چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۰

نقدی بر آخرین ساخته «علیرضا رئیسیان»

«دوران عاشقی»؛ روایتی عاشقانه از یک خیانت!

دوران عاشقی*

سینما پرس: ارسلان صمدزاده/ تقلیل شخصیت های داستانی فیلم از شخصیت به تیپ، عدم روایت درست از تصمیم گیری ها و منطق کنش شخصیت ها از علل ضعف در شخصیت پردازی های فیلم دوران عاشقی به حساب می آید.

« دوران عاشقی» اثر عاشقانه دیگری از علیرضا رئیسیان است که می توان آن را ادامه تفکر و انتخاب درام او در چهل سالگی دانست. هر چند فیلمنامه دوران عاشقی نوشته رویا محقق و چهل سالگی نیز اقتباسی از رمان چهل سالگی اثر ناهید طباطبایی است اما انتخاب رئیسیان به عنوان کارگردان برای گزینش این دو اثر و نحوه روایت او از این دو اثر زنانه، نگاهی دنباله دار و هدفمند را قوام می بخشد که جای بررسی بیشتر دارد.

دوران عاشقی به عنوان یک اثر مستقل سینمایی که جایزه مهمی چون بهترین فیلمنامه جشنواره فجر را از آن خود کرده است می توان نقطه عطفی در کارنامه رئیسیان باشد. نقطه عطفی که بیش از همه باید فیلمنامه، مضمون و ساختار دراماتیک اثر را در آن مورد تحلیل قرار داد.

خط اصلی داستان مربوط به زندگی وکیل زن جوانی به نام بیتا با بازی لیلا حاتمی است، که در کار خود ببسیار توانمند و جسور است و معمولأ موکل خود را در دادگاه به پیروزی می رساند اما در ماجرایی خانوادگی و شخصی به یک گره کور بر می خورد که نقطه شکست او هم در زندگی و هم در کارش به حساب می آید. زنی به نام میترا برای دادن پرونده اش نزد او می آید و بیتا متوجه می شود که میترا همسر دوم شوهر او حمید است و اینکه از او باردار نیز شده است!

این گره کور که با خباثت های شخصی فردی به نام زندی نیز کورتر می شود، موجبات رجعت به گذشته حمید و میترا را فراهم می آورد و از نحوه آشنایی آن ها می گوید و همچنین روایت خود میترا از زندگی کوتاهش با حمید. در طول این مدت فرصتی برای بیتا نیز پیش می آید تا در سکوتی متفکرانه و یأس بار زندگی خود را با حمید مرور کند. سوالی که در همه مدت فیلم ذهن مخاطب را با خود درگیر می کند، دیدن همین دوران است که در نام فیلم نیز از آن به دوران عاشقی، نام برده شده است. در صورتی که بیننده تا انتهای فیلم به جز چند دیالوگ کوتاه و کلیشه ای میان حمید و بیتا و نیز حمید و میترا که از عشق و علاقه شان بهم می گویند، چیزی در فیلم نمی بینند. حتی صحنه یا سکانسی دراماتیک که معنای دوران عاشقی را به مثابه تصویری نمایشی و دراماتیک به بیننده منتقل کند. تنها روایتی از یک خیانت بچه گانه است که به زعم نویسنده و فیلمساز می توان از آن به عنوان خطا نام برد تا یک خیانت آگاهانه!

اما چیزی که معنای همین مضمون عاشقانه را که در تضاد آن مفهومی تلخ مانند خیانت معنا پیدا می کند، در فیلم ابتر گذاشته است؛ این است که بیننده هیچگاه در طول فیلم، عاشقانه ای میان شخصیت های داستان ندیده است که حالا با میان آمدن مفهومی متضاد مانند خیانت، در پی بدست آمدن مجدد آن و یا حتی به خطر افتادن آن باشند!

