یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۷

همراه با فیلمهای جشنواره فجر

"وارونگی"؛ نمایشی تلخ از بنیان خانواده از نگاه بهنام بهزادی

بهنام بهزادی

سینماپرس: تنش و درگیری  جزو جدایی ناپذیر عنصر خانواده در اکثر فیلمهای اجتماعی این دوره است و وارونگی نیز از این قاعده مستثنی نیست، نگاه به شدت بدبینانه به خانواده، اعضای آن را از هم دور و دورتر می کند تا جایی که مهم ترین اصل یک خانواده یعنی امنیت و آرامش، عملا پوچ و بی معنی تلقی می شود و در نتیجه تشکیل و ایجاد خانواده را زیر سوال می برد،

فیلم سینمایی «وارونگی» به کارگردانی بهنام بهزادی در آخرین سانس از پخش فیلم های جشنواره در ساعت ۱نیمه شب در کاخ جشنواره به نمایش درآمد و توانست علاقه مندان سینمای بهزادی را تا ساعاتی پس از نیمه شب در کاخ جشنواره نگه دارد. وارونگی بهنام بهزادی بی شک در بسیاری از موارد شباهت هایی به قاعده تصادف دارد، فیلمی که به ظاهر شخصیت اصلی خود یعنی نیلوفر (سحر دولت شاهی) را بهانه روایتش می کند، اما حرفش معطوف به آدم های دودگرفته ای است که مرتب برای حریم و زندگی شخصی نیلوفر تصمیم می گیرند.

سهیل(علیرضا آقاخانی) یکی از دوستان قدیمی نیلوفر، بعد از چندین سال نشانی او را پیدا می کند و برای احیای دوستی دوباره، به سراغ نیلوفر می رود. از طرفی مادر نیلوفر به دلیل مشکل قلبی و به خاطر شرایط جوی بد و آلودگی هوای تهران راهی بیمارستان شده است. فرهاد(علی مصفا) و هما (شیرین یزدان بخش)، برادر و خواهر نیلوفر طبق نظر پزشک تصمیم می گیرند محل زندگی مادرشان را برای همیشه به شمال کشور منتقل کنند. آنها تصمیماتشان را بدون توجه به حضور نیلوفر می گیرند و خوب و بد زندگی شخصی خواهر کوچشکان را به او گوشزد می کنند.

کارگردان در همان ابتدا از طریق معرفی شخصیت های اطراف نیلوفر و در مقابل بازخوردها و عکس العمل های خود او، دنیای درونی نیلوفر را تسلیم شده جلوه می دهد. اما آلودگی هوای تهران که در تمام صحنه های خارجی فیلم همراه با روند داستان اوج و شدت می گیرد، استعاره ای کارآمد از رفتارهای بازدارنده آدم های قصه است.

وارونگی اصطلاح پدیده هواشناسی است که در هنگام وقوع، توده هوای سرد توانایی جا به جایی با هوای گرم طبقات بالایی جوی را ندارد و در واقع هوای گرم مانند سدی مستحکم اجازه ورود و خروج هوا از سطح زمین را نمی دهد. وارونگی صریحترین تعریف از زندگی نیلوفر است و فرهاد و هما عوامل پدید آمدن این وارونگی هستند.

دخالت های بی جا و خودسرانه خانواده نیلوفر تا جایی پیش می رود که مهم ترین دلبستگی مادی نیلوفر یعنی کار او نیز از چنگش خارج می شود. سهیل که کم کم نیلوفر را در رابطه ای عاشقانه قرار می دهد، با بازگو نکردن تمام حقیقت زندگی قبلی خود، شرایط غبارگرفته نیلوفر را بحرانی تر می کند.

