جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۶

به مناسبت برگزاری هشتمین جشنواره مستند ایران

مرکز گسترش، سینما حقیقت و مسیر صحیح مستندسازی/ راه میانه‌ای در کار نیست!

پوستر سینما حقیقت*

سینماپرس: محمد تقی فهیم/پرسش این است که ما از سینماحقیقت کدام راه و روش را در پیش گرفته ایم؟ اینکه برخی و خصوصا خواص در مستندسازی به بهانه واقع گرایی ، حقیقت را نادیده می گیرند ، اصولی است یا برافراشتن پرچم سینماحقیقت و حرکت زیر علمی که در راستا و خدمت انقلاب باشد؟ آیا اگر به سیاق جریان بنیانگذار سینماحقیقت ، مستندسازی ما گام های در مسیر و افق انقلاب به تمام و کمال بردارد ، توفیق جهانی خواهد یافت یا با رهنمود های جریانات جهانی بدنبال به اصطلاح استاندارد سازی باشد ، حرفی برای گفتن خواهد داشت؟

مهمترین جشنواره فیلم های مستند کشور درحالی برگزار می شود که فعالان این حوزه با امیدهای پررنگی خود را به این ماراتن رسانده اند. این امیدواری  البته از چند ماه گذشته به تدریج رو به افول گذاشت و هرچه این شایعه که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی از کمبود بودجه رنج می برد و میزان موجود نیز براساس نگرش «یک ده آباد بهتر از صد ده خراب» توزیع می شود، ترمز خیلی ها را از نزدیک شدن به این مرکز کشید. در واقع جدول تصویبی های مرکز روی سایت اش این گزاره را تقویت می کرد. به قول معروف «رنگم را ببین و حالم را نپرس».

 گزارش اخیر مدیرعامل محترم مرکز نیز تقریبا تیرخلاصی بر توقعات و انتظارات شکل گرفته در نزد مستند سازان طی سال های گذشته شد. حمایت این مرکز تا پایان سال از ۸۰ فیلم عبور نخواهد کرد. حالا با توجه به بودجه اختصاصی به بخش مستند مرکز، می توان به سقف برآوردهای کارشناسی شده پی برد، رقم هایی که بعضا با برآوردهای تله فیلم تولید شده در تلویزیون برابری و شاید سرریز کند، البته این حرف به معنای پرداختهای بالای مرکز در نسبت با تورم و تولید یک کار بالاتر از ۱۵ امتیاز نیست، بلکه منظور نظر، رسیدن به این موضوع است که چرا تلویزیون بازار مصرف تولیدات مرکز نیست؟

مطابق اعلام طباطبایی نژاد، مناسبات فیمابین مرکز گسترش و رسانه ملی در زمینه خرید مستند،   به نوعی بن بست رسیده است تا آنجا که ایشان رسما برملا کردند که تنها امیدشان به آقای رزاق کریمی و شبکه مستند EDN است : «ما با معضلی به نام بازار عرضه مواجه هستیم و فضای تلویزیونی خارج از کشور هم به چند دلیل عرضه کننده محصولات ما نشدند. ما تلاش کردیم با تلویزیون صحبت کنیم و این فضای عرضه را در تلویزیون پرکنیم که این اتفاق به صورت کامل رخ نداد» (۱) . اما چرا باید تلویزیون از این معامله چشم بپوشد؟ مگر اینکه محصولات این مرکز با افق های ترسیمی در سیاست گذاری های رسانه ملی فاصله داشته باشد و در عین حال سرمایه گذاری برای تولیداتی که سنخیتی با استراتژی های رسانه ندارد هم بالا باشد، دراین صورت طبیعی است که رسانه وارد معامله ای «دو سر ضرر» نخواهد شد. ازهمین رو سخنان مدیرعامل مرکز در نشست رسانه ای جشنواره، مایوس کننده بود.

واقعیت امر، تاریخی و امروزین، حکایت ازاین دارد که اگر ما، یعنی ایران اسلامی، درعنوان خود را وام دار جریان جهانی مستند کرده ایم، پس چرا در عرصه عملی و اجرا، از تجربه آنها پیروی نمی کنیم؟

عنوان «سینماحقیقت» از جریان مستند سازی با مدیریت «ژیگا ورتوف» روسی می آید، که در ادامه دیگرانی مانند «ژان روش»، «جان گریرسون» و ... با عناوینی مشابه از جمله «سینماوریته» با همان شاخصه ها و عوامل سینماحقیقت، هم در تولید و هم در سازماندهی نیروها، راه ورتوف را ادامه دادند. سینماحقیقت وقتی در مدار قوت و قدرت تولید و سپس جریان سازی (ابتدا محلی و بعدا جهانی) قرار گرفت که انقلاب روسیه به پیروزی رسیده بود و جریانهای معاند، تحت عنوان واقع گرایی، بدنبال تخطئه انقلاب بودند، بنابراین ورتوف (هوادار انقلاب و وفادار به لنین)، با سازماندهی و مدیریت جوانان با انگیزه و خلاق مستند ساز، به راه افتادند تا در مقابل واقع گرایان ضد انقلاب، جریان سینما حقیقت را به غلبه برسانند که رساندند. این شد که فرصت های پدید آمده از رهگذر انقلاب و فرد متعهدی مانند ورتوف، مکتبی را به جهانیان معرفی کرد که هنوز هم جهان، متعهدترین نوع مستند را آثاری می شناسد که از واقعیت عبور و حقیقت رویدادها و مسایل اجتماعی و خصوصا سیاسی را ترسیم و تصویر کند، ازهمین روست که اساسا سینماحقیقت، رویکردی سیاسی شناخته می شود با این تفاوت که جریانات به ظاهر واقع گرا، سیاسی بودن را در حدیث نفس خود و حاشیه سازی برای برآیندهای بالنده اجتماعی می دانستند و می دانند، ولی امثال ورتوف، دقیقا سینماحقیقت را در راستا و خدمت تحولات اجتماعی به نفع مردم و عدالت ارزیابی و نهادینه کردند، حتی اروپاییان و آمریکایی ها با ورود به این رویکردها جایگاه شایسته ای در مستند سازی پیدا کردند.

