شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۰

جای خالی شخصيت‌های مثبت در نمایش‌ها

توجه به ضدقهرمانان؛ ژست جدید روشنفکرمآبانه جامعه تئاتر کشور!؟

تماشاخانه باران-سنگلج-ایرانشهر-خانه نمایش-تئاتر شهر-خانه هنرمندان ایران

سینماپرس: جواد محرمي/ در خالی که هالیوود با استفاده از شخصیت‌های اندک در جهت انتشار ارزش های امریکایی گام بر می دارد جامعه نمایشی کشور با این همه قهرمان ایرانی دنبال ضدقهرمانان سیاه نما را به عنوان حرکتی روشنفکرمآبانه گرفته است.

هنرهاي نمايشي عرصه اي از پهنه وسيع و دامنه دار هنر است كه در هر جامعه اي مي تواند كاركردي دوگانه داشته باشد، اگر به سلطه خيرخواهان و دلسوزان اين عرصه درآيد جامعه را به سمت تعالي و رشد رهنمون مي سازد و اگر طيفي از سوداگران و سودپرستان فرمان آنرا در دست بگيرند جامعه را به تباهي و نااميدي هدايت مي كنند.

ظرفيت و قابليت هنرهاي نمايشي از آنجا كه با قوه وهم و خيال انسان ارتباط برقرار مي كند اهميت بيشتري نسبت به ساير هنرها دارد.

انتظار مي رود متوليان و دلسوزان فرهنگي كشور حالا پس از گذشت ۳۵ سال از انقلاب اسلامي به ظرافتهاي هنري و جامعه شناسانه هنرهاي نمايشي اشراف بيشتري داشته باشند تا هر توليد رنگ و لعاب دار با محتوا و قالبي ضد ارزش به عنوان اثر هنري و با هزينه مردم به فضاي فكري جامعه تحميل نشود.

 امروز انتظار مي رود عرصه فرهنگي و هنري كشور قادر باشد به جای برجسته سازي كاراكترها و جريانهاي سياه و ضد ارزش، قهرمانانی ایده‌آل به جامعه ارائه کند چرا كه  الگوسازي و قهرمان سازي مناسب چيزي است كه دهه هاست به حلقه مفقوده صنعت هنرهاي نمايشي ايران تبديل شده است.

متاسفانه يكي از دلائلي كه سبب شده عنصر قهرمان و شخصيتهاي جذاب و دوست داشتني كه ضد فرهنگ و ضد ارزش هم نباشند از صحنه هنرهاي نمايشي ايران اسلامي حذف شود تفوق نگاه و رويكرد سينماي روشنفكري و جشنواره اي است كه اصولا با عنصر قهرمان و برجسته سازي آن مشكل و گرايشي خنثي به فرد در جامعه دارد.

جالب است كه اين رويكرد خسران آفرين گستره ادبيات و هنر را در كشوري انقلابي كه به وفور از وجود قهرماناني بومي و ملي بهره مي برد فراگرفته و در برخي مواقع باعث شده هنرهاي نمايشي كاركردي ضد اجتماع داشته و ضد ارزش‌ها را برجسته كند.

براي مثال با مروري به  مجموعه هاي تلویزيوني سال‌های اخیر به خوبی مي توان رد اين رويكرد منفي را مشاهده كرد. شخصيتهاي منفي كه تنها بخشي كوچك از جامعه ايران را تشكيل مي دهند به قدري در سريال هاي ايراني برجستگي مي يابند كه به بيننده ناخودآگاه القا مي شود در يك جامعه بدون معنويت و محصور در پليدي ها زندگي مي كند.

اين نوع نگاه يك بعدي و سياه نمايانه به جامعه به زعم برخي كارگردانها و نويسندگان آثار نمايشي به عنوان ژستي روشنفكرانه و نوعي پرستيژ هنري تبديل شده است غافل از اينكه برجسته سازي ضد قهرمانها در آثار نمايشي بدون در نظر گرفتن قهرماناني هم تراز يا قدرتمندتر موجب تسري پلشتي ها و تاثير رواني منفي بر جامعه اي مي شود كه احتياج به همذات پنداري با شخصيت هايي قوي به لحاظ دروني و معنوي دارد.

