چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۰

نقدی بر تازه ترین اثر سروش صحت

نگاه قابل تأمل یک کارگردان که به ساخت «شمعدونی» ختم می‌شود!

سریال شمعدونی

سینماپرس: محسن سلیمانی فاخر/ بی منطق نیست که ارتباطی برقرار کنیم با کارگردان این سریال که در برنامه زنده ای می گوید "من جوک های بی ادبی را خیلی دوست دارم و از زمین خوردن مردم شاد می شوم"!؟ این عقیده هر چند که شاید بار طنز داشته باشد اما همین نگاه می شود سریال«شمعدانی»!

 «شمعدونی» سریالی فرسایشی است که گرچه لحن و زبان طنز را را برای پیشبرد قصه انتخاب کرده اما در محتوا اثری ضد خانواده و ساختارشکن و هنجارشکن است و شخصیت  پردازی مردان را به موجوداتی بی اراده و ضعیف و مطیع محض نشان می دهد و در مقابل زنان را انسانهایی عاری از قوه تعقل و تدبیر و درایت  معرفی می کند و در این میان هر چند که به موضوع مبتلابه جامعه یعنی  "فرزند سالاری" و "زن سالاری"  اشاره نسبتا درستی دارد اما  موضوع را نه برای ارشاد و تصحیح عنوان می کند بلکه بر آموزش ناصحیح این رفتار درون خانوادگی تاکید می کند.

ازدواج نکردن دختران وبی قیدی مردان و بی ادبی بچه ها  همراه با جر و بحث، غرولند و چالش های بی محتوا عاملی برای طنز وانمود کردن سریال شده است؛ هر چند که در مجموع و با تمام ضعف در محتوا از نظر فرم نشان می دهد که سروش صحت کارگردانی را به خوبی می داند.

رابطه عروس و خواهر شوهرها  و جدل های  افراطی و جنگ جویانه که اگرچه سناریست از جامعه نشات و الگو گرفته، اما ابراز علنی و آگراندیسمان کردن و درشت نشان دادن آن درسریال پربیننده رسانه ملی، چندان قابل اغماض نیست و این مبالغه تا حدی پیش می رود  که در هیچ جای قصه به خیر و نتیجه در خور، ختم نمی شود و تنها عاملی برای بار طنز داشتن روایت در خدمت گرفته می شود وحتی در سکانس هایی به لودگی میرسد و آن کارکرد را نیز از دست می دهد.

از سویی دیگر پسر خانواده کارکتری بی مسئولیت و تن پرور و  گستاخ دارد که حتی از سوی والدین به کار یا درس خواندن هدایت نمی شود و خانواده کاملا این بی هویتی را پذیرفته و چنان مانوس است که هیچ خواسته ای از او ندارند و یا حداقل در سکانسی، مخاطب هم سن وسال وی، او را در حال یک فعالیت مثبت شخصی و گروهی نمی بیند و از طرفی دیگر، بی ملاحظه و افراط داشتن بر رفتار گستاخانه و عاری از ادب کودک، چندان به مخاطب القا می شود و سستی و فرمانبرداری پدر و مادر در مقابل بی ادبی  فرزندشان چنان مسئله فرزند سالاری را مهر تاییدی می زند که دیگر جایی برای طنز باقی نمی گذارد  .

در این میان هیچ یک از شخصیت های این خانواده هسته ای، تعامل و ارتباطات درستی بر مبنای مسئولیت های متقابل وجود ندارد .خساست و عدم رعایت حال یکدیگر و منفعت طلبی و اغفال همدیگر و فارغ از مسولیت پذیری در کنار دغل بازی اکثر اعضای این کانون سرد در کنار شوخی های بی نمک و ضعیف آنقدر گل درشت بیان می شود که به نظر می رسد اهدافی در بک آن بیان می شود اما اینها تنها کارکردی که دارند نشاندن خنده  آنی و مصنوعی و افزودن بر بار کمیک داستان دارند .

از منظری دیگر به نظر می رسد این سریال واقعا از یک ذهن پر تنش و بدبین  و زخم خورده این مناسبات برخاسته است  که می خواهد با تحقیر یک عده و لگد مال کردن شخصیت ها احساس غرور وخودستایی کند و بجای اینکه مبلغ رفتارهای درست در خانواده و جامعه باشد، با نگاهی سیاه روابط را کدر همراه با قضاوت های منفی معرفی می کند تا حدی که نوجوان و کودکانی که در کنار والدین به تماشای این سریال می نشینند متوجه رفتارهای خصمانه و منفی می شوند .

شاید بتوان با اغماض، گستاخی کودک را بر خاسته از جامعه بدانیم اما بی فرهنگی یک مادر را نمی توان پذیرفت. رفتار عرشیا و مادرش اصلا در شان خانواده ایرانی نیست؛ خبرچینی و بی کفایتی از بچه تا بزرگترها ، توهین و تحقیر ،ترویج روابط غلط، تربیت نادرست ، حسادت، دروغگویی، بی احترامی به والدین، دفاع بی جا از فرزندان ، شانه خالی کردن از مسئولیت ها،بی اهمیت نشان دادن مشاغل ، بی ارزش کردن دانش و دانشمند و... بیشتر از پیام های جا مانده در ذهن سازندگان جلوه نمایی می کند. آیا با نام گذاردن یک گربه به اسم  یک دانشمند – انیشتن- ابزاری درست برای خنداندن است؟!

بی منطق نیست که ارتباطی برقرار کنیم  با کارگردان این سریال که در برنامه زنده ای می گوید  "من جوک  های بی ادبی  را خیلی دوست دارم و از زمین خوردن مردم شاد می شوم"!؟ این عقیده هر چند که شاید بار طنز داشته باشد اما همین نگاه می شود سریال«شمعدانی»!

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.