دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۳

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۳)

وقتی تدبیرهای وارونه سینمای ایران را به وادی اسطوره کشی می کشاند

خاطرات درون خانوادگی فجر سی و هفتم (۳)

سینماپرس: سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر را می توان به جهت تقارن ویژه آن با جشن های چهل سالگی انقلاب اسلامی، جشنواره ای به یادماندنی دانست؛ جشنواره ای که نمودی از تدبیر مدیریتی جریان حاکم فرهنگی را بر پرده ی نقره ای سینما به نمایش گذاشت و بار دیگر نکات تلخ بسیاری را در مورد چگونگی تدبیرهای وارونه در عرصه فرهنگی و سینمایی کشور یادآور شد و در مجموع به ویترینی تمام عیار برای ترسیم شرایط عدول از ایدئولوژی و مبانی انقلاب اسلامی مبدل گردید.

محمدعلی سلیمانی / سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر را می توان به جهت تقارن ویژه آن با جشن های چهل سالگی انقلاب اسلامی، جشنواره ای به یادماندنی در حافظه ی هنری و سینمایی کشور دانست؛ جشنواره ای که در اوج بی تدبیری، نمودی از تدبیر مدیریتی جریان حاکم فرهنگی را بر پرده ی نقره ای سینما به نمایش گذاشت و بار دیگر نکات تلخ بسیاری را در مورد چگونگی تدبیرهای وارونه در عرصه فرهنگی و سینمایی کشور یادآور شد و در مجموع به ویترینی تمام عیار از برای ترسیم شرایط عدول از ایدئولوژی و مبانی انقلاب اسلامی مبدل گردید.



ظهور و بروز جشن های چهل سالگی انقلاب اسلامی در عرصه سینمایی کشور اگر چه به واسطه تدابیر صورت گرفته در گزینش آثار نسبتا پاستوریزه و اعمال استراتژی سانسور مصلحتی و ... تنها از چاشنی ولنگاری فرهنگی برخوردار بود و ماهیت و عمق ابتذال موجود در آثار و تولیدات سینمایی را به نمایش نمی گذاشت؛ اما در واقع صورتی ویژه از استحاله فرهنگی را روایت می نمود. روایتی دردناک که همراه با حضور طیف گسترده و فراگیر آثار تهی شده از مبانی انقلاب اسلامی بود. آثار و تولیداتی که اگر چه در ظاهر مبتذل نمی نمودند، اما در واقع مبتنی بر استراتژی فرهنگی دولت یازدهم و در ادامه آن در دولت دوازدهم منسجم به پیش رفته و به نمودی روشن از اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور مبدل گردیده و این گونه بود که جشنواره ی سی  و  هفتم به خوبی توانست نقش مدیریت فرهنگی را در عرصه ی توفیقات انقلاب اسلامی، نمایش دهد و به صورتی ویژه نشان دهد که چگونه مدیریت اجرایی کشور در عرصه ی فرهنگ و هنر و بالاخص در صنعت سینمای ایران می تواند استراتژی  مد نظر خود را عملیاتی نموده و با کمترین هزینه ممکن پیاده سازد.



فیلم سینمایی غلامرضا تختی را می بایست به عنوان نمودی دیگر از مجموعه تولیدات سینمای ایران معرفی نمود که در راستای استراتژی فرهنگی دولت در اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور تولید گردید و به شکل بسیار موجهی توانست وجاهت اسطوره ای یکی از شخصیت های برجسته در تاریخ معاصر کشور را زایل نماید.



اگر چه عموم کارگردانان در تمامی آثار سینمایی پرتره در روایت رویدادهای واقعی و مستند فقط بخش هایی که مورد علاقه و مورد توجه خود می باشد را نقل می کنند و از این جهت فیلم سینمایی غلامرضا تختی نیز مستثنی نبوده و از این جهت طبیعی است که فیلمساز منوالفکر اثر که در سال های اخیر با بودجه های دولتی فیلم می سازد نیز به دنبال وابستگی های خود به جریان شبه روشنفکر سعی در برجسته سازی رابطه تختی با مصدق و یا ترسیم ارتباطات عمیق او با طیف جبهه ملی و ... نماید و این موضوعی کاملا طبیعی است و تنها بار دیگر ضرورت توجه بیشتر متولیان فرهنگی در واگذاری و برون سپاری تولید آثاری این چنینی را متذکر می شود.



