جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۳

تحلیلی متفاوت بر فیلم رضا درمیشیان

"لانتوری" و آسیب شناسی دوران جریان روشنفکری در سینمای ایران/ وقتی که میشود هم در برلین بود هم در فجر!

حضور ایوبی در پشت صحنه لانتوری

سینماپرس: م.ر.ش/ لانتوری به وضوح اثر کارگردانی است که می خواهد در ایران کار کند و قصد دارد فیلم اش در ایران به نمایش درآید؛ کارگردانی که به خوبی از اساتید خود یادگرفته است که نمی توان با فحاشی در اثر، اپوزیسیون درون نظام ایران شد!

لانتوری در ادبیات غیر رسمی جامعه به عنوان یکی از فحش های رایج در میان جماعت زندانی مطرح است و اگر چه عموم مردم به درستی نمی دانند که زندانیان به برخی هم بندان بسیار پرمدعای خود که اتفاقا افراد تازه کار، کارنابلد و ناکارآمدی هستند این واژه را اطلاق نموده و ایشان را با عنوان لانتوری به سایرین معرفی می کنند، اما با این همه اولین اکران بامدادی کاخ جشنواره در شب گذشته موجب شد تا اهالی و مخاطبان سینما به گونه ای دیگر با این واژه آشنا شده و در چهارمین روز از جشنواره سی و چهارم، ذهنیتی قرین با بافته های شبه مهرجویی از این واژه پیدا نمایند.

لانتوری سومین اثر کارگردان دهه ی شصتی "عصبانی نیستم" است، اثری که ضمن حفظ ماهیت بُغض و عصبانیت نهفته در خود، به نحوی ناباورانه اقدام به آسیب شناسی رفتار جریان شبه روشنفکری ایران نموده و سعی دارد تا با فرم تصویر سازی مستند گونه ی خود و تلفیق آن با روایت های آشنای مطرح در جو خبری جامعه و ... ضریب باور پذیری اثر را از برای مخاطب خود بالا برده و ضمیر نا خودآگاه او را مجبور به واقع پنداری و پذیرش تمامی مطالب ارایه شده توسط کارگردان نماید.

لانتوری در آغاز با ریتمی بسیار سریع، به ارایه ی فهرست بلندی از مطالبات و دغدغه های جماعت شبه روشنفکری در فضای امروز جامعه اقدام می نماید که در ادامه با الصاق خوش فرم این فهرست به ماجرای پاشا و طرح شخصیت بارون (باران) گونه ای خاص از فعالیت اجتماعی در چارچوب ایجاد برابری و حق ستانی مظلومان را ترسیم و مخاطب را به سرعت درگیر نسبی گرایی و پذیرش غیر ارادی افعال مجرمانه ی پاشا و گروه او به جهت ایجاد برابری اجتماعی می نماید.

بر این اساس، زوج کاراکتر های اصلی "عصبانی نیستم"، جهت حفظ خونسردی و ایجاد شادی اجتماعی، راه حلی فوق العاده جهت رفع نیاز محرومان و برآورده سازی حاجات رُبان سبزِ متوسلات به درخت یتیم خانه یافته اند؛ راه حلی که طی آن فعالیت گروهی محقق شده و گروه لانتوری با اجتماع یک دختر و سه پسرِ دراز، متوسط و نیمه کوتاه،فعالیت سیستماتیک خود را آغاز می نمایند؛ فعالیتی شبه رابین هودی که به صراحت دیالوگ های متعدد اثر، به دو دوره ی ماقبل و مابَعد مریم ساکن در خانه ی پلاک 88 کوچه ی ششم، تقسیم می شود.

مریمپلاک 88، اگر چه بر خلاف پاشا و بارون (باران)، پیشینه ای در آثار قبلی کارگردان ندارد، اما به واقع برگزیدن چنین کاراکتر مشخص و تیپیکال، ضمن تقریب ذهن مخاطب به قرینه سازی مریم داستان با جوجه اردک زشت این روزهای شبکه های ماهواره ای، به ارایه ی گزارشی از روند فعالیت روزنامه نگاری اعتراضی در ایران می پردازد.

به عبارتی دیگر هوش هیجانی (Emotional intelligence مخاطب لانتوری را به سراغ مریم های حقیقی کمپین آزادی های یواشکی می  برد که به نوعی فعالیت های اجتماعی گسترده ی خود را در قاعده ی حقوق بشری به روزنامه های غربی کشانده و بر دستاویز سال های اخیر ایشان، یعنی موضوع قصاص و کودکان قاتل منتظر حکم و ... اشاره می نماید و در این راستا ضمن کمک گرفتن از الهام و ... به عنوان فعالان اجتماعی و همکاران مریم، جهت تشریح بیشتر فضا به سراغ خسرو کرواتی به عنوان نماد شبه روشنفکر اثر و نسرین وکیل می رود که به نحوی خاص نسرین های ستوده شده ی سال های اخیر را از برای مخاطب یادآور می شود.

