با پایان یافتن جنگ نظامی تحمیل شده از سوی استکبار علیه انقلاب اسلامی ایران، نظام سلطه تمرکز خود را بر جبهه جدیدی که علیه ملت ایران گشوده بود بیشتر کرده و تمام توان رسانه ای اش را در این عرصه به کار گرفت. پدیده ای که ابتدا به صورت تهاجم فرهنگی آغاز شده بود در اندک زمانی به ناتوی فرهنگی و سپس شبیخون فرهنگی تبدیل شد و با سهل انگاری برخی متولیان حوزه فرهنگ پس از قریب دو دهه به قتل عام خاموش فرهنگی انجامید.
در نگاه رهبران انقلاب اسلامی، فرهنگ مایه اصلی هویت یک ملت، عامل تباهی یا عظمت آن، ستون فقرات حیاتش و عبارت است از «درک، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسان ها و روحیات و خلقیات آنها در زندگی»(آیت الله خامنه ای، ۱۳۸۹/۰۶/۲۵). قدرت و اهمیت فرهنگ موجب شده تا استقلال و اقتدار یک کشور در حوزه های دیگر تا حدود زیادی متأثر از استقلال و اقتدار فرهنگی بوده و به آن وابسته باشد؛ به طوری که استقلال و عدم وابستگی فرهنگی بالاتر از استقلال سیاسی و اقتصادی قرار می گیرد. به همین نسبت خطر تسلط فرهنگی نیز پررنگ می شود، چرا که با این غلبه نابودی هویت یک ملت موضوعیت می یابد.
مقام معظم رهبری با اشراف بی مثال خود در مسائل کلان جامعه در سال های پس از دفاع مقدس بر مقوله تهاجم فرهنگی تاکید فراوان داشتند، اما قلم به مزدان داخلی و دوستان ناآگاه به انکار واقعیت صحنه که عبارت بود از هجوم نرم و همه جانبه دشمن پرداختند. بیانات امام جامعه همواره با موجی از نقدها و فضاسازی های رسانهای همراه بود و عدهای در راستای فرافکنی و بر اساس وظیفهای که از سوی سرویسهای اطلاعاتی غرب بر عهده داشتند، چشمانداز ترسیم شده توسط ولی امر مسلمین را به سخره می گرفتند.
حال پس از گذشت دو دهه از هشدارهای مکرر رهبر معظم انقلاب اسلامی، بار دیگر و درست در اوج جنجال های رسانه ای پیرامون پرونده هستهای که تمام توجه آحاد جامعه را معطوف به خود کرده است، ایشان با بازخوانی نیت اصلی ایالت متحده امریکا برای نفوذ در بخش فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور فرمودند:
با توجه با بیانات فوق و تاکید ایشان بر مقوله نفوذ فرهنگی که عقبه آن در مباحث گسترده تهاجم فرهنگی قابل جستجوست میتوان میدان گستردهای از آسیب پذیری فرهنگی را مشاهده کرد که ایالت متحده از آن نقاط به دنبال نفوذ فرهنگی در ایران اسلامی است. بدون شک نفوذ فرهنگی در حوزه سینما به علت قدرت اثرگذاری این رسانه بر قلب و مغز انسان ها و همچنین به دلیل آسیب پذیری زیادی که جمهوری اسلامی در این حوزه دارد، به طور جدی از سوی نظام سلطه و هواداران داخلی آن دنبال می شود.
سینما وظیفه ی جلوگیری از نفوذ انواع القائیات غفلتزا و ایمان زدا در میان آحاد جامعه که رسالت خطیری جهت پیشبرد اهداف حکومت اسلامی است، بر عهده دارد و بنابراین علاوه بر مراقبت از ایجاد هر نوع رخنهای درون خود، باید برای تعالی فرهنگ بومی و دینی ایران اسلامی تلاش کند. بدین جهت بررسی بایدها، نبایدها و نقاط ضعف سینمای کنونی جمهوری اسلامی کمک شایانی به فهم چگونگی نفوذ امریکا در این بخش مهم فرهنگی کشور میکند.