البته باید توجه داشت که فیلم سینمایی غلامرضا تختی به واسطه بهره مندی از ژانر بیوگرافی (Biographical film) به عنوان اثری با هویت سینمای استراتژیک شناخته می شود و این در حالی است که صنعت سینمای ایران در زمینه تولید آثار موجه در ژانر بیوگرافی کم علاقه نشان داده و این گونه تولیدات شاید به تعداد انگشتان یک دست نرسد و این در حالی است که این گونه از روایت در سینمای جهان طرفداران زیادی دارد و فیلمسازان شاخصی در دنیا سعی می کنند تا با الهام گرفتن از زندگی شخصیت های گوناگون شناخته شده در عرصه ملی خود و یا حتی در عرصه جهانی، اقدام به تولید اثر سینمایی نمایند.




اما آنچه که بر حساسیت امر می افزاید، نوع نگاه بنیادین اثر به اسطوره ای در حد و سطح غلامرضا تختی است؛ اسطوره ای که در تاریخ معاصر ایران به نمودی واضح و روشن از پهلوان مسلمان ایرانی مبدل گردیده است؛ پهلوانی مبارز که دغدغه مستضعفین را داشته و این دغدغه ارزشمند، مع الاسف در چنین اثر تاثیرگذاری به عقده های برآمده از دوران کودکی و جوانی او گره می خورد و مخاطب در طی فیلم با شخصیتی آشنا می شود که الگوی همیشگی دوران کودکی و نوجوانی زندگی او در انزوای اجتماعی بوده و اکنون در دوران جوانی سعی در جبران آن عقده ها در قالبی مثبت نموده و در این مسیر متحورانه اقدام به دست گیری از دیگران کرده و در نهایت پس از این حجم گسترده از اقدامات مثبت و تنها به سبب بازگشت به همان حالت انزوای اجتماعی تلخ و تجربه شده دوران کودکی و نوجوانی، به زندگی خود پایان داده و اقدام به فعل حرام خودکشی می نماید.


فیلم سینمایی غلامرضا تختی اثری خوش ساخت و دلنشین از برای مخاطب سینمایی است؛ اثری که به روایت زندگی اَبر پهلوان معاصر ایران، یعنی غلامرضا تختی در سه مقطع زمانی می پردازد که در این میان تصویرسازی از در دوران بچگی تختی به زندگی بسیار فقیرانه او در کپر و تمسخر همواره تختی توسط دوستان و اطرافیان و در مقابل عجز او در دفاع از خود خلاصه و به ابتدای دوران نوجوانی او که کشتی را تحت نظر مربی ادامه می دهد نیز ادامه پیدا نموده و تا به آنجا پیش می رود که با سرزنش مربی مبنی بر رها کردن کشتی مواجه می شود. اما در این مقطع نقطه عطف زندگی تختی بدون هر مقدمه ای شکل گرفته و او در انزوای کامل شروع به تمرین های جدی نموده و به صورت رسمی در عرصه کشتی حاضر شده و با شکست مداوم حریفان خود و در عین جوانمردی به قهرمان ملی مورد احترام مردم مبدل می شود و این همه در حالی است که در این اثر سینمایی، غلامرضا تختی در تمامی مقاطع زندگی خود از بیماری روانی عمیقی با عنوان عُزلت و یا انزوای اجتماعی (Social Isolation) در رنج می باشد.