اکنون پرسش این است که ما از سینماحقیقت کدام راه و روش را در پیش گرفته ایم؟ اینکه برخی و خصوصا خواص در مستندسازی به بهانه واقع گرایی، حقیقت را نادیده می گیرند، اصولی است یا برافراشتن پرچم سینماحقیقت و حرکت زیر علمی که در راستا و خدمت انقلاب باشد؟ آیا اگر به سیاق جریان بنیانگذار سینماحقیقت، مستندسازی ما گام های در مسیر و افق انقلاب به تمام و کمال بردارد، توفیق جهانی خواهد یافت یا با رهنمود های جریانات جهانی بدنبال به اصطلاح استاندارد سازی باشد، حرفی برای گفتن خواهد داشت؟ کدام درست است؟ آیا اگر مستندسازی ما خود را متعهد در کشف و برملا کردن موانع پیش روی انقلاب بداند، رسالت خود را ایفا کرده است یا به پیروی از خواست موسسات و شبکه های مشکوک حاکم دنیا پیش برود، توفیق خواهد یافت و از همه مهمتر اینکه چنانچه مستندسازی ما گام در مسیر سینماحقیقت به مفهوم تاریخی آن بگذارد، بی تردید  رسانه ملی راحت تر،  تن به خرید از مرکز خواهد داد، چرا؟ چونکه اساسا و بنیادین، چنین رویکردی منفک از حرکت سیاسی و دیپلماسی کشور نخواهد بود، واقعیتی که رسانه ملی با تمام ضعف های فرمیک تولیداتش، خود را موظف به ادامه این مسیر می داند.

یعنی اگر رسانه ملی شاهد آثاری همراه سیاست های ارزشی و سیاسی خود باشد و به لحاظ برآورد های تولید، دستخوش شاخص گرایی های این روزهای عرصه مستند دولتی نباشد، حتما پای کار خواهد آمد (منطق چنین حکم می کند و این تحلیل براساس همین منطق اعلام موضع می کند). ولی تولید آثار با رهنمود دیگران، رهنمون به منشا و سرچشمه ای می شود که از منظر مدیریت رسانه ملی (که ماموریت خطیری برعهده دارد)، غیرقابل پذیرش تلقی می شود. (فرض کنید تلویزیون در مستندسازی راه مثلا مرکز گسترش را می پیمود آیا سنگ روی سنگ بند می شد؟) . خلاصه اینکه حالا بچه های مشتاق و با انگیزه ایرانی باید کلاس هایی ببینند که تولیداتشان به استاندارد! جهانی پهلو بزند! مشکل این است. به این زعم، فیلم حنا مخملباف که جایزه جهانی گرفت، نه یک گزارش دم دستی تلویزیونی، که به خاطر قوت های ساختاری – هنری و  استاندارد بودنش جایزه دنیایی گرفت!؟  

بگذاریم و بگذریم. خیل متقاضیان حمایت مرکز، باید به فکر راه های دیگری باشند، کما اینکه خود مرکز هم چشم به راهی دوخته که ته اش معلوم نیست چه ارمغانی داشته باشد. آنهایی که طی ادوار پیشین، در بده بستان های درقالب راهکاری که مدیران مرکز به آن امید یافته اند، ورود کرده اند، همواره به این مرز رسیده اند که در تعامل با خواهان جهانی، راه میانه ای درکار نیست. یا باید فیلم شگفتی ساز خالص ایرانی بومی داشته باشی یا فیلم با معیارها و فضایی که این روزها از آن تحت عنوان فیلم ضد ایرانی یاد می شود، همین. راه وسطی که هم می خواهد گل و بلبل باشد و هم منتقد، هم در ملت ایران امید بیافریند و هم به آنسویی ها نوید دهنده دموکراسی و حقوق بشر باشد، و دریک کلام هم خرما بخواهد و هم خدا، محلی از اعراب نخواهد داشت. اگر هم بشود مثال با یک گل بهار نمی شود است. آنها پول به این مفتی ها نمی دهند که آنتن پر کنند. استاندارد و کیفیت هم بهانه است. پیام اصل است و ... بنابراین مدیریت شدن ما از پیش روشن است. یعنی تجربه می گوید که قاعده این است، حالا ممکن است استثناهایی هم بروز و ظهور کند.

برای مثال توجه بفرمایید : «فضای اول شخصی که در فیلم های من بود ...باعث شد که  مشاوران پروژه ای که خانم (ش)  به عنوان تهیه کننده قرار بود برای یک فاند خارجی – هنوز نمی دانم این فیلم دقیقا برای کجا ساخته شد - من را برای این پروژه پیشنهاد بدهند. هدف این پروژه ساخت تعدادی فیلم اجتماعی درایران بود» (۲) .

جالب است! نه!؟ تعدادی فیلم اجتماعی توسط رابط خارجی ها سفارش داده می‌شود که حتی کارگردانش نمی داند برای کجا!؟ آیا مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی می داند برای کجا؟

*********************************************************************************************************************************************************************

پانوشت :

۱ – انعکاس در رسانه های مختلف

۲ – فصلنامه تخصصی سینمای مستند – شماره ۲ – تابستان ۹۳ – گفتگو با مهدی باقری کارگردان مستند «پیرپسر»

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.