جالب است كه صنعت فيلمسازي هاليوود با درايتي خاص از ابتدا با وجود كم بهره بودن از قهرمانهاي واقعي به نسبت جوامعي مانند ايران در بسياري از آثار قابل اعتناي خود قهرماناني به ياد ماندني به جامعه ارائه داده و البته يكي از دلائل موفقيت صنعتي آن نيز توجه به ارزش هاي امريكايي و مبالغه آن در سينماي هاليوود است.

 اما جامعه اي مانند ايران كه به اعتراف بسياري از متفكران و انديشمندان جهان، بزرگترين حادثه قرن در نيمه دوم قرن بيستم در آن رقم خورده و جزو كشورهاي انگشت شمار جهان محسوب مي شود كه صاحب سينما هم هست شاهد سينمايي است كه اغلب فيلمسازان آن با كج فهمي و برخي هم مغرضانه آنرا به سينمايي ضد ارزش، سست، بيگانه با متن جامعه و بي اعتنا به ارزش ها تبديل كرده اند.

اگر از جوانان و نوجوانان اين مرز و بوم سوال شود كه يكي از قهرمانهاي ايراني كه محصول سينماي ما باشد را نام ببرند شايد انتظار پاسخ مناسب كاري بيهوده باشد چرا كه فيلمسازان ايراني اغلب يا سياه نمايي جامعه خود را هنر انگاشته اند و يا پرداختن به شخصيتهاي قوي و تاثيرگذار را دغدغه خود نمي دانسته اند.

به نظر مي رسد بسياري از آثار نمايشي توليدي كه از پشتيبانيهاي مالي هم برخوردارند قرار نيست به جاي انگشت گذاردن بر زشتي هاي جامعه مابه ازايي مثبت به عنوان الگو ارائه دهند و بدلي جايگزين از واقعيت يا فراواقعيت جامعه را به مخاطبان عرضه كنند و گويي كه اصلا و ابدا چنين رسالتي را بر دوش خود احساس نمي كنند و بازنمايي نقاط منفي جامعه را به مخاطباني كه از آن اطلاع دارند هنرمندي مي انگارند.

اوضاع در حوزه تئاتر كشور هم به همين منوال است. اشاره به بخش هايي از سخنان مرضيه برومند كه داراي كسوت و احترام به واسطه سوابق كاري خود در عرصه هنرهاي نمايشي است مويد سلطه و چرخه بدشگوني است كه بخشي از طيف هنري جامعه ايراني را گرفتار خود ساخته است.

 به عنوان نمونه مرضیه برومند به تازگي در مراسمی رسمي و معمول اينگونه اظهار نظر كرده كه مردم ما کجای این تئاتر جا دارند؟ ما باید صدای مردم باشیم و به خطیر بودن مسئولیت مان پی ببریم.آرزو دارم مدير جديد هنرهاي نمايشي با برنامه به تئاتر آمده باشد و بازار فروش آثار نمایشی دوباره داغ شود. امیدوارم این تئاترهای محفلی و خصوصی که با مضامین روشنفکرانه، سیاه، تلخ و سیاه نمایانه به صحنه می روند، تبدیل به تئاترهای روشنگر با مضامینی عام تر و امیدوارانه تر شوند. متاسفانه من اسم تئاتر شهر را گذاشته ام «خانه قمرخانم» چون تعداد محدودی می آیند کاری را می بینند و بعد همان تعداد به سالن دیگری می روند و کار دیگری را تماشا می کنند. پس مردم ما کجای این تئاتر جا دارند؟ ما باید صدای مردم باشیم و به خطیر بودن مسئولیت مان پی ببریم.مواظب جریان هایی که قلدرمآبانه می آیند و بودجه می گیرند، باشید.آدم فرهنگی باید شرافتمندانه و با صرفه جویی به نفع مردم زندگی کند. امیدوارم تئاتر از این چهره زشتی که پیدا کرده، نجات پیدا کند.

استيلاي نگاه و رويكرد به نفع ارزش هاي جامعه و ترويج آن ضرورتي است كه برخي از هنرمندان متعهد و دلسوز كشور را نيز به عكس العمل واداشته و خدا كند كه اين نوع نگاه دغدغه مند و از سر مسئوليت به اغلب فضاي هنري و فرهنگي كشور تسري پيدا كند و آينده اي روشن تر را پيش روي جامعه ترسيم کند.

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.