فیلم سینمایی غلامرضا تختی نمونه ای دیگر از توفیقات فرهنگی دولت یازدهم و دوازدهم در اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور می باشد. اقدامی که در فُرم سینمایی قابل قبول و کم نقص اثر ظهور و بروز یافته و موجب می شود تا مخاطب با تختی سکولاری آشنا شود که به نوعی دچار بیماری روانی است و در نهایت به همین علت خود را می کُشد. بیماری روانی عمیقی با عنوان انزوای اجتماعی ( Social Isolation ) که از دوران کودکی همراه او می باشد و اگر چه در ابتدای دوران جوانی و به سبب سیستم اجتماعی مناسب، موجب رشد سریع او را در ورزش انفرادی کُشتی می شود؛ اما در نهایت ظهور و بروز شکل جدید این بیماری در اوج دوران موفقیت اوست که بار دیگر او را از اجتماع پیرامونی خود مجزا ساخته و به وادی خودکشی می کشاند و متاسفانه این گونه از تصویرسازی در حالی است که شخصیت معتقد و مسلمان تختی در حافظه اسطوره نگار ملت ایران ثبت گردیده و از چنان مشروعیتی برخوردار است که امام خامنه ای در شانزدهم آبان ماه سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، در وصف غلامرضا تختی می فرمایند که او نمودار آزادگی جمع ورزشکار این ملّت بوده است و با اشاره به عمق درگیری او با مبانی نظام طاغوت و مشی مبارزاتی او در دفاع از مستضعفین متذکر می شوند: جرم او این بود که سال ها پیش؛ سال ها پیش شاید حدود دوازده سیزده سال پیش؛ این احساسی را که امروز همگانی شده است، داشت.


فیلم سینمایی غلامرضا تختی اثری خوش ساخت و با هویت سینمای استراتژیک است که با خطای بزرگ کارگردانی همراه است. خطای بزرگی که به محتوای فیلم مربوط بوده و موجب می شود تا کارگردان اثر با ترسیم همان سیاه چال دوران کودکی غلامرضا تختی، آن هم در قالب لیوان بلور آب قند، اقدام به خودکشی او را از زعم خود موجه تلقی نموده و مشروع جلوه دهد و متاسفانه در نهایت پهلوان مسلمان ایرانی را در منظر مخاطب سینمایی خود به ابتذال کشانده و وجاهت مسلمانی او را زایل نموده و حتی وجاهت پهلوانی او را ضایع نماید و این همه تنها به سبب میل و خواست حاکمیت فرهنگی در اعمال سیاست ایدئولوژی زدایی پدید آمد.



در مجموع فیلم سینمایی غلامرضا تختی اثری کم نقص از لحاظ فُرم سینمایی است که اگر می خواست، می توانست با چشم پوشی از لیوان بلور آب قند همچنان مرگ این اسطوره ی مسلمان ایرانی را در ابهام گذاشته و این اقدام نه تنها از ماهیت سینمایی اثر نمی کاست، بلکه اسباب تقویت فیلم را فراهم آورده و به حفظ جایگاه هویت بخش آن به عنوان یک اثر موفق استراتژیک در صنعت سینمای کشور می انجامید.




اما یکی دیگر از آثار موجه در فیلم شناخت سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، فیلم سینمایی سمفونی نهم بود. اثری که عنوان خود را از سمفونی شماره ۹ بتهوون به عاریت گرفته و پیش از تماشا، مخاطب مطلع سینمایی را به یاد نهمین و آخرین سمفونی لودویگ فان بتهوون (Ludwig van Beethoven) آهنگساز شهیر آلمانی می اندازد. سمفونی ویژه ای که می توان از آن نه تنها به عنوان بهترین اثر از این آهنگساز آلمانی، بلکه به عنوان یکی از بهترین‌های موسیقی کلاسیک جهان یاد نمود.