اما داستان، داستان آشنایی است؛ درگیری فرزندان پرمشغله جامعه کنونی بر سر نگهداری پدر و مادر پیرشان یکی از معضلات جدی است که به وفور در خانواده ها یافت می شود. به نظر انتخاب بستر داستانی وارونگی یعنی هم توجه به شرایط و زندگی اجتماعی و شهری و هم توجه به شخصیت درونی فردی، انتخابی درست و حساب شده است. اما متاسفانه داستان در همان جایگاه اول استعاره که جایگاهی زیبایی شناسانه است توقف می کند و در پرداخت و روایت سینمایی اش در قسمت هایی با مشکل روبه رو می شود و به اصطلاح درجا می زند. نیلوفر وقتی با تلنباری از مداخله های خانواده اش مواجه می شود طغیان کرده و رفتارش به یکباره تغییر می کند. تاکید می کنم به یکباره، زیرا کاملا ناگهانی است، یعنی نقطه ای مقابل با مقدمه و مولفه هایی که کارگردان در اول فیلم از شخصیت ارائه می دهد. درست است که طغیان به یکباره شکل می گیرد اما پیش زمینه هایی برای درک روابط علی و معلولی داستان باید وجود داشته باشد. در این قسمت است که سکانس های تکراری آغاز به کار می کنند، نیلوفر عملا برای دعوا چندین بار به سراغ برادر خود فرهاد که یک بازاری با خطر ورشکستگی است می رود، اما هربار جز چند نیش و کنایه و بعضا لفظ تحقیر آمیز و رکیک چیزی عایدش نمی شود. درست است که فرهاد و هما شرایط نیلوفر را درک نمی کنند زیرا دنیایشان با او متفاوت است اما رفتارهای میانه داستان آنها به گونه ای خصمانه است که مخاطب نمی تواند دلیل این همه بدبینی  خواهر و برادر نسبت به یکدیگر را در دقایق پیشین داستان بیابد.

نیلوفر در نهایت عنان زندگی اش را خود به دست می گیرد و در بارزترین نتیجه، خود برای خود و زندگی اش تصمیم می گیرد. با وجود اینکه تصمیم گیری او همسو با نظر و تاکید اولیه برادر و خواهرش است، اما این نکته که این بار با رضایت خود دست به عمل می زند، مسلما مهم ترین هدف وارونگی است. اما روند شکل گیری این تغییر رفتار و شخصیت نیلوفر استدلال تصویری است و در اصل استدلال داستانی ندارد و مدام در پس ذهن بیننده جای خالی یک عامل محرک حس می شود.

همان رابطه سردی که در خانواده نیلوفر وجود دارد در رابطه مثلا عاشقانه او با سهیل نیز نمود پیدا کرده است. اگر وجود این هدف مشترک را عمدی در نظر بگیریم، باید اذعان کرد که آنچه که مد نظر بهزادی بوده است در این قسمت به خوبی به تصویر کشیده شده است، زیرا بازی بی حس و حال و سنگی آقاخانی در نقش سهیل به هیچ عنوان القا کننده عشقی باورپذیر نسبت به نیلوفر برای مخاطب نیست.

گویا روند حمله به جامعه کنونی و در نگاه دقیق تر خانواده، در فیلم های جشنواره امسال تمامی ندارد. تنش و درگیری  جزو جدایی ناپذیر عنصر خانواده در اکثر فیلمهای اجتماعی این دوره است و وارونگی نیز از این قاعده مستثنی نیست، نگاه به شدت بدبینانه به خانواده، اعضای آن را از هم دور و دورتر می کند تا جایی که مهم ترین اصل یک خانواده یعنی امنیت و آرامش، عملا پوچ و بی معنی تلقی می شود و در نتیجه تشکیل و ایجاد خانواده را زیر سوال می برد، این موج سیاه بینی با تکرار در موقعیت های مختلف فیلم ها تا جایی پیش رفته است که عملا مانند یک مانیفست، یکی از چهارچوب های جدایی ناپذیر خانواده را آشفتگی و ناآرامی معرفی می کند و در نهایت به دلیل این طرز فکر هیچ راه حل و راه گریزی ارائه نمی کند، گویا تنها وظیفه اش نمایش دردهایی بی درمان است که نه تنها قصد این را ندارد که با تدارک تخیلی ناب، مخاطب را اندکی از سطح پرمشغله زندگی شهرنشینیش جدا سازد بلکه این توهم را در مخاطب ایجاد می کند که به دنبال مشکلات و دردهای جدیدی در زندگی اش باشد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.