جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۳

نگاهی به نمایش«راندوو»/ به دور از اجتماع خشمگین

نمایش «راندوو»

تسنیم: «راندوو» نمایش ساده‌ای است در ظاهر؛ اما می‌توان دید در فُرم نوشتاری، پیچیدگی‌های داستانی چگونه کنار هم قرار گرفته‌اند. اولین تجربه منتظری به نظر تلاشی بامزه و کنایی بر زندگی طبقه متوسط ایرانی است.

زنی نقاش معشوق شوهرش را یافته و او را به خانه‌اش دعوت می‌کند. همه چیز برای یک انتقام‌گیری مهیاست. زن نقاش می‌فهمد شوهرش از فقدان ذکاوت دخترک و علاقه‌اش به شعر بهره برده و او را مفتون خود ساخته است. او می‌فهمد شوهر شاعرمسلکش برای هر یک از آنان جهانی متفاوت خلق کرده است؛ اما با یک ترفند. اینکه سلینجر گفته است او کتابی را می‌خواند که بتواند پس از خواندنش تلفنی با نویسنده‌اش صحبت کند. البته از یک قیاس نیز بهره برده است. همین دو جمله کافی است نقاش و شاعر و بازیگر به این درک سطحی برسند که دون ژوان داستان آنان را درک می‌کند.

در آن سوی ماجرا دون ژوان شاعر از همان ترفند استفاده کرده است تا همسر دوست مجسمه‌سازش را عاشق خود سازد. همسری که خانه را به امید تصاحب دون ژوان ترک کرده است و اکنون شوهر قصد دارد از دوست قدیمیش انتقام بگیرد. او را پای و دست بسته بر صندلی نشانده و با ابزار مخصوص مجسمه‌سازی او را شکنجه می‌دهد تا اعتراف کند چه بر سر زنش آورده است. شوهر معتقد است رفیقش نمک خورده و نمکدان شکسته است و این را بهانه‌ای خوبی برای انتقام‌گیری می‌داند؛ اما پایان کار چیز دیگری است. پایان کار مجموعه‌ای از ندانستن‌ها و مخفی‌کاری‌هاست.

این عصاره نمایش «راندوو» ساخته وحید منتظری است. نمایشی که در تبلیغاتش اشاراتی به فیلم «ویکی کریستینا بارسلونا» داشت. فیلم وودی آلن نیز تصویری از رابطه یک مرد نقاش با سه زن را نشان می‌داد. مرد در قالب یک دون ژوان می‌توانست هر زمان عاشق هر یک از زنان باشد؛ اما این رویه با جدال میان زنان بدل می‌شود و آنان نمی‌توانند این مسئله را بپذیرند که حریمشان مشترک باشد. همین اتفاق در نمایش «راندوو» نیز رخ می‌دهد. یک مرد مدعی است می‌تواند همه زنان را توأمان درک کند و این باور به از هم پاشیدن سه شخصیت دیگر داستان می‌شود، بدون اینکه به شخصیت مرکزی خدشه‌ای وارد شود.

نمایشنامه منتظری همانند آثار وودی آلن یا یاسمینا رضا در حال نمایش دادن برشی کنایی از زندگی طبقه متوسط معاصر است. طبقه متوسطی که در داستان «راندوو» اختصاصاً درگیر هنر هستند. این وضعیت را کنایه‌ای‌تر هم می‌کند؛ چرا که به نظر اهالی هنر، اهالی اندیشه به حساب می‌آیند و این اندیشه بیش از آنکه در خدمت نفسانیت فرد باشد، در خدمت عقلانیت فرد است. با این حال شخصیت‌ها بیش از آنکه بخواهند اندیشه را در خدمت عقلانیت قرار دهند، از آن سوءاستفاده می‌کنند. آنان مدام از اندیشه بهره می‌گیرند تا حریف را مغلوب کنند. این پیروزی‌های چند دقیقه‌ای در نهایت یک پیروزی برای نفس است تا عقل. عملی توجیه‌وار که جامعه طبقه متوسط بدان دچار است. طبقه متوسطی که مدام انفعال‌های جمعی و افعال فردیش را توجیه می‌کند تا مبادا خودخواهی و خودپسندی امروزیش مورد هجوم قرار گیرد. پس عجیب نیست خلاصه داستان و به نوعی بار داستان نمایش می‌شود « یه جمله هست که میگه آخر عمرت از کارایی که نکردی پشیمون می‌شی نه از کارایی که کردی. »