اما بر خلاف چنین عنوانی، فیلم سینمایی سمفونی نهم فاقد توجه و هرگونه پرداخت به موسیقی کلاسیک بوده و در عین حال سعی می نماید تا به نواختی سینمایی از موضوع مرگ برای مخاطبان خود نایل گردیده و از این جهت است که دیدن اثر جدید محمدرضا هنرمند، کارگردان پیشکسوت سینمای ایران، قطعا تلنگری ویژه از برای مخاطب سینمایی در یادآوری حتمی ترین اتفاق زندگانی خود یعنی مرگ می باشد؛ روایتی از قبض روح و مرگ  در ادوار مختلف تاریخ، از کوروش تا امیرکبیر که اگر چه با بازی همیشگی و معمولی فرخ نژاد همراه گردیده، اما در مجموع تمرکز بر موضوع ایمان به غیب و انگاره مرگ باوری در چین اثر سینمایی سبب می شود تا سمفونی نهم  به عنوان اثری با هویت سینمای استراتژیک شناخته شود.



فیلم سینمایی سمفونی نهم داستان زندگی خانم پزشک و جراحی به نام راحیل است که قصد عمل به آخرین وصیت شوهر خود دارد؛ پزشکی که اگر چه از نامی عبری راحیل (רחל) به عنوان نامی مقدس در نزد یهودیان برخوردار است؛ اما در فیلم به این وجاهت اسمی اشاره نمی شود و در ضمن این خانم دکتر برخلاف کوروش و امیرکبیر، عاشق خودروهای قدیمی است! و این در حالی است که تصویر ترسیم شده از امروزِ ایران در این اثر سینمایی؛ تصویر جوانان بی هویت و دزدی است که تنها به دنبال خوش گذرانی هستند و بویی از گذشته پرافتخار سرزمین خود نبرده اند و این امر با حضور هیتلر سرگردان در ایران و ترسیم ویژه از عدم امنیت و کشت و کشتار و حضور تروریست ها در جاده ها و ... سرزمین ایران را به برزخی برهوت از شوکت و جلال گذشته تشبیه کرده که هیچ امیدی جز انتظار کشیدن برای مرگ در آن نمی باشد و در این میان شاید بتوان گفت کارگردان اثر خواسته تمام غیبت خود را در سال های اخیر یکجا جبران کند.




فیلم سینمایی سمفونی نهم اثری با هویت سینمای استراتژیک است که مع الاسف با سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور همراه شده و این همراهی نا مبارک سبب می شود تا سمفونی نهم پرداختن به موضوع مرگ بدون توجه به ظرفیت های اسلامی جامعه دنبال و این موضوع را وسیله ای قرار دهد از برای بیان مواضع و دیدگاه های ملی گرایانه خود و حتی تا به آنجا پیش رود که مسلمان معتقدی همچون شخصیت گرانقدر امیرکبیر را هجو نموده و فردی متحجر و خُشکه مقدس معرفی سازد و ...


رسوخ سیاست ایدئولوژی زدایی اگر چه از هویت استراتژیک این اثر سینمایی نمی کاهد؛ اما سبب می شود تا فیلم سینمایی سمفونی نهم، ابعاد معنویت گرایانه و تصویرسازی از  ایمان به غیب را منحصر به قالب مبتذلی از انگاره های ملی گرایانه ساخته و از این جهت است که اثر از ابتدا تا به انتها  پُر است از نشانه های ایرانی و ملی، از کوروش و کمبوجیه و بردیا گرفته تا رودکی و عشق رابعه بلخی و بکتاش و ...که این همه حتی با ترسیم سرگردانی هیتلر پیر در بیابان های ایران همراه  می شود و کارگردان با برگزیدن نام بردیا از برای شوهر وفات یافته و کامبیز از برای برادر او سعی می کند تا این ملی گرایی را تا تاریخ معاصر نیز دنبال و به وادی تصوف و حلقه ذکر فقرای خاکسار در کنج خانه پر رونق در روستای متروک بکشاند و ... که البته در جذب مخاطب در بسیاری از مواقع ناکام می ماند و این اثر سینمایی را با مخاطب محدود مواجه می سازد.



