دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۱

رابعه اسکویی:

دوست ندارم درباره رفتنم از ایران حرف بزنم/آن زمان خیلی قضاوت شدم!

رابعه اسکویی در نشست فیلم دزدان خیابان جردن در سی امین جشنواره فیلم فجر

سینماپرس: رابعه اسکویی گفت: درباره اینکه چرا از ایران رفتم و برگشتم اصلا دلم نمی خواهد صبحت کنم و دوست ندارم در این زمینه صحبت کنم.

به گزارش سینماپرس، رابعه اسکویی بازیگر، که مهمان برنامه «باغ رمضان» بود، گفت: این روزها کمتر بیرون می روم. هم در قرنطینه هستم و هم اینکه عملا کاری ندارم که بروم. هر از گاهی می روم بیرون و می بینم مردم همه بدون ماسک در کنار یکدیگر هستند.

وی افزود: قلک داشته ام در کودکی اما پول جمع کن نیستم. خرج می کنم و اینقدر مسئله هست که باید برایش خرج کنی.

وی در پاسخ به ضابطیان در این باره که به چه سوالی دلش نمی خواهد جواب بدهد، گفت: درباره اینکه چرا از ایران رفتم و برگشتم اصلا دلم نمی خواهد صبحت کنم. دوست ندارم در این زمینه صحبت کنم.

اسکویی درباره انتخاب اسمش گفت: مادر بزرگم چیزی که برای من تعریف کرده است این است که وقتی پدر و مادرم با هم آشنا می شوند و ازدواج می کنند. مادربزرگم صبح ها خیلی قدیم خانه را آب و جارو می کردند و اگر کسی طعامی چیزی می خواست برای صبح به او می دادند. یک آقائی می آید و می گوید دخترت ازدواج کرده است. می گویند بله. می گویند دخترتان باردار است و دختردار می شود و اسمش را رابعه بگذارید. اسمم سخت بود و در کودکی خیلی شیطان بودم. بنا بر این چون می خواستند راحت تر صدایم کنند اسمم را لاله گذاشتند. صداکردنش راحت تر بود. بنابراین اسمم در خانه و در بین اعضای خانواده لاله است.

این بازیگر تلویزیون و سینما افزود: من یک تستی برای سگ کشی دادم برای آقای بیضایی. اولین باری که از دفترشان با من تماس گرفتند کل خانه را می دویدم و باورم نمی شد. روز موعود رسید و رفتم و همانطور که می دانید آقای بیضائی از همه تست می گیرند. به من گفتند شنیده ام کار تئاتر کرده ای. یک تیکه را برای من بازی کن. مغز من آف بود. زل زده بودم به آقای بیضائی. گفت بازی کن. گفتم من هیچی یادم نیست. او جدی است. گفتم من می روم. هیچی یادم نیست. یک شعر کودکانه فقط الان در ذهنم است و می خواهم بخوانم.

وی ادامه داد: به من گفت بخوان و من هم یک شعر کودکانه خواندم. تا خانه گریه کردم و گفتم خدایا چرا من چیزی یادم نبود که برای آقای بیضائی اجرا کنم. البته بعد تماس گرفتند و گفتند بیا. آقای بیضائی گفت خدا تورا نکشد. نیاسان آن زمان کوچک بود. او سه روز است صدای تورا می شنود و می گوید بابا نی نی بگذار. اینطور شد که من برای فیلم سگ کشی انتخاب شدم.

اسکویی گفت: از بچگی در خانواده من را با رژیم آشنا کردند. در کودکی و برای همین وقتی اسم رژیم می آید من تمام بدنم می لرزد.

وی در پایان با اشاره به زمان مهاجرتش گفت: آن زمان خیلی قضاوت شدم و توهین شنیدم وبه خانواده ام توهین می کردند. می گذرد و من بخشیده ام و باز هم می بخشم اگر کسی در حق من بدی کرده است و این بخشش حالم را خوب می کند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.