در واقع منتظری نشان می‌دهد طبقه متوسط در پی ارضای چیزی است که در پایان از آن پشیمان نمی‌شود. نوعی بی‌باوری را با خود حمل می‌کند که آن را با زندگی سست و به نظر مستحکم شده با حرف سرپا نگاه داشته است. وقتی به گذشته خود می‌نگرد تازه درمی‌یابد که چقدر یک دوست داشتن آتشین برایش بی‌معناست. می‌فهمد که هر آن می‌تواند عاشق کسی بشود و برای تصاحبش بجنگد. عامل این دوست داشتن نیز خویشتن است و نه چیز دیگر. پس غیرتی شدن و تعصب ورزیدن راه به جایی نمی‌برد جز ارضای خویشتن. انتقام کار را به جایی می‌رساند که می‌توانی با رقیبت رفیق شوی؛ چرا که از او هم می‌توانی بهره ببری، هر چند کوتاه.

«راندوو» یک ساتیر سیاه است. ساده و بدون پیچیدگی برشی از طبقه متوسط ایران را به تصویر می‌کشد. انتخاب طبقه متوسط تلنگری قوی‌تر به ماجرا می‌زند. منتظری برخلاف همنسلانش به سراغ یک جهان استعاری نمی‌رود. کوهستانی‌بازی و ثروتی‌بازی درنمی‌آورد. او شقی از تئاتر را برمی‌گزیند که از دید بسیاری دم‌دستی و پیش‌پاافتاده است؛ اما به نظر سخت‌ترین است. به تصویر کشیدن چیزی که می‌توانیم خودمان در آن قرار بگیریم. صریح سخن گفتنی که بابتش می‌خندیم. نمایش «راندوو» به جای خلق یک فضای مجازی و اشارتی تلویحی به مسائل روز، اصل روز را پیش می‌کشد. آن را به صورت کنایی بیان می‌کند، کنایاتی که نیاز به حلاجی ندارد. ما آن را درک می‌کنیم. کنایات نیز زبانی نیست؛ بلکه براساس موقعیت شکل می‌گیرد و این همان کاری است که آلن یا رضا در نمایشنامه‌های خود انجام می‌دهند. زبان ساده آنان خلق پیچیدگی می‌کند و این پیچیدگی به سبب موقعیت عجیب و غریب است. برای مثال به نظر شخصیت‌های نمایش ساده و همیشگی هستند؛ ولی شباهت بسیارشان در نوع تمایلاتشان عجیب به نظر می‌رسد. مگر می‌شود چند هنرمند در رشته‌ای در یک موقعیت مشترک قرار گیرند؟ پاسخ این است که حالا شده است.  

اجرای «راندوو» در تالار مولوی نیز از همین رو کمی عجیب به نظر می‌رسد. سالنی که همواره جایگاه نمایش‌های به اصطلاح تجربی بوده است، میزبان نمایشی است که ساده و همیشگی است؛ اما با کاسته شدن توجه نویسندگان ایرانی به چنین آثاری به نظر می‌رسد نگارش و اجرای چنین متنی بیش از اجراهای تجربی، تجربی‌تر است. در هجوم آثاری که گاهی اوقات برای مخاطب جز درکی از زیبایی هیچ معنایی ندارد، وجود متنی ایرانی همانند «راندوو» یک نعمت است و یک آغاز برای یک کارگردان جوان با تیمی جوان. بازیگران نمایش منتظری همگی در گام‌های نخستین خود قرار دارند و با وجود آنکه برخی کارگردانان در بازسازی متونی چنین با بازیگران مشهور ناموفق ظاهر شده‌اند، باید گفت«راندوو» موقعیتی دست بالا نسبت به دیگران پرخرجش دارد.

فقط یک پرسش باقی می‌ماند که چرا روی تابلوی نقاشی شده توسط اردیبهشت امضا شده است سارا؟ آیا همه چیز در نمایش به دروغی بازمی‌گردد که طبقه متوسط درگیر آن است؟ آیا قربانیان ظاهری هم خود قربانی‌کنندگان مسلخ دروغ‌اند؟

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.