به بیانی دیگر جایگزین سازی فرهنگ زندگی امریکایی به جای فرهنگ بومی صرفاً با پذیرفتن سبک زندگی امریکایی توسط آحاد جامعه صورت میپذیرد. برای پیاده سازی این امر لازم است تا با ارائه چهرهای مطلوب از فرهنگ امریکایی به زمینه سازی برای پذیرش آن دست زده و در سوی دیگر با سیاه نمایی از وضعیت جامعه اسلامی و اِلمان های سبک زندگی دینی به تخریب این فرهنگ در اذهان و قلوب مردم پرداخته شود. پدیده ی هنری، تجاری و رسانه ا ی سینما برای پیشبرد این هدف ابزار مهمی برای ایالت متحده و مریدان آن محسوب میشود. در دهه های اخیر، تصویرسازیهای گسترده صورت گرفته از سبک زندگی امریکایی و دادن زرق و برق به گزاره های مطلوب این منش وارداتی که آکنده از مضامین غیر دینی است، در برابر سبک زندگی ایرانی اسلامی که زاویه ای۱۸۰ درجه ای با استایل امریکایی دارد، نفوذی آشکار در سینمای کشور محسوب میشود.
رخنه ارزشهای لیبرالیستی که جوهره آن اباحه گریی است، در برابر انبوهی از مضامین دینی در سبک زندگی اسلامی نظیر حیامندی و غیرت مندی، فضایی را در سینمای کنونی کشور رقم زده که در صورت عدم کنترل آن، فرهنگ ملی و بومی کشور در حد اعلای خود با چالش مواجه میشود که البته نشانه های آن از مدت ها قبل قابل مشاهده است.
یکی از مهمترین اهدافی که ایالت متحده در عملیات نفوذ فرهنگی دنبال می کند، هجمه به متعلقات ایمانی عموم مردم ایران است. سست کردن اعتقادات مردم نسبت به ارزشهای دینی و کمرنگ جلوه دادن تقوی و ایمان در متن زندگی تک تک مردم که مایه اصلی آرامش عمومی جامعه است، از اساسی ترین اقدامات ایالت متحده برای پیاده سازی سبک زندگی امریکایی است.
بیتوجهی به ایمان و عمل صالح و عدم تصویرسازی صحیح از انسان مومن که بتوان آن را به عنوان الگویی مناسب به جامعه معرفی کرد، در اکثر آثار سینمای ایران دیده میشود. در مقابل نیز قریب به اتفاق فیلمهای سینمایی با غلبه روح سکولاریسم بر آنها شروع شده و به پایان می رسد. در کمتر فیلمی میتوان حضور خداوند را احساس کرد، حتی در معدود آثاری که انسانهایی در ظاهر مومن به تصویر کشیده می شوند، القای حس خداوند محوری به مخاطب صورت نمی گیرد. روح اومانیسم به عنوان نطفه سبک زندگی امریکایی در اکثر فیلمهای ایرانی نهفته است. در فیلمهای اومانیستی سینمای ایران انسان های سکولار با سبک زندگی امریکایی به عنوان شخصی الگو به جامعه معرفی میشوند. انسان هایی که با وجود عدم برخورداری از حداقل گزارههای ایمانی در زندگی شان موفق بوده و شخصیت آنها مورد توجه مخاطب قرار میگیرد. بسیار دیده شده است که سینماگر با محور قرار دادن انسان به جای خداوند، زندگی کاملی از یک انسان لیبرال را به تصویر میکشد و در برابر آن با تصویرسازی منفی و سیاه از زندگی مومنین آنان را در نگاه مخاطب خوار و ذلیل جلوه میدهد.
بسط پیدا کردن اخلاق اسلامی در جامعه سدی محکم در برابر نفوذهای اقتصادی و سیاسی ایالت متحده محسوب میشود. انسان اخلاق محور بدون شک در حوزه اقتصاد و معیشت به هم نوع خود جفا نکرده، در حوزه سیاست به تخریب جناح رقیب خود مشغول نشده و با دیدن خود در محضر خداوند به حفظ مکارم اخلاقی مبادرت میورزد. حال اگر اخلاقی دینی و اسلامی در ذهن انسان مسلمان حقیر و کوچک شمرده شود و ملازمات فرهنگ سرمایهداری در قلوب او نفوذ کند، نه تنها بنیان های فرهنگی و اعتقادی که ساختارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی جامعه نیز به سمت اضمحلال و فروپاشی سوق پیدا خواهد کرد.
در این حوزه نیز سینما به عنوان چشمان بیدار جامعه وظیفهای بس مهم را بر عهده دارد. تصویرسازی از مظاهر گوناگون دینی و بسط دادن آن به مر فطرت، میتواند امنیت اخلاقی و آرامش را بر کشور حاکم کند که همه این موارد نیازمند فرهنگسازی از سوی دستگاههای مربوطه و ساختارهایی از جمله سینماست. سینما پیش قراول این جبهه محسوب شده و در صورت عدم موفقیت در وظایف ملی و در نتیجه ی آن نفوذ فرهنگ سرمایهداری، ناآرامی های اجتماعی و فردی در کشور پدیدار خواهد شد.
برطرف سازی مشکلات اخلاقی تنها با ایجاد جامعه ای متعهد به وقوع میپیوندد، به بیانی دقیق تر سینماگری که دغدغه اخلاق در جامعه را دارد باید نسبت به اتوپیاسازی از جامعه مطلوب خود اقدام کند اما متاسفانه در فضای فعلی، سینماگران به بهانه نشان دادن مشکلات حاکم بر زندگی مردم و کشور به سیاه نمایی دست زده و جامعهای را با مردم خشن و افسرده، جوانانی بی هویت و بی آرمان، زنان و مردانی خیانت کار، ملتی فقیر و فراری از کشور، عقب مانده و در حسرت خوب زیستن به تصویر میکشند.
اغلب آثار سینمای اجتماعی که به بهانه نمایش واقعیات جامعه ساخته شده است به عمد یا به سهو در راستای خواسته های نظام سلطه و برای حمله به ارزشهای بنیادین فرهنگ زندگی اسلامی و انقلاب اسلامی ایران است. اگرچه نابسامانی ها و آسیب های اجتماعی انکارناپذیر است اما این هجم گسترده از فیلمهایی که فقط به دنبال نشان دادن مشکلات است چه کمکی به حل این موارد میتواند کند و یا اساسا در دهه های گذشته چه کمکی کرده است؟ تنها کمک این فیلم به سازندگانش بوده که مسیر دریافت جوایز رنگارنگ خارجی را برای آنها تسهیل نموده است.
از دیگر شاخصههای نفوذ فرهنگی که در فیلمهای سینمایی به وضوح دیده میشود تصویرسازی معکوس از دختران و پسران ایران اسلامی است. با توجه به جمعیت زیاد این قشر از جامعه و اثرگذاری ویژهای که آنها در حوزه های مختلف دارند، تغییر اعتقادات و هجمه به باورهای آنان میتواند راه نفوذ سیاسی و اقتصادی را در کشور باز کند.
از ابتدای انقلاب تاکنون کمتر فیلم سینمایی را میتوان یافت که چهرهای حقیقی از دختر مسلمان ایرانی ارائه داده باشد. مهمترین عنصر برای دختر مسلمان حیامندی و عفت مندی اوست که در صورت مخدوش شدن هر یک از این دو، بنیان های جامعه دچار تزلزل میشود. در جامعه ای که زنان و دختران آن از حیا برخوردار نباشند یقینا آینده منحطی بر آن کشور مستولی میشود. اگرچه هم اکنون در ایران اسلامی بسیاری از دختران با سبک زندگیهای التقاطی در حال زندگی هستند اما همچنان عمده دختران ایرانی پایبند به ارزش های سبک زندگی اسلامی بوده و نقش سازندهای در کشور ایفا میکنند. این درحالی است که تصویر ارائه شده در سینمای ایران، دختران و زنان صرفا به دو گروه تقسیم میکند.
گروه اول زنانی هستند که با آمیخته شدن در سبک زندگی امریکایی در فیلمها ظاهر می شوند، این دست زنان که اغلب از پوشش نامناسبی برخوردار هستند چهره مثبت فیلمها محسوب میشوند. گروه دوم دختران و زنانی که در فیلمهای سینمایی با آنها روبرو هستیم دارای عقبه مذهبی و اعتقادی بوده و اغلب آنان در این فیلمها مفلوک، دارای پوشش چادر، فقیر و دچار اعوجاجات گوناگون در زندگی خود هستند.
این خط تصویرسازی که در طول دوران پس از انقلاب همیشه ادامه داشته نتیجه ای جز بی رغبتی نسل دختران نوجوان و جوان به چادر و حجاب اسلامی نداشته و ندارد و امروز به وضوح می توان آثار آن را در جامعه مشاهده کرد. در اغلب فیلمهای سینمایی الگویی مطلوب و مناسب برای جامعه دختران که مطابق با گزارههای فرهنگ ملی و بومی باشد وجود ندارد و برعکس آن سینماگران لیبرال به عمد یا به سهو در راستای اهداف نظام سلطه جهانی حرکت کرده و با چهره سازی از دخترانی بورژوا، شاسی بلند سوار، مجرد، دارای ارتباطات غیراخلاقی متعدد و دور از خانواده، سعی در الگوسازی برای دختران جامعه اسلامی دارند. به واقع لیبرال مسلکان با ارائه الگویی مطابق با سبک زندگی امریکایی برای دختر و زن ایرانی و در روی دیگر سکه با سیاه نمایی از دختر مسلمان و قائل به ارزشهای دینی، سعی در جایگزین کردن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ بومی دارند.
در مورد پسران نیز وضعیت مشابهی در سینمای کشور حاکم است. بدون شک هجمه به موضوع غیرت و غیرتمندی که مقدمه ای بر عفت مندی دختران جامعه است، نفوذی مهم و اثر گذار در سبک زندگی پسران و مردان مسلمان است. متاسفانه کم نیستند سینماگرانی که بدون توجه به این موضوع صرفاً با دامن زدن به فضای بیبند و باری، جوان جامعه را به سمت و سوی اباحه گری سوق میدهد. مردان و پسرانی بیغیرت، هوسران، خائن به همسر خود، عیاش، دارای روابط خارج از عرف و ً غیراخلاقی، پول پرست، خودخواه و واجد انواع گزارههای این دستی که در بسیاری از فیلم های سینمایی به چشم می خورند را صرفا میتوان در آثاری مانند مجموعه فیلمهای پای آمریکایی(American Pie) مشاهده کرد.
حال آنکه سینماگران ایرانی باید با تصویرسازی از جوانانی غیور، شجاع، جهادگر و دارای هویت ایرانی اسلامی به سمت و سوی قهرمان محوری منطقی حرکت کرده و با ارائه الگویی طراز و انقلابی جامعهای غیور و عفت مند را زمینه سازی کنند. اما برخلاف این حق طبیعی مردم ایران، بسط پیدا کردن بیعفتی و بیغیرتی در جامعه که هم اکنون توسط فیلمهای سینمایی در حال تئوریزه شدن است، ایندیویژوالیسم (Individualism) را بر کشور حاکم کرده و مقوله ازدواج و تشکیل خانواده را به قهقرا برده است. جالب آنکه سینماگران هنگام بررسی آسیب های اجتماعی و پرداختن به واقعیات جامعه این قبیل آثار فرهنگسازی های صورت گرفته توسط سینما و سایر رسانه های را نمی بینند!
هم اکنون در فیلمهای سینمایی انواع سیاهنمایی به بهانه نشان دادن وضع موجود در جامعه در حال نمایش دادن است اما در این بین موضوع مهم ازدواج و مجرد بودن ۱۱ میلیون نفر از دختران و پسران کشور هیچ سینماگری را برای ساخت اثری در این باره دغدغه مند نکرده است. برخی سینماگران لیبرال مسلک که خود را موظف به بازگو کردن مشکلات موجود در کشور میدانند در مورد امر مقدس ازدواج و مجردین کشور هیچ فیلم سینمایی تولید نکرده و به جای آن با تصویر سازی از موضوعاتی نظیر آزادی روابط جنسی، خیانت، مشکلات اقتصادی طبقات پایین جامعه و تمایل به اشرافیت در طبقه بورژوا به نفی خانواده و ایجاد هراس از تشکیل خانواده، بر میآیند.
اندک موارد مورد اشاره تنها بخشی از مولفه های نفوذ فرهنگی ایالت متحده امریکاست که آگاهانه و یا جاهلانه توسط عدهای از سینماگران کشور در دهه های گذشته دنبال شده و گسترش و ترویج آنها تاکنون جامعه اسلامی را با معضلات گستردهای روبرو کرده است. این در حالی است که در دوران پساتوافق قطعاً استفاده نظام سلطه از هنرمندان غربگرا افزایش پیدا خواهد کرد، برای نمونه طبیعی است که تعداد جوایز اهداء شده به آثار سیاه نما و ضددین ایرانی در سال های آینده افزایش یافته یا حضور سینماگران ایران در هیأت داوران جشنواره های خارجی پیدا کند. باید انتظار داشت موج جدیدی از فیلم های اجتماعی جشنواره ی خارجی پسند و همچنین آثار روشنفکری و هنر و تجربه ای ساخته شده و مورد حمایت رسانه های قلم به مزد داخلی قرار بگیرد. تا جشنواره فیلم فجر چیزی باقی نمانده، تنها چند ماه باید منتظر رونمائی از آثار سینمایی در دوران پساتوافق و دوره جدید نفوذ فرهنگی ایالات متحده ماند.
نظرات