فیلم سینمایی خون خدا نیز یکی دیگر از سوداگران سیمرغ در سی  و  هفتمین دوره ی جشنواره ی فیلم فجر بود که با وجود نامزدی در بخش بهترین فیلمبرداری این دوره از جشنواره، با بی مهری همراه بود و نتوانست به توفیق قابل توجهی نایل گردد و در مجموع به عنوان یک اثر سینمایی تکنیکی، کمتر دیده شد. اثری که از فُرم نسبتا خوبی برخوردار است و می تواند از لحاظ محتوا قدمی روبه جلو در وضعیت از هم گسیخته کنونی تلقی شود؛ وضعیتی که در سال های اخیر موضوعیت پیدا کرده و موجودیت مجعول الهویه ای با عنوان هنر و تجربه در سینمای ایران پدید آمده است و منطقه آزادی را در عرصه سینمایی کشور به خود اختصاص داده است.



خون خدا اثری سینمایی است که در ژانر سینمای اجتماعی تولید شده و در صدد است تا موضوعی اجتماعی را با بهره گیری از مضامین مذهبی و عاشورایی، باز تعریف و با استفاده از ظرفیت های فُرمیک و ادبیات سینمایی خود به دنبال انتقال مفهوم توکل و توسل به مخاطب سینمایی می باشد و همین امر موجب تولید اثری با هویت سینمای استراتژیک شده است.



فیلم سینمایی خون خدا روایت زندگی معتاد کارتون خواب و در حال مرگی به نام  علی است؛ انسان مفلوکی که اتفاقا در غرب تحصیل کرده و مهندس شده است و ...؛ انسانی که اکنون در شرایط افیونی به سر می برد و درگیر و دار انواع و اقسام امراض ناشی از مصرف مواد مخدر است و در همین شرایط است که به یکباره دچار تحول روحی شده و در شب عاشورا مورد توجه ویژه از جانب امام حسین علیه السلام قرار قرار گرفته و از فلاکت نجات می یابد. اثری به تمام معنی سینمایی که از درامی ایستگاهی برخوردار است و از این جهت است که شخصیت اصلی فیلم با بازی رضا اخلاقی راد، منزل به منزل در داستان حرکت می کند و با افراد مختلف از طبقات گوناگون دیدار و در میان اطلاعات قطره چکانی به مخاطب داده می شود و مخاطب رفته رفته متوجه کلیت داستان شده و این همه بدون کوچکترین دیالوگی توسط شخصیت اصلی داستان و تنها به صورتی هنرمندانه توسط کارگردان مدیریت می شود.




فیلم سینمایی خون خدا اگر چه می تواند نمودی روشن از اثری امید بخش در فضای تیره و تاریک سینمای اجتماعی ایران باشد؛ اما مع الاسف در مسیر روایت ناب خود با سیاست ایدئولوژی زدایی از صنعت سینمای کشور نیز به نوعی همراه می شود و حتی به گونه ای ویژه و با ادبیاتی سینمایی، ذهن مخاطب خود را می تواند تیره  سازد و موجب  شود تا برخی برداشت های شبه روشنفکرانه نیز از این اثر صورت پذیرفته و برخی مخاطبان تصور کنند که کارگردان خواسته تا در راستای شبهه رایج و متداول محافل شبه روشنفکری، به این سوال که خرج کردن برای امام حسین بهتر است یا اینکه بتوان به فقیری کمک کرد؟ پاسخ خود را بگویند و...

در مجموع فیلم سینمایی خون خدا اثری با هویت سینمای استراتژیک است که اگر چه ایرادات بسیار مهم و در مجموع قابل تاملی بر ادبیات نمادین آن وارد می شود و تا به آنجا اهمیت پیدا می کند که حتی می تواند قرائت وهن گونه ای از دین را به ذهن مخاطب خود متبادر سازد و در برخی از تصاویرسازی ها به وهن طریقت دینی بپردازد و ...؛ اما باید توجه داشت که این همه در کلیت و اصالت محتوی اثر در تبیین فَلاح و نشان دادن راه نجات انسان در پرتو امید و تمسک به خون خدا کم توان بوده و بعضا بلا تاثیر بر اصالت درک و فهم مخاطبان خود می باشد



ادامه دارد...

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.