با این همه لانتوری به وضوح اثر کارگردانی است که می خواهد در ایران کار کند و قصد دارد فیلم اش در ایران به نمایش درآید؛ کارگردانی که به خوبی از اساتید خود یادگرفته است که نمی توان با فحاشی در اثر، اپوزیسیون درون نظام ایران شد؛ کارگردانی که پس از دوسال و شاید با مرور چندباره ی آثار اساتیدی همچون جناب مهرجویی، به این درک و فهم رسیده است که چگونه باید ساخت که هم بُغض و عصبانیت خویش را بُروز دهیم و هم بر پرده ی نقره ای سینماهای ایران جایی داشته باشیم؛ کارگردان جوانی که بالاخره یاد گرفته است که چگونه اثری بسازد که هم اماده ی سفر به برلین و ... گردد و هم در جشنواره ی فجر انقلاب اسلام ایران، کاخ جشنواره را تا به 3 صبح معطل خویش سازد؛ از این جهت است که لانتوری به صورتی بسیار هنرمندانه، در پرده ی سوم اثر ناقل شخصیت واقعی آمنه بهرامی می شود که اگر چه برخلاف او از هیکلی چاق برخوردار نسیت، اما در مجموع همان می کند که او در ۹مرداد ۱۳۹۰ با مجید موحدی نمود.

پاشا به صراحت هر چه تمام یک فعال اجتماعی است و گروه او بدور از بیان شعارهای متداول سعی در اجابت افکار خویش داشته و از این جهت به نوعی لانتوریرا می توان شرحی بر کیفیت و چگونگی حضور نگاه پراگماتیسم (pragmatism)بر فعالیت های اجتماعی دانست؛ نگاهی که بجای شعارگرایی و شعارزدگی، به سمت عمل گراییتغییر جهت داده و تحقق شعارهای اجتماعی را پیگیری می نماید و این در حالی است که پیوند این جریان توده پسند و مردمی، با فعالان اجتماعی شبه روشنفکر و جنش مدنی ساکن در خانه ی 88، که در زاویه ی علقه ی پاشا به مریم تصویر می گردد، به نوعی اضمحلال درون تشکیلاتی لانتوری ها و ظلم درون گروهی را پدید می آورد؛ ظلمی که باران می رنجاند و ضمن بر انگیختن حسادت او، عاملی از برای بیان و تصویرگری عدم رابطه ی متقابل و به نوعی عشق مریم و جذابیت پاشابرای او در ذهن مخاطب می گردد. 

لانتوری در ثلث پایانی، مخاطب خود را از عشق یک سویه ی پاشا به مریم مطلع می سازد و انحراف جریان عمل گرایی را با ترسیم تقابل او جهت حذف مریم در زیر درخت سبز و شیشه ی مشروب و پیک های سلامتی ممتد و ... متذکر و با قرینه نمودن شیشه ی اسید شبه شیشه ی مشروب، غیر قابل اعتماد بودن بزم جریان عمل گرا را یادآور شده و در عین حال مخاطب را به این تفکر وا می دارد که براستی اگر مریم نبود، انحرافی در لانتوری پدید می آمد؟ و آیا دوره ی ماقبل مریمپلاک 88، دوره ای موفق از برای جنش های مطالبه گر اجتماعی لانتوری محسوب می شود؟ و یا آنکه تلفیق جنبش های اجتماعی عمل گرای لانتوریبا جنبش های مدنی در دوران مابَعد مریم موجب اضمحلال هر دو جریان گریده؟ و یا اصولا طرح پیوند مریم پلاک 88 با سعید آقازاده ی حکومتی و ... موجب برهم پاشی همراهی جریانات مختلف و متفاوت حقوق بشری مریم و پاشا شده؟ و ...

در مجموع لانتوریاثری قابل اعتنا از برای جو شبه روشنفکری جامعه است؛ اثری که با وجود متلک پرانی های رایج و تصویرگری های مرسوم اپوزیسیونی این قبیل آثار از توده ی حاکمیتی به عنوان بارفروشان دلواپس و پزشکان قانونی ناگزیر از اعمال قانون و ...، به دلیل ترکیب بندی شبه طنز گونه ی خود، بعید است سرگذشتی همچون من عصبانی نیستم پیدا نماید و این در حالی است که باید توجه داشت فرم و ساختار لانتوری، به همراه تایم طولانی و بعضا خسته کننده اش، قطعا مخاطب عام را در گیشه ی مردمی همراه خود نخواهد ساخت.

نظرات

  • ۱۳۹۴/۱۱/۱۶ - ۲۱:۰۶
    0 0
    بسیار خوب بود مخصوصا که فهمیدین مریم داستان همون جوجهاردک زشت یعنی علینژاد خداقوت
  • yashar ۱۳۹۴/۱۱/۱۶ - ۲۳:۲۲
    0 0
    واقعیت این است که این جماعت با ساخت این قبیل فیلمها و موضع گیری ها ، فاصله خود با توده مردم را از اینی که هست هم دور و دورتر می نمایند . مردم باهوش هستند و خیلی خوب تشخیص میدهند چه کسی چکار میکند . به نام مردم / به کام دشمن مردم
  • ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۱۴:۳۰
    0 0
    به نظرم فیلم بسیاری خوبی بود که با وجود طولانی بودنش نوعی توبه نامه سینمایی درمیشیان بود... ای کاش برخی پیشکسوت های پر مدعی سینما از این جوون یاد بگیرند
  • ۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۲۰:۴۰
    0 0
    مطلب خوبی بود اما حیف که نکات مثبت اثر را ندیدید ...حیف

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.