چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۱

«نفس»؛ مثل تماشای یک فرش دستباف ایرانی در سینما

نفس

فردا: تماشای نفس نرگس آبیار مثل به نظاره نشستن یک فرش دستباف ایرانی است. غرق شدن در نقش و نگارهای طریف زندگی لذت و آرامش خاصی دارد که می تواند مدتها به طول انجامد اما الزاما از یک نقطه خاص به نقطه ای دیگر ختم نشو.

 «نفس» یک رمان تصویری است. نرگس آبیار با ساخت چنین آثاری عزم دارد ریشه آثار سینمایی اش را در ادبیات عمیق تر کند و برای همین به سراغ تجربه های جدید می رود. «نفس» بعد از فیلم موفق «شیار143» تجربه دیگری در همین راستاست در مسیری که از کتاب و رمان به فیلم سینمایی طی می شود. او در این مسیر آنقدر مصمم است که حتی مستقیما به روایت داستان برخی کتابها در خلال این فیلم می پردازد و جالب آنجاست که برای این کار از قالب انیمیشن استفاده می کند.


نرگس آبیار اما برای این کار دست به انتخاب ساختاری خاص زده که طولانی شدن فیلم به آن ضربه می زند. چرا که تنها نقطه اتصال تمام روایت های فیلم، بهار دختر کوچک نقش اول است و نه هیچ چیز دیگر. همه نتیجه گیری و پیام فیلم هم در پایان آن نهفته است و  مخاطب با پایان بندی است که متوجه می شود  چرا به تماشای یک فیلم 130 دقیقه ای نشسته.

 

با چنین ساختاری فیلم «نفس» در عین حال می تواند 120، 60 یا 30 دقیقه باشد و اتفاق خاصی هم در برانگیختن احساس مخاطب و رساندن پیام نیفتد. این مسئله یک دوگانگی توآم را به همراه دارد که این ویژگی مزیت است یا ضعف؟‌ ضعف از این حیث که چرا باید زیاده گویی کرد روی به روایت مطول آورد که خستگی مخاطب را به دنبال دارد. و مزیت از این لحاظ که چرا نباید تصاویر و ظرائف به این زیبایی را نادیده گذاشت. ماجرا مثل تفاوت بین کسی است بخواهد یک بستنی زعفرانی پسته ای را زود تمام کند با دیگری که دوست دارد خوردن آن را کش بدهد از ذره ذره طعم آن لذت ببرد.

چند وقت پیش مرتضی سرهنگی به عنوان پدر ادبیات دفاع مقدس در رونمایی از تیزر سینمایی یک کتاب پرفروش بود گفته بود: «ادبیات باید برای سینما مادری کند.» حالا پس از سالها حالا یک کارگردان زن توانسته مادری کردن ادبیات برای سینما و هنرهای نمایشی را جلوه بیشتری بدهد. او در فیلم اخیر خود توانسته به یک دستاورد متفاوت در این زمینه دست یابد. آن هم در فیلمی که شاید اگر کسی فیلم نامه آن را همین الان هم بخواند نه تنها تایید که حتی رغبتی برای پیشنهاد آن به دیگران پیدا نمی کند اما محصول تصویری چیزی دیگر است. بیش از 2 ساعت نگهداشتن مخاطب روی صندلی سینما بدون خط روایی مشخص صرفا بر اساس یک کاراکتر و اتفاقات اطراف او هنر می خواهد. البته گمانه ها در خصوص استقبال مخاطب سینما از چنین اثری در اکران عمومی متفاوت است و به همان دلیلی که ذکر کردیم اگر مدت زمان فیلم بخواهد در حد همین دوساعت باقی بماند  احتمال شکست تجاری آن هم می رود.

تعلق داشتن به اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 ویژگی دیگر «نفس» است. بازه زمانی که سینمای ما به عمد یا به خاطر دشواری های ساخت آثار کمتر به سراغ آن میروند و اندک تجربه های فیلمسازی درباره بازه زمانی وقوع انقلاب اسلامی و سالهای آغازین جنگ که در یک دهه اخیر صورت گرفته هیچ وقت نتوانسته اند رنگ ماندگاری به خود بگیرند. آبیار اما با یک رویکرد هوشیارانه که در شیار143 هم وجود داشت برای روایت آن دوره روستاها و شهرستان ها را به عنوان جغرافیای قصه خود انتخاب کرده است. او با این کار هم جذابیت های بیشتری برای روایت دارد و به ذائقه مردم نزدیک تر می شود و هم دشواری های ساخت فیلم اینچنینی در کلان شهرها را ندارد.


نمایش «سبک زندگی» با جزئیات دقیق و نوستالوژیک و البته همراه با ظرافت در یک روایت زنانه ویژگی دیگری است که در آثار نرگس آبیار دیده می شود و حضوری تاثیر گذاری هم دارد. جزئیاتی که آبیار در فیلمهایش به آنها می پردازد و برایش مهم هستند دقیقا تفاوت او را با دیگر فیلمسازانی پر رنگ می کند که قصد پرداخت به سبک زندگی ایرانی اسلامی را دارند. آن هم سبک زندگی یک خانواده معمولی ایرانی از متن مردم. چیزی که به ارزش روایت آبیار می افزاید تعریف رابطه درست این خانواده در فیلم نفس با وقایع مهم اجتماع است که در اطراف آنها جریان دارد به سهم خود در آنها نقش دارد. وقایع تاریخی چون بازگشت امام خمینی به ایران، پیروزی انقلاب و جنگ.

 

در کنار پرداخت مینیاتوری به کاراکتر بهار، و نقش آفرینی ویژه و تحین برانگیز پانته آ پناهی به عنوان مادر بزرگ، ترسیم نقش پدر بهار نیز فیلم نفس را دلپذیر تر می کند. یک پدر ایرانی خوش قلب، مهربان و زحمتکش که همه چیز خود را برای حفظ حریم خانواده صرف می کند و موفق هم هست. پدری که نمونه او را در سینمای امروز ایران که عادت کرده همه گناه ها، خیانت ها، خشونت ها و تعصب های بی جا را به گردن پدرها بیندازد کمتر سراغ داریم.  

 

تماشای نفس نرگس آبیار مثل به نظاره نشستن یک فرش دستباف ایرانی است. غرق شدن در نقش و نگارهای طریف زندگی لذت خاصی دارد که می تواند مدتها به طول انجامد اما الزاما از یک نقطه خاص به نقطه ای دیگر ختم نشود و قصه ثابتی نداشته باشد. زنان یزدی از دیرباز دست متبحری در بافت فرش های خوش نقش و نگار داشته اند. حالا نرگس آبیار در حال استفاده از این ویژگی ذاتی در سینماست و موفق هم هست.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.