در ابتدای فیلم و سکانسی که مربوط به حمید و میترا است صرفأ چند دیالوگ عادی و کلیشه میان آن ها برقرار می شود و بازی های سطحی دو شخصیت حتی شهاب حسینی سعی در واگویی رابطه خوب و احساسی میان آن دو دارد که به هیچ وجه از سطح عبور نمی کند. همچنین سکانس ابتدایی فیلم که از حضور همسر زندی نزد بیتا و شکایتش از او آغاز می شود، فرصت نمایش زندگی عاشقانه یا حتی بدون مشکل حمید و میترا را از درام می گیرد. در حقیقت آغاز فیلم با خیانت شروع شده و تا پایان فیلم نیز به سوالاتی که از پی این عمل بر می آید پاسخ داده نمی شود و بر همین اساس نه حس همذات پنداری را در مخاطب بر می انگیزد و نه بیننده را در پی نیاز دراماتیک داستان مشتاق می کند چراکه نمی تواند هیچ احساس دو طرفه و عاشقانه ای میان شخصیت های اصلی را به یاد آورده و احساس کند.

این در حالی است از لحاظ ساختاری نیز فیلمنامه دوران عاشقی نتوانسته مطلب خود را هرچند در ضدیت با نام فیلم، به سرمنزل مقصود برساند که در این میان عواملی چون طراحی ضعیف شخصیت بیتا، حمید و میترا نقش مهمی دارند. تقلیل شخصیت های داستانی فیلم از شخصیت به تیپ، عدم روایت درست از تصمیم گیری ها و منطق کنش شخصیت ها، همگی از علل ضعف در شخصیت پردازی های فیلم دوران عاشقی به حساب می آید.

همچنین ضعف ساختاری، که با سکانس افتتاحیه فیلم در منزل بیتا و روبرویی اش با همسر زندی آغاز شده و تا پایان فیلم دیگر به آن پرداخته نمی شود، از ابتدای فیلم تا انتها سر در گم و گیج است. پایان بندی باز و بی پاسخ در روایتی شبه کلاسیک حاکی از ناتوانی نویسنده در پایان بندی منطقی روایت فیلم و کنش شخصیت های داستان دارد. همچنین جاگذاری اشتباه نقاط عطف فیلم و پرداختن به حواشی به جای خط اصلی داستان، روایت اصلی را دچار تزلزل و ضعف کرده است تا بیننده خود را مستلزم دانستن پاسخ نداند و از همین رو همذات پنداری نیز بین بیننده و شخصیت ها صورت نمی گیرد.

اما نکته دیگری که شاید دیگر طرح آن هم به اندازه خود صورت مسآله نخ نما و کلیشه شده باشد، پرداختن به مضامینی همچون خیانت است که تقریبا نیمی از سینمای اجتماعی و خانوادگی ما را در بر گرفته است. مضمونی که به بهانه نمایش معضلات اجتماعی و خانوادگی در طیف وسیعی در رسانه ای اجتماعی و فرا گیر همچون سینما به کرات طرح می شود. که این خود گونه ای از تبلیغ و گسترش ناهنجاری های اجتماعی به سبک غربی و آمریکایی است.

 اگر قرار بر نمایش معضلات اجتماعی و سیاهی های جامعه مدنی مدرن است، پس باید فاتحه سینمای شریف و خانوادگی و سالم را در جامعه خواند؛ چراکه اگر هر معضلی تنها به دلیل وجودش در جامعه و رواج در میان عده ای قلیل و یا کثیر در سینما یا رسانه های جمعی قابل طرح باشد، پس چه فرقی میان سینمای ما و سینمای غرب است که از طرح هیچ ناهنجاری و بی اخلاقی در سینمایشان فروگذار نیستند؟ 

 نگارنده معتقد است طرح کردن صرف معضلاتی این چنینی و قرار دادن آن ها در تریبونی جمعی دردی از جامعه دوا نمی کند؛ خصوصا آنکه فیلمساز و نویسنده خود را از پاسخ دادن به مسائل مطروحه بی نیاز بداند و با ارائه پایان باز نمایشی، تنها بدی های یک جامعه و یک خانواده مخدوش را به نمایش گذارد و شخصیت های داستان را در انتخاب و کنش های منطقی و بیننده را در تصمیم گیری و نتیجه گیری معقول تنها بگذارد.

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.