیا اغلب مانند رزمنده ای است که جهادگونه کمربند انفجاری به کمر می بندد و در یک عملیات استشهادی ماشه را می کشد و البته که راست پیمایان چپی را مجالی فراهم می کند برای تحلیلهای عافیت اندیشانه و خود نمایانه ژورنالیستی.

حاتمی کیا انشا الله در این راه پرخطر عاقبت به خیر می شود و روسیاهی ذغال می ماند برای وسواس الخناس های عافیت نشین.

پی نوشت: پس از نوشتن متن بالا شنیده شد نویسنده ای که نقد تند مورد اشاره درباره فیلم بادیگارد به او نسبت داده می شود از آن اعلام برائت کرده و نسخه های آن فقط در شبکه های اجتماعی دست به دست می چرخد و اثری از آن در سایتهای خبری و بلاگهای شخصی نیست. به هر حال تبری نویسنده از نوشته خود می طلبید تا نسبت به انتشار متنی که بر مبنای آن نوشته به نگارش درآمده تردید کرد. اما در اصل ماجرای خودی کشی طیف خودمانیها تغیییری ایجاد نمی